گفت‌وگو با خواننده و سرپرست گروه «پالت» در آستانه فصل تازه‌کاری

«پالت» را اگر نتوانیم پیشروترین گروه موسیقی در کشور که با لفظ «موسیقی تلفیقی» فعالیت‌هایش را آغاز کرده بنامیم، قطعا جزء اولین‌ها و بهترین گروه‌هایی است که می‌توان از آنها به‌عنوان یک گروه موفق با موسیقی و سبک و سیاق به‌روز و فکرشده یاد کرد؛ گروهی که برای خط به خط ملودی‌هایش برنامه دارد، آثار روز موسیقی جهان را می‌شنود، در زمینه آرشیو ذهنی درباره روند موسیقی تلفیقی و پاپ صاحب‌نظر است و از همه مهم‌تر، هرگز به‌خاطر مخاطبش حاضر نیست هر کاری بکند. پالت فکر می‌کند، می‌اندیشد، خلق می‌کند و منتشر می‌کند و مدت‌زمان زیادی را هم برای شنیده‌شدن اثرش وقت و انرژی صرف می‌کند و به مرور با رصدکردن ایدئولوژی و نظرات مخاطبانش، برای خلق اثر بعدی در راستای همین جریان موسیقی تلفیقی آغاز به کار می‌کند؛ جریانی که به مرور به جریان غالب بازار موسیقی در کشور تبدیل شده است و این اتفاقی خطرناک برای یکی از پیشروترین گروه‌های موسیقی در ایران است که جایگاهش را در خطر می‌بیند. با اعضای پالت (امید نعمتی و روزبه اسفندارمز) درباره تمام این اتفاقات، موفقیت‌ها، روند کاری و مسیر هنری این گروه، انتقادات به آنها و فضای آلبوم دومشان گفت‌وگو کردیم. ناخواسته بحث به جاهایی رفت که جریان گفت‌وگو را جذاب‌تر و خواندنی‌تر کرد.

فضای کلی آلبوم دوم «پالت»، از پاپ به سمت هنری‌بودن حرکت کرد که در این مدت بازتاب‌های آن را هم بین مخاطبانتان دیدید و به‌خوبی می‌توانید دراین‌باره اظهارنظر کنید. شما خواسته یا ناخواسته هیجانات عموم مردم به آلبوم اولتان را نادیده گرفتید و از دید آهنگ‌سازی و محتوایی سعی در ایجاد فضایی هنری و جدی در آلبوم دوم داشتید. این اتفاق، عامدانه بوده یا صرفا می‌خواهید نسبت به بازار این‌روزها وجه تمایز داشته باشید؟
امید: درست فکر کردی. اصولا ما «هم‌جریان» بازار نبوده و نمی‌توانیم باشیم و همیشه هم منتقد بازار هستیم. به نظر ما بازار موسیقی در ایران بیمار است. البته حق هم می‌دهیم، در کشوری که در آن یک مدت طولانی موسیقی تعطیل بوده و بعد از آن فقط موسیقی سنتی وجود داشته و سپس باقی‌مانده‌های پاپ به گوش مردم رسیده، یک پاپ بی‌ریشه و بی‌هویت شکل گرفته که نمی‌دانیم از کجا آمده و بر چه پایه‌ای استوار است و بودنش را از چه تاریخی وام می‌گیرد؛ مثلا یک سینماگر یا نقاش برای کارهایش می‌تواند بر تاریخی سوار باشد و به همین علت هم دانشگاه می‌رود و تاریخ موسیقی یا هنر می‌خواند؛ ولی در این فضای موسیقی هیچ پشتوانه تاریخی‌ای وجود ندارد. ما منتقد این فضا بودیم و سعی کردیم فضای دیگری در موزیک ارائه دهیم و از سازهای آکوستیک استفاده کنیم و در هارمونی و همه فاکتورهای موسیقی‌مان، فضای جدیدی را ارائه بدهیم که تا حدی موفق بودیم و تا حدی هم نه. به‌هرحال به‌خاطر انتقادهایی که از طرف موزیسین‌ها و روشنفکرها به ما شده بود و می‌گفتند شما وارد موسیقی پاپ می‌شوید و این ناتوانی شماست، ما سعی کردیم در آلبوم دوم بگوییم این‌طور نیست و این دقیقا توانایی ماست. سعی کردیم بیشتر روی اعتقاد خود به موزیک تکیه کنیم و آلبوم دوم را بسازیم. به‌هرحال فکر می‌کردیم باید در ابتدای مسیر پاپ‌تر شروع کنیم تا مخاطب دستش را به ما بدهد و بعد از آن، به‌همراه مخاطب فضای دیگری را تجربه کنیم و همین فضا را هم ادامه دهیم.
