پروژه‌اي دارم كه در جريان است و بخشي از آن در استراليا پيش مي‌رود.

گفت‌وگو با بونگ جون هو، فیلمساز کره‌ای برنده نخل طلای هفتادودومین دوره جشنواره کن

«انگل» تازه‌ترین ساخته کارگردان تحسین‌شده اهل کره‌جنوبی، بونگ جون هو، نه تنها در کارنامه حرفه‌ای این فیلمساز دستاوردی بزرگ محسوب می‌شود، بلکه برای سینمای کره نیز حایز اهمیت است. از یک سو این فیلم برنده برترین جایزه هفتادودومین جشنواره فیلم کن شد و از سوی دیگر جایگاه خود را در تاریخ برگزاری جشنواره کن ثبت کرد، چراکه بونگ جون هو نخستین کارگردان اهل کره‌جنوبی نام گرفت که جایزه نخل طلا را به کره برد؛ موفقیتی که به دلیل همزمانی با صدمین سالگرد سینمای کره ماندگارتر شد.

اگر بیننده فیلم‌های پیشین این کارگردان باشید ممکن است عنوان فیلم «انگل» تداعی‌گر فیلم‌های قبلی او با حضور هیولاهایی عظیم‌الجثه باشد. فیلم «میزبان» (2006) روایت بیرون آمدن هیولایی از رودخانه هان شهر سئول و فیلم «اوکجا» (2017) داستان دختری که با حیوانی عظیم‌الجثه به نام اوکجا دوست است. اما «انگل» روایتی واقع‌گرایانه از زندگی دو خانواده از دو طبقه اجتماعی متفاوت است که خانواده فقیر سعی دارد از خانواده ثروتمند ارتزاق کند. بونگ جون هو با این داستان به نابرابری‌های اقتصادی و شکاف میان طبقات اجتماعی کره‌جنوبی
می‌پردازد.

در متن پیش‌رو گفت‌وگوهایی را که نشریه‌های «New Zealand Listener» و «High On Films» با کارگردان کره‌ای برنده نخل طلا داشته‌اند، می‌خوانید.

شما نخستین کارگردان اهل کره‌جنوبی هستید که جایزه نخل طلای کن را دریافت کردید. بر هیجان این اتفاق غلبه کرده‌اید؟

راستش را بخواهید در هواپیما وقتی از جشنواره کن به خانه برمی‌گشتم به این هیجان غلبه کردم. در واقع در هواپیما داشتم فیلمنامه جدیدم را می‌نوشتم. پروژه‌ای دارم که در جریان است و بخشی از آن در استرالیا پیش می‌رود. این چیزها بخشی از زندگی‌ام است.

هموطنان‌تان چه واکنشی نسبت به این خبر داشتند؟

به فرودگاه که رسیدم حدود صد روزنامه‌نگار منتظر من و برگزاری نشستی مطبوعاتی بودند. شگفت‌آور بود. فکر کنم به این دلیل که نخستین‌بار است که فیلمی کره‌ای برنده جایزه نخل طلا می‌شود اما مطمئنم به زودی کارگردانان کره‌ای که جوان‌تر هستند جوایز بزرگ‌تری را به خانه می‌آورند و برنده شدن من دیگر خیلی هم خبر خاصی محسوب نمی‌شود.

معنای عنوان «انگل» چیست؟

ابتدا همه انتظار داشتند «انگل» فیلمی با موجودی تخیلی یا فیلمی در ژانر علمی-تخیلی باشد. بیشتر به این دلیل که این عنوان ارتباطی با فیلم قبلی‌ام «میزبان» شکل می‌داد، اما همان‌طور که پیش از این گفته‌ام، شخصیت‌های محوری این فیلم اعضای خانواده‌ای هستند که در دنیای حقیقی زندگی می‌کنند. آنها آدم‌هایی هستند که امیدوارند با دیگران در رابطه‌ای همزیستی زندگی کنند اما این راهکار جواب نمی‌دهد، بنابراین وارد رابطه انگل‌وار می‌شوند. این فیلم را تراژدی کمدی‌ای قلمداد می‌کنم که شوخ‌طبعی، وحشت و غم زمانی را به تصویر می‌کشد که می‌خواهید با همدیگر خوش و خرم زندگی کنید اما با حقیقت روبه‌رو می‌شوید و می‌بینید چقدر دشوار می‌توان چنین زندگی‌ای داشت. عنوانی کنایه‌آمیز است اما برعکس عنوان اصلی فیلم «خاطرات قتل» که بار معنایی «گرم و خاطرات دلپذیر» را در خود دارد، نیست. چطور کسی می‌تواند خاطرات گرم و نوستالژیک یک قتل را حفظ کند؟ چنین کاری اشتباه است؟ به همین منوال که آن فیلم خاطرات دوره‌ای است که طی آن قتل‌های زنجیره‌ای هواسئونگ در آن اتفاق می‌افتد، در عنوان «انگل» هم به جزییات ظریف کنایه‌آمیزی برمی‌خوریم.