روزبه: انتقادها درصد کمی از دلیل عوض‌کردن فضای آلبوم دوم بود و بخشی از آن هم به این دلیل بود که موسیقی‌هایی که خودمان گوش می‌دهیم این‌گونه هستند و تغییری که خودمان کرده بودیم را هم پذیرفتیم. زمان آلبوم اول، «گوران برگویچ» گوش می‌دادیم و کاوه هم خیلی جیپسی جَز دوست داشت و همه این المان‌ها باعث شد کارهایی مثل «یادگار دوست»، «مثلث» و «والس شماره ١» ساخته شود که در راستای علایق و خوراک شنیداری ما بودند.
امید: این را هم بگویم که به‌هرحال در آرشیو موسیقایی ما همه‌چیز هست به‌جز آلبوم‌های پاپ بی‌هویتی که این چندساله ارائه شده است. خود من آخرین آلبوم پاپی که خریده‌ام آلبوم علیرضا عصار بود و بازار این روزهای پاپ را فقط در جاهای دیگر شنیده‌ام و هرگز نتوانسته‌ام با آن ارتباط برقرار کنم.
پس دیدگاه «پالت» این است که دست دوستی مخاطب را بگیرد و او را با خودش بالا بکشد و همان‌گونه که سابقه موسیقایی خودش به رشد و تکامل می‌رسد، می‌خواهد مخاطب را هم با خودش رشد دهد؛ به‌عبارتی تو  کار خودت را می‌کنی و مخاطبت یا قبول می‌کند یا تو را پس می‌زند. این ریسک خیلی بزرگی نیست؟
امید: واقعیت این است که دردست‌داشتن دست مخاطب در این مسیر برایمان مهم است و دوست داریم با مخاطبمان قدم بزنیم. چراکه ما فقط برای دل خودمان آهنگ نمی‌سازیم. ما می‌خواهیم موسیقی بسازیم چون فکر می‌کنیم فضای موسیقی نیاز دارد تا کسانی که موزیسین هستند و ایده و تفکر دارند وارد این فضا شوند و بتوانند با مخاطب معاشرت کنند. این اتفاق سال‌هاست که نیفتاده و این وسط موزیسین‌هایی هم بوده‌اند که گفته‌اند این فضا به درد نمی‌خورد و همه بد هستند پس ما می‌رویم و در خانه خودمان کار می‌کنیم. ما آمده‌ایم که بگوییم فلان ایده را داریم و این برعهده مخاطب است که دستش را به ما بدهد یا نه.