ژانر «انگل» را چطور دسته‌بندی می‌کنید؟

این فیلم درامی انسانی است اما درامی که از وقایع معاصر اشباع شده است. اگرچه پیرنگ فیلم شامل رشته‌ای از موقعیت‌های خاص و متمایز می‌شود، با این حال داستانی است که می‌تواند در دنیای واقعی رخ بدهد. می‌توان این فیلم را سانحه‌ای قلمداد کرد که خبرش در اخبار یا در رسانه‌های اجتماعی منتشر شده و آن را به فیلم تبدیل کرده‌اند، بنابراین از این منظر، درامی کاملا واقع‌گرایانه است اما اگر کسی این فیلم را درام جنایی، کمدی، درام انسانی غم‌انگیز یا تریلری وحشتناک بنامد، من اعتراض نمی‌کنم. همیشه تمام تلاشم را می‌کنم تا انتظارات بیننده را از بین ببرم و امیدوارم با «انگل» موفق شده باشم.

خانواده‌هایی که در مرکز فیلم هستند،
چه کسانی هستند؟

آنها طبقه‌ای فرودست هستند که در آپارتمانی کثیف بین زیرزمین و طبقه همکف زندگی می‌کنند و تازه امیدوار شده‌اند یک زندگی عادی و نه چیزی خاص پیش روی‌شان است اما به دست آوردن چنین چیزی هم برای‌شان دشوار است. پدر خانواده در بسیاری از مشاغل شکست خورده، مادر که ورزشکاری آموزش‌دیده است هرگز موفقیت را به آن معنا ندیده است و پسر و دختر خانواده بارها از آزمون ورودی دانشگاه رد شده‌اند. برخلاف این خانواده، خانواده آقای پارک که در سمت مدیرعامل شرکت اطلاعات فناوری کار می‌کند، خانواده‌ای تواناست که به تازگی ثروتمند شده‌اند. آقای پارک را به نوعی می‌توان معتاد به کار تلقی کرد.

همسر زیبای او و دختر دبیرستانی بانمک و پسر جوانش اعضای این خانواده هستند. می‌توان آنها را خانواده چهار نفره ایده‌آلی در میان خانواده‌های نخبه‌ شهری مدرن دید.

درباره انتخاب بازیگران و دلیل انتخاب آنها بگویید.

جمع کردن بازیگرانی که در برابر همدیگر خوب نقش‌آفرینی کنند و گروه بازیگران موثری را درست مانند تیم فوتبال تشکیل بدهند، برای این فیلم بسیار اهمیت داشت. در نگاه اول می‌باید حال‌وهوای یک خانواده را به بیننده منتقل می‌کردند، بنابراین مدت‌ها به این موضوع فکر کردم. نخستین کسی که برای نقش‌آفرینی انتخاب کردم سونگ کانگ هو (پدر خانواده کیم) بود و بعد زمانی که «اوکجا» را با چوی وو شیک (پسر خانواده کیم) می‌ساختم فکر کردم جالب است اگر او را به عنوان پسر لاغر مردنی سونگ کانگ هو انتخاب کنم. پس از آن، پارک سو دام که به او شباهت داشت و توانایی‌های بازیگری‌اش مثال‌زدنی است و حس واقعیت مبهم و متمایزی را منتقل می‌کند، خواهر او شد. شباهت‌شان به همدیگر از این لحاظ اهمیت داشت که بیانگر ارتباط فیزیکی‌شان در میان اعضای خانواده‌شان باشد. در مورد چانگ هایه جین، از قدرت عاری از مبالغه و معمولی‌اش که در فیلم «جهان از آن ما» القا می‌کرد، خوشم می‌آمد، بنابراین او را در نقش همسر بانفوذ سونگ کانگ هو نشاندم.