روزبه: این رویه چیزی نبود که ما از اول به آن فکر کرده باشیم، بلکه با آن مواجه شدیم و به مرور آن را درک کردیم. یادم می‌آید آلبوم اول را که ساختیم، اول یک قرارداد نوشتیم با یک ناشری که اگر ‌هزار نسخه فروختیم، ‌هزارتای دوم را چاپ کنیم؛ یعنی تا این حد هم خودمان و هم آن ناشر، درباره تولیدمان اشتباه فکر می‌‌کردیم! البته آن قرارداد اصلا اجرائی نشد و ما اساسا با تهیه‌کننده دیگری همکاری کردیم و فقط در همان روز اول سه‌هزار سی‌دی فروختیم. پس یک ارتباطی ایجاد شده بود و ما شروع کردیم تا این ارتباط را درک کنیم. این امر در ابتدا باعث ترس بود و بعد به شعف تبدیل شد و ما به این نتیجه رسیدیم که توانسته‌ایم توجه خیلی‌ها را جلب کنیم. این تا اینجای کار، اما بعد از آن می‌خواهیم چه کار کنیم؟ باید رهایشان کنیم تا بروند یا در فضاهایی که برای خودمان جالب بوده است چراغ قوه بیندازیم و آنها را نشانشان دهیم؟ این واقعا چیزی نبود که از ابتدای کار به آن فکر کنیم و یکباره بر ما نازل شد.
امید: این چیزی که اسمش را موسیقی تلفیقی گذاشته‌اند و معتقدند روزبه‌روز موفق‌تر می‌شود، موسیقی تلفیقی نیست؛ فقط نوع دیگری از موسیقی است که برای آدم‌ها عجیب بوده و برای همین اسمش را تلفیقی گذاشته‌اند. طبیعتا در بین انتخاب‌ها و صداهای محدودی که این مدت در موسیقی تولید می‌شده، این صدا و فضاهای جدید برای مردم جذاب است. من می‌گویم اگر این همه خواننده پاپ مثل هم می‌خوانند و هارمونی و موسیقی‌هایشان مثل هم است، گروه‌هایی مثل «کامنت» و «چارتار» و «پالت» و «بمرانی» می‌آیند و می‌گویند موسیقی ما این‌گونه صدا می‌دهد و در نتیجه مخاطب می‌تواند انتخاب‌های بیشتری داشته باشد. من معتقدم از راه موسیقی این گروه‌ها، می‌توان مخاطب را با موسیقی‌های جدیدتری روبه‌رو کرد و باز هم می‌توان ذائقه موسیقایی آنها را بالاتر برد و از این وضعیت نجات داد.
لفظ «بی‌هویت» را درباره موسیقی پاپ این روزها استفاده کردید. من در بخش‌هایی با شما هم‌نظر هستم و در بخش‌های دیگری به شما نقد دارم. آیا ازدیاد مخاطب را دلیلی برای موفقیت موسیقی پاپ نمی‌دانید؟
امید: خیر؛ چون انتخابی نیست. اگر شما هر شب همبرگر یا پیتزا یا سوسیس بخورید، فکر می‌کنید دائما باید همین غذا را بخورید و به‌مرور معده‌تان خراب می‌شود ولی اگر در کنار آن غذاهای دیگری هم بگذارید، توجه‌تان به چیزهای دیگر هم جلب می‌شود البته همه اینها در صورتی اتفاق می‌افتد که این غذای متفاوت حمایت شود.
روزبه: بله باید این حمایت و اجازه را هم در کنارش بدهند. الان هویت موسیقی پاپ ما، چه چیزی از لحاظ فرهنگی دارد که به مخاطب بدهد؟
من در قسمت‌هایی با شما هم‌نظر هستم که فضا درحال آلوده و بدشدن است اما وسط همین جریانی که می‌گویید، یکباره آلبوم «عشق یعنی» فریدون آسرایی با یک جریان فکری و ایدئولوژی وارد می‌شود؛ یا آلبوم «امیر بی‌گزند» محسن چاوشی می‌آید و فضا را عوض می‌کند. تا این حد مطلق‌گویی شما درباره یک جریان شاید آن‌قدرها هم درست نباشد.
امید: شما درباره استثناها صحبت می‌کنید و من آنها را استثنا می‌دانم.