در مورد خانواده پارک باید بگویم قصد نداشتم تعریف کلیشه‌ای خانواده‌‌ای از طبقه فرادستی که در درام‌های تلویزیونی‌ کره‌ای می‌بینید، ارایه بدهم بنابراین به بازیگرانی احتیاج داشتم که تصویر افراد تحصیلکرده و مهربان را به نمایش بگذارند. همیشه تحت‌تاثیر جذبه چندوجهی لی سون کیون قرار می‌گیرم در نتیجه شخصیت آقای پارک را برای او درنظر گرفتم. وقتی چو یئو جئونگ به ذهنم رسید، او در نظرم یک معدن الماس آمد که باید محتویاتش استخراج شود و بنابراین به امید اینکه حتی بخشی از این معدن را واکاوی کنم، او را انتخاب کردم. «انگل» فیلمی با یک شخصیت محوری نیست همچنین واکنشی که بازیگران به یکدیگر نشان می‌دهند به‌شدت مهم بود، درنهایت از تمام آنها سپاسگزارم که
هر کدام‌شان نقش خودشان را مثل یک تیم فوتبال هماهنگ، خیلی خوب ایفا کردند.

قصد داشتید از طریق این فیلم چه تصویری از جامعه معاصر ارایه کنید؟

فکر می‌کنم یک شیوه برای تصویر کردن تداوم دوقطبی شدن و نابرابری جامعه ما با کمدیِ غم‌انگیز است. در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که سرمایه‌داری، حکمران بلامنازع است و هیچ جایگزینی جز آن نداریم. نه تنها در کره به این شکل است بلکه سراسر دنیا هم با موقعیتی روبه‌رو است که نمی‌توان اصول سرمایه‌داری را نادیده گرفت. به نظر نمی‌رسد در دنیای واقعی، مسیرهای خانواده‌هایی مثل چهار شخصیت محوری بیکار فیلم و خانواده پارک باهم تلاقی کنند. تنها نمونه‌اش در مسائل استخدام میان طبقه‌هاست، زمانی که کسی به عنوان معلم خانگی یا کارگر استخدام می‌شود. در چنین مواردی، لحظاتی پیش می‌آید که اهالی هر دو طبقه آن‌قدر به هم نزدیک می‌شوند که نفس یکدیگر را احساس می‌کنند. در این فیلم اگرچه هیچ‌یک از طرفین نیت بدی ندارد، هر دو طبقه به موقعیتی کشانده می‌شوند که کوچک‌ترین لغزشی می‌تواند به اختلاف و درگیری منجر شود.

در جامعه سرمایه‌داری امروز رده‌ها و صنف‌هایی وجود دارند که به چشم ما نامرئی هستند. آنها را در لفافه و خارج از دید نگه می‌داریم و نگاه سرسری و تحقیرآمیزی به سلسله مراتب طبقاتی داریم و آن را یادگاری از گذشته می‌بینیم، اما واقعیت این است که مرزی طبقاتی وجود دارد که نمی‌توان از آن گذر کرد. فکر می‌کنم این فیلم شکاف‌های ناگریزی را حاصل اصطکاک دو طبقه در جامعه امروزِ به‌شدت دوقطبی است، نشان می‌دهد.

باتوجه به اینکه «یخ‌شکن» و «اوکجا» را با حضور بازیگران بین‌المللی جلوی دوربین بردید و هدف‌تان مخاطب بین‌المللی بود آیا «انگل» را با این امید که بعدتر و در سطح بین‌المللی معرفی خواهید کرد، در درجه اول برای مخاطب کره‌ای ساختید؟

حقیقتا قصد نداشتم این فیلم را به مخاطب کره‌ای محدود کنم، اما موافقم که جزییات ‌ریزی در داستان فیلم وجود دارد که شاید فقط کره‌ای‌ها از آن سر در بیاورند. هر چند مهم‌ترین نکته داستان اتفاقی است که میان ثروتمندان و فقرا روی می‌دهد. این معضلی جهانی است و معتقدم کشوری وجود ندارد که چنین معضلی نداشته باشد. در جشنواره کن بسیاری از مخاطبان که از کشورهای گوناگون آمده بودند، اظهارنظرهایی کردند و می‌گفتند اگر این داستان در سینمای کشور خودشان بازسازی شود با واکنش خیلی خوبی روبه‌رو
خواهد شد.