روزبه: بله، چاوشی گاهی اوقات که یک پیوند عجیبی بین شعر و موسیقی‌اش به وجود می‌آورد، واقعا استثنا است و نمی‌توان آن را انکار کرد. ولی درصدهای دیگر چه؟ آنها یک موج لحظه‌ای و مصرفی هستند. مثلا وقتی سایت «موسیقی ما» را نگاه می‌کنیم، آمار دانلود یک قطعه از بچه‌های پاپ، حداکثر چقدر آن بالا می‌ماند؟ اگر خیلی زیاد باشد ١٠ روز. این نشان می‌دهد که این موسیقی کاملا مصرفی است ولی مثلا اگر قطعه‌ای از بچه‌های ما یا «کامنت» و… شنیده شود، این کار به معنای واقعی هیت می‌شود. یادم می‌آید یک قطعه از بچه‌های ما، چه در بیپ‌تونز و چه در جاهای دیگر، هفت ماه هیت و شماره یک بود و این نشان می‌دهد که این موسیقی مصرفی نیست. مثل کتابی است که هر روز یک صفحه از آن را می‌خوانی و مسیری را پیش‌روی خود می‌بینی که هر روز جای جدیدی از آن را کشف می‌کنی.
یکی از سردمداران موسیقی پاپ بعد از انقلاب در گفت‌وگویی خصوصی و دریک جمع خودمانی می‌گفت «پالت» همه خلاقیتش را در یک مثلث جلو می‌برد که این مثلث از سه ضلع «امید»، «شادی» و «نوستالژی» تشکیل می‌شود. این باعث می‌شود کارهای شما به‌خوبی در میان مخاطب و جامعه موسیقی شکل بگیرد و تبدیل به یک موسیقی مصرفی نشود. نظرتان درباره این مثلث چیست؟
روزبه: این سه کلمه خیلی مهم نیستند بلکه ایدئولوژی پشت آن مهم است. ما به ‌عنوان آدم‌هایی که وقتی موسیقی تاریک بوده است شروع به فعالیت کرده‌ایم، به‌جز امید چیز دیگری نداشتیم.
امید: من فکر می‌کنم امیدداشتن و سرزندگی از یک جایی می‌آید. ما به ‌عنوان یک انسان باید با آدم‌های مختلف در شهر زندگی کنیم و ببینیم و بشنویم. به‌هرحال ما به نوعی قصه آدم‌های مختلف را روایت می‌کنیم و به ‌عنوان فردی که در این جامعه زندگی و کار می‌کند، به این امیدواری احتیاج داریم. ما امیدوار به آینده این جامعه هستیم و برای همین هم مانده‌ایم. یکی می‌گوید من اصلا این را نمی‌خواهم و می‌رود و یکی هم می‌خواند الهی سقف آسمان روی سرت خراب شود؛ ولی ما گفتیم فضای موسیقی می‌تواند درست شود و جوانان ما باید خوشحال و امیدوار باشند و این چیزی است که در آلبوم دوم زیاد به آن پرداختیم. نباید قهر کنیم و برویم. این کشور برای ما مثل پدر و مادر می‌ماند و وظیفه ماست که با آن کنار بیاییم و با آن زندگی کنیم و این همان چیزی است که به آن خیلی امیدواریم.
مشخصا روی واژه «نوستالژی» حساس شده‌اید. فکر می‌کنید این موضوع اساسا اتفاق بدی است و نباید از آن استفاده کرد؟
روزبه: قضیه نباید و باید نیست. نتیجه‌ای که منتقدان از آن می‌گیرند مهم است؛ مثلا می‌گویند کارهای شما نوستالژیک است پس سوءاستفاده‌گر هستید! یا عده‌ای می‌گویند شما از نوستالژی استفاده می‌کنید، پس هنرمند نیستید.
این نگاه به‌خاطر دستمالی‌شدن بیش از حد نوستالژی از سوی چهره‌های مختلف به وجود آمده که عمدتا هم ناموفق بوده‌اند، ولی این‌طور که از شواهد پیداست، شما تاکنون نمونه موفقی بوده‌اید.
روزبه: این موضوع دلیل نمی‌شود که نوستالژی یکی از المان‌های بزرگ گروه ما باشد. من به ‌عنوان عضوی از گروه «پالت» اگر بخواهم بزرگ‌ترین مشخصه گروه را بگویم، باید از کار گروهی حرف بزنم؛ ولی هیچ‌کس به این نکته اشاره نمی‌کند.
این نکته خیلی برای مخاطب ملموس نیست، اما نوستالژی کاملا مفهوم است و مخاطب آن را درک می‌کند.
روزبه: کسی که منتقد یا خبرنگار موسیقی در این حوزه است، باید به این نکته توجه کند. فضای موسیقی ما هنوز به اینکه گروه را قبول کند، نرسیده و باید آن را بپذیریم. از نظر من این بزرگ‌ترین دستاورد ما است که پنج آدمی که هیچ ربطی به هم ندارند و تفاوت زیادی هم با یکدیگر دارند، شش سال است با هم به‌خوبی کار می‌کنند؛ حتی اگر الان باهم دعوا کنیم، ١٠ دقیقه بعد همه‌چیز فراموش می‌شود. به نظر من این بزرگ‌ترین دستاورد ماست.
امید: یک زمان نوستالژی در کارهای ما بیشتر بود و همیشه هم گفته‌ام که خیلی نمی‌توان به آن سهل‌انگارانه نگاه کرد؛ چراکه قضیه جامعه‌شناسانه‌تر است. آن موقع یک‌دفعه یک عده افراد دهه شصتی توجهشان به آهنگ‌های دوران کودکی‌شان جلب شد که خود ما هم جزء همان‌ها بودیم. حتما نیاز این موضوع حس می‌شد که نه‌تنها ما، بلکه خیلی‌های دیگر هم آمدند و این کار را انجام دادند. ما «خونه مادربزرگه» را خواندیم و یکی «آقای حکایتی» را خواند. حتی یک دفترچه آمده بود به نام «یادتونه…؟» که یادآوری خاطرات گذشته را می‌کرد؛ حتی چند روز پیش من داشتم برنامه «خندوانه» را می‌دیدم که امیرمهدی ژوله هم همین کار را می‌کرد. این دقیقا چیزی است که همه آدم‌ها در سینما و استندآپ کمدی و خیلی جاهای دیگر به آن پرداختند و به نظرم یک مسئله اجتماعی است؛ ما هم چون در این اجتماع زندگی می‌کنیم به آن پرداختیم. در واقع سال ٨۶-٨٧ بود که «خونه مادربزگه» را ساختیم. قطعا نوستالژی در کار ما وجود دارد، همان اندازه‌ای که در زندگی ما وجود دارد، ولی ما هیچ‌وقت از آن سوءاستفاده نمی‌کنیم. درباره المان خوشحالی و سرزندگی هم باید بگویم مثلا اگر کسی از من بپرسد چطوری؟ حتی اگر ناراحت باشم، می‌گویم عالی. به ‌دلیل اینکه در معاشرت با آدم‌ها انرژی که به آنها می‌دهی خیلی مهم است و می‌تواند حال آنها را هم خوب کند. من خودم از انسان‌هایی که این‌گونه در سخت‌ترین و تلخ‌ترین روزها می‌گویند خوب و عالی هستند، خوشم می‌آید و خودم هم سعی می‌کنم همین‌گونه باشم.