«انگل» نخستین فیلمی نیست که در آن درباره مسائلی همچون نابرابری اظهارنظر می‌کنید. این جنبه سیاسی فیلمسازی‌تان از کجا نشأت گرفته است؟ در گذشته شما چه اتفاقاتی افتاده که باعث می‌شود بخواهید آن را در داستان فیلم‌های‌تان بگنجانید؟

فیلم درباره یک خانواده فقیر و یک خانواده ثروتمند است. شخصا فکر می‌کنم من در میانه قرار دارم. در خانواده طبقه متوسط به دنیا آمدم و هنوز هم خودم را اهل طبقه متوسط می‌دانم. شاید متراژ خانه‌ام هم چیزی بین خانه‌های این دو طبقه باشد. در زندگی روزمره‌مان، همیشه در میان دوستان‌ یا قوم ‌و خویش‌تان با آدم‌هایی از خانواده‌ طبقه فرودست و خانواده‌ طبقه فرادست برخورد کرده‌اید؛ برخی ثروتمندند و برخی فقیر. با تمام این انسان‌های متفاوت و طبقه‌های متفاوت روزانه برخورد می‌کنیم.

با فیلم‌هایی که ساخته‌اید معضلات طبقات اجتماعی و سرمایه‌داری را در جوامعی مانند کره‌جنوبی به تصویر کشیده‌اید اما آیا راه‌حلی برای این معضلات دارید یا وظیفه‌تان این است که فقط آینه‌ای در برابر آنها بگیرید؟

«یخ‌شکن» فیلمی علمی-تخیلی است، بنابراین درواقع توانسته‌ام یک راه‌حل ارایه کنم. خیلی ساده‌تر بگویم، راه‌حلم این بود که کل سیستم را نابود و از قطار فرار کنیم. می‌دانم که غیرواقعی است اما ارایه آن امکان داشت چون فیلمی علمی- تخیلی بود. هر چند در فیلم «انگل» که به واقعیت ما نزدیک‌تر است، ارایه راه‌حل بسیار دشوار است. هر چند معتقدم پیامم این است که هیچ راه فراری، هیچ راه دررویی از سرمایه‌داری و واقعیتِ اقتصاد «گیگ» نیست.

«انگل» نسبت به دو فیلم قبلی‌تان، مقیاس کوچک‌تری را دربر می‌گیرد و بازیگران کمتری در آن حضور دارند. آیا با این روش فیلم را شخصی‌تر کرده‌اید؟

فکر نمی‌کنم به این شکل شخصی‌تر باشد اما همان‌طور که اشاره کردید، فیلمی با مقیاس کوچک‌تر است. وقتی روی فیلم‌هایی با مقیاس وسیع کار می‌کنیم، جلوه‌های بصری و این دست تجهیزات، انرژی کارگردان را می‌گیرد. هر چند در فیلمی با مقیاس «انگل»، کارگردان می‌تواند وقت و انرژی بیشتری را صرف جزییات شخصیت‌پردازی و رویکرد سینمایی کند که به نظرم خیلی هم خوب است، بنابراین فکر می‌کنم در آینده احتمالا فیلم‌های بیشتری با این مقیاس بسازم.

درسی که از «انگل» گرفتم این بود که هرگز نباید برای راه‌اندازی فروشگاه کیک تایوانی سرمایه‌گذاری کنیم. دو شخصیت فیلم این نکته را دلیل فقیر بودن‌شان بیان می‌کنند؟

داستانی غم‌انگیز درباره اهالی کره‌جنوبی و تایوان است. بسیاری از مردمی که اقدام به خوداشتغالی می‌کنند، عهده‌دار اداره فروشگاه‌های کیک تایوانی می‌شوند… این فروشگاه‌ها در تمام سطح شهر شعبه دارند و در یک لحظه سقوط می‌کنند. همه‌شان ورشکست می‌شوند و بسیاری از آنها بدهی‌های گزاف بالا می‌آورند و شخصیت‌های این فیلم هم در همین موقعیت قرار گرفته بوده‌اند.

امیدوارید بینندگان از این فیلم چه پیامی را دریافت کنند؟

فقط امیدوارم باعث شود بیننده به فکر فرو برود. بخش‌هایی از فیلم خنده‌دار، وحشتناک، ناراحت‌کننده است و اگر باعث شود مخاطبان هنگام دیدن فیلم درباره ایده‌های‌شان صحبت کنند، بیشتر از این چیزی نمی‌خواهم.

منبع اعتماد

پروژه‌اي دارم كه در جريان است و بخشي از آن در استراليا پيش مي‌رود.