در هر دو آلبوم شما یک بازخوانی از کارهای قدیمی وجود دارد و برخی معتقدند کارهای شما کاور هستند. هیچ‌وقت نگران این نبودید که به شما برچسب غیراورجینال‌بودن بچسبانند؟ اصلا این‌جور مواقع به شما برنمی‌خورد؟
روزبه: از دو منظر می‌توان به کاورکردن نگاه کرد. می‌توان از این قضیه دفاع کرد و خیلی حرف‌ها هم زد. ولی واقعیت این است که نُتی برای گروهی مثل گروه ما وجود ندارد. درواقع آهنگ‌سازی برای چنین آنسامبلی نت ننوشته است. مگر خودشان کنار هم قرار گرفته باشند و زده باشند. این چیزی بود که در آلبوم اول با آن برخورد کردیم. من و مهیار و کاوه می‌نشستیم و ساعت‌ها هارمونی‌ها و روند کنترپوآن‌ها را پیدا می‌کردیم تا کاری کنیم که موسیقی خوب صدا دهد و بعد یاد گرفتیم و از یک جایی به بعد آن را روی آهنگ‌های دیگر عملی کردیم. کاورکردن قبل از هر چیزی یک کار تمرینی است که بتوانی امتحان کنی و در ادامه خلق کنی. کاورکردن این انرژی را به من می‌دهد که بی‌هراس به سمت تجربه‌کردن بروم. کاورکردن نه‌تنها چیز بدی نیست، بلکه لازم هم هست. یک وجه دیگر آن این است که حداقل ما وقتی کاور می‌کنیم، می‌گوییم داریم کاور می‌کنیم؛ چون نمی‌خواهیم مثل آدم‌هایی باشیم که از نردبان یک‌سری‌های دیگر بالا می‌روند؛ من اعتراف می‌کنم که خود من اولین‌بار اسم عباس مهرپویا را در کتاب خوانده بودم و از روی آن رد شده بودم. تا اینکه امید قطعه «خانه بر دوش» از مهرپویا را برایمان آورد. ما اصل آهنگ را هم هنوز نشنیده بودیم و اصلا وقتی کار مسترینگ شد، امید اصل آهنگ را برایمان گذاشت.
امید: می‌خواستم که بچه‌ها تحت‌تأثیر آن قرار نگیرند.
روزبه: همین می‌شود که پسر مهرپویا به ما ایمیل می‌زند و تشکر می‌کند و می‌گوید نام پدر من این روزها غریب بود و شما دوباره نامش را زنده کرده‌اید.
امید: آن‌قدر ایمیل زیبایی به ما زده بود که من بغض کردم و هنوز نمی‌دانم جواب او را چه باید بدهم.
روزبه: خیلی‌های دیگر بودند که از ما تشکر کردند، مثلا بی‌بی کسرایی، دختر سیاوش کسرایی. این وظیفه ماست. رفقای من اکثرا موزیسین‌هایی بودند که با هم موسیقی پست‌مدرن می‌زدیم و آنسامبل‌های عجیب می‌ساختیم. آنها موضع سفت و سختی دارند و می‌گویند تو که سخیف شده‌ای. اما من سینه سپر کردم که شما اشتباه می‌کنید، این کار ما کاملا انسانی است. برای همین بشخصه نه‌تنها نمی‌ترسم، بلکه کاملا موافق این کاورها هستم. برای اینکه به مهیار شجاعتی داد تا روی ویولنسل کارهایی انجام دهد که شاید خودش نداند به خاطر این کاورهاست، بقیه بچه‌ها هم همین‌طور.
امید: اصلا همین آنالیزکردن آنها باعث می‌شود دانش ما برای ساختن یک قطعه دیگر کلی بالا برود. این رویه‌ای است که ما پیش گرفته‌ایم و قطعا در هر آلبومی یک کاور خواهیم داشت.
درباره موج جدید موسیقی تلفیقی که حدودا در سال ٩١ راه افتاد صحبت کنیم. امید، می‌دانم که کار گروه «اوهام» را خیلی دوست داشتی و دنبال می‌کردی و در مراسم رونمایی آلبوم «اوهام» هم آمده بودی. می‌خواهم درباره «اولین‌‌ها» صحبت کنی. در ذهنت اسم چه کسانی به‌عنوان اولین‌ها که تحت‌تأثیرشان بودی وجود دارد؟ اصلا چرخه اولین‌ها در موسیقی تلفیقی را چطور در ذهنت چیده‌ای؟
امید: از هنرمندانی که از قدیم دوست‌شان داشتم، می‌توانم «مهرپویا» را نام ببرم و معتقدم این موسیقی که نامش را تلفیقی گذاشته‌ایم، از آنجا آمده است. امثال مهرپویا و فرهاد و حتی مرتضی محجوبی سرآغاز موسیقی تلفیقی بودند. اما این موجی که می‌گویی، فکر می‌کنم از «اوهام»، «رامین بهنا»، «عماد بنکدار» که آلبوم «ارگ» را منتشر کرد و «محسن نامجو» که اصلا در موسیقی جنگی به پا کرد، شروع شد. نامجو جاده صاف‌کن خیلی‌ها بود و به نظرم هیچ‌وقت نتوانست آن دوره خود را تکرار کند.
روزبه: من نامجو را دیرتر شناختم، چون همیشه بُعد موسیقی برایم جذاب‌تر بود. اولین آلبومی که خیلی توجه من را جلب کرد، آلبوم پیتر سلیمانی‌پور بود.
امید: بله، پیتر و کریستف رضاعی هم در این جریان خیلی مهم بودند…
روزبه: یا آلبوم «سیر» مسعود شعاری. کارهایی که نشر «هرمس» در آن دوره انجام داد خیلی جذاب بودند. من با ماکان اشگواری همکلاسی بودم و او آن سال‌ها یک سلکشن از قطعاتی که در این ژانر منتشر می‌شد درست کرده بود و سی‌دی آن را به آدم‌های مختلف می‌دادیم تا گوش کنند. قطعاتی از پیتر، عماد بنکدار، حتی گروه فوژان و… و می‌گفتیم اینها موسیقی‌های نسل جدید هستند.
امید: آن سال‌ها یک نقد راجع به نامجو خواندم که نویسنده در آن نقل‌قولی از یک فیلسوف کرده بود و نوشته بود: هر چیز جدید و متفاوتی که می‌آید، در ابتدا با آن مخالفت می‌شود، بعد آدم‌ها با آن راه می‌آیند و بعد مثل یک امر انکارناپذیر پذیرفته می‌شود. حتی ما هم در این پنج سال این را تجربه کردیم؛ یک روزی این برای منتقدان و آهنگ‌سازان قدیمی عجیب بود که مگر می‌شود کلارینت و آواز ایرانی در کنار هم باشند؟! اما الان ‌سازی مثل کنترباس مثل یک امر انکارناپذیر، وارد آنسامبل سنتی ایرانی شده است.
درواقع این اتفاقات به‌نوعی جریان را عوض کردند. به‌هرحال مشاهیر موسیقی سنتی همیشه موضع بالا و عموما نگاه تحقیرآمیز داشتند. اما الان آنها در تلاشند تا خودشان را به این مسیر نزدیک کنند. چون می‌دانند جامعه مخاطب این‌روزها، به این سمت گرایش پیدا کرده است.
امید: در واقع متوجه شدند مثلا اگر کنترباس را کنار سه‌تار بگذاریم، هیچ اتفاق بدی برای کسی نمی‌افتد. این اواخر که به کنسرت سهراب پورناظری رفتم، دیدم آرین کشیشی آنجا گیتارباس می‌زند.
دوره کاری شما مصادف شده با دوره‌ای که تینیجرها تقریبا به جز افرادی مانند آرمین و تتلو و یک تعداد از رپرهای دیگر، بقیه را پس می‌زنند. شما که آن‌قدر دغدغه همراه‌کردن و نشان‌دادن مسیر به مخاطب را دارید، این جغرافیای مخاطب در ذهن شما هست که بخواهید آنها را هم در آینده به خودتان نزدیک کنید؟
امید: کار سختی است. البته هستند کسانی در این سن که مخاطب ما هستند، اما بیشتر این قشر به موسیقی رپ گوش می‌کنند. یک نکته اینکه می‌ترسم ما هم کم‌کم شبیه همان استادهایی که گفتم شویم و بگوییم مگر می‌شود به این نوع موسیقی‌ها گوش کرد؟! اما ما نباید بترسیم. به نظرم وظیفه ما این است که شبیه آنها نشویم و بتوانیم اتفاقاتی را که به‌سرعت در دنیای موسیقی می‌افتد بپذیریم. موسیقی الکترونیک را وارد فضای موزیکمان کنیم، بتوانیم موسیقی‌هایی را که حتی با شنیدنشان دیوانه می‌شویم بپذیریم و اشتباهات استادانمان را تکرار نکنیم.
دو، سه سال اولیه فعالیت «پالت»، شما پیشنهادهای زیادی برای کنسرت داشتید، اما با این نگاه که چیز جدیدی برای ارائه ندارید، ترجیح می‌دادید کنسرتی برگزار نکنید، ولی این‌روزها آن نگاه خیلی به سمت فضای بیزینسی و کنسرت‌های پی‌درپی رفته است. چرا این‌قدر نگاهتان عوض شده است؟ آیا قرار است به «چهارتار» برسید که آن‌قدر کنسرت گذاشت که مخاطب خود را اشباع کرد؟
امید: راستش را بخواهید فکر می‌کنم ما مجبوریم که بیشتر کنسرت بگذاریم. این نگاه بیزینسی که می‌گویی، الان جدی‌تر است، چون الان شغل ما موسیقی است و ما برای اینکه بتوانیم فعالیت کنیم، مجبوریم کنسرت بگذاریم. آن زمان خیلی از روی احتیاط جلو می‌رفتیم.
روزبه: یک دلیل دیگر هم داشت، آن زمان اوایل کارمان بود و تعجب کرده بودیم و نمی‌توانستیم آن را به‌راحتی هضم کنیم.
فکر می‌کنید این فعالیت‌ها، به موفقیت و جایگاه اجتماعی «پالت» ضربه‌ای وارد نمی‌کند؟
امید: برای خودمان هم موضوع جدیدی است؛ مراقب پالت هستیم اما به‌هرحال ما نمی‌توانیم به هم بگوییم تو هیچ کاری نکن و ٣٠ سال از زندگی خودت را بگذار و فقط این صدا را تولید کن!
به‌دلیل اشباع‌شدن از موفقیت نیست؟
روزبه: نه. آدم از موفقیت اشباع نمی‌شود؛ اما از تکرار اشباع می‌شود.
معمولا این‌طور است که وقتی بین اعضای گروه مشکلاتی به وجود می‌آید، کم‌کم شروع به تولید آلبوم‌های انفرادی می‌کنند و نتیجه این می‌شود که گروه دیگر نمی‌تواند به فعالیت خود ادامه دهد؛ اما این‌طور که مشخص است، شما با توجه به اتفاقات این‌چنینی، هوشمندانه عمل کرده‌اید و تصمیم گرفته‌اید ریسک کنید و خودتان را در دل خطر بیندازید تا بتوانید از «پالت» که مطمئنا دغدغه اصلی همه شماست، محافظت کنید.
امید: بله و در تأیید حرف شما می‌خواهم بگویم که اصلا «پالت» و تک‌تک ما کمی به نفس بیشتر احتیاج داریم. اصلا خود روزبه به‌عنوان کسی که کارهای «پالت» خیلی روی دوشش است، خسته می‌شود و این استرس نمی‌گذارد فکر کنیم. به نظرم الان «پالت» باید یک‌مقدار آرام شود تا بتواند بیشتر دوام بیاورد. مطمئنا اینکه دائما کنار هم باشیم اصطکاک ایجاد می‌کند.

منبع شرق