باید که هوای دل همدیگر را داشته باشیم. اگر فقیر باشیم یا دارا؛ اگر زشت باشیم یا زیبا؛ همه در یک وجب خاک باید بخوابیم. هوای جوانها را داشته باشیم. مسئولان بدانند در قبال پستی که دارند؛ مسئولیت دارند و وظیفهشان خیلی زیاد است. مسئولیت فقط برای تاختن و تازاندن نیست. باید راهی پیدا کرد که نمره اخلاقمان بالا برود.
به گزارش هفت هنر، «ایرج» متولد همین امروز؛ یازدهم دی ماه است. این فرصت خوبیست برای یک گفتگوی خاطراهبازانه گرچه برخی هنرمندان زیاد اهل گپ و تئوریبافی نیستند و ایرج خواجهامیری هم یکی از همینهاست…
ایرج از خوانندههای صاحبسبک ایران است و صدایش از معدود صداهای ششدانگ. صدایی که توانایی اجرای هرچه از صدای یک انسان انتظار میرود را دارد. محمدرضا شجریان دربارهاش گفته: «صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، میگوید صدایش شبیه صدای ایرج است.»
علی شیرازی نیز مینویسد: «صدای ایرج با ویژگیهایی که آن را به عنوان و جایگاهِ صدای معیار در هنر خوانندگی ما نزدیک میکند، یکی از نزدیکترین صداها به ذات آواز (و موسیقیِ) ایرانی است. در میان خوانندگانی که از ابتدای ورود پدیده ضبط موسیقی به ایران صدایشان به گوش رسیده، شاید فقط قمرالملوک وزیری در زیبایی و کمال و «رسا» بودنش در هنری به نام آواز، با ایرج قابل مقایسه باشد.» و جای دیگر… «بارزترین نکته در شیوه صداسازی و صدادهی ایرج، آن است که از تمام امکانات بالقوه حنجرهاش سود میبرد و آن را به فعل تبدیل میکند و بهترین الگو برای یافتن تواناییهای حنجره و کشف صدای شخصی– بهویژه در نزد هر هنرجویی که فیزیک و بافت اندامهای صوتیاش به ایرج نزدیک باشد- محسوب میشود. اساساً تا هر هنرجو یا آوازخوان، به همه حجم مفید صدای خود دست پیدا نکند، خبری از ارائهٔ کیفی ریزهکاریها (تحریر، غلت، نوانس، نقل مکان از اوج به بم و برعکس، گرمخوانی و بقیه جزئیات در صدا) نخواهد بود. کاری که ایرج آن را در بهترین حالت ممکن انجام میدهد.»
زندگی ایرج…
ایراج در خانوادهای هنرمند متولد شد و پدرش از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف میدانست، مدتها او را تحت تعلیم خویش قرار داد. ایرج خواجه امیری همان زمان در مراسم تعزیهخوانی شرکت میکرد و نزد تعزیهخوانانی که ردیف و دستگاه میدانستند به یادگیری آواز پرداخت. او در سال ۱۳۲۶ به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در حضور او دانستههای خویش را تکمیل کرد و به رادیو ایران معرفی شد. در آنجا به اجرای برنامه با ارکستر ابراهیم خان منصوری پرداخت. بعد به دانشکده افسری رفته و شبهای جمعه که آزادی داشت؛ از ساعت ۷:۳۰ تا ۸ در برنامهٔ ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه میپرداخت. همان زمان به خاطر محدودیتهای ارتش نام مستعار (ایرج) را که در اصل نام برادرش بود برای خود برگزید.
ایرج در سال ۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گلها راه یافت و در اولین همکاری خود با این برنامه برگ سبز ۴۳ را در مایهٔ شور-ابوعطا و با همکاری علی تجویدی و فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح خواند. این خواننده جوان برای فیلمهای فارسی هم ترانه میخواند. و بازیگران زیادی ازجمله محمدعلی فردین، منوچهر وثوق، رضا بیک ایمانوردی و… به لبخوانی ترانههای وی میپرداختند. اولین فیلمی که ایرج در آن ترانه خواند، فیلم روزنهٔ امید به کارگردانی سردار ساگر هندی و ترانهها از ساختههای جواد لشگری است.
ایرج با علی تجویدی، همایون خرم، پرویز یاحقی، حبیبالله بدیعی، اسدالله ملک (ویولن)، جلیل شهناز، لطفالله مجد، فرهنگ شریف، فریدون حافظی، مهدی تاکستانی، مسعود جمالی (تار) اکبر محسنی، منصور نریمان، محمود رحمانی پور، یوسف کاموسی (بربط) سیمین آقارضی، (قانون) عماد رام (فلوت) امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، آبتین اجلالی (تنبک)، حسن کسایی، محمد موسوی، حسن ناهید (نی)، رضا ورزنده، منصور صارمی، مجید نجاهی، فضلالله توکل، محمد حیدری(سنتور)، احمد عبادی (سه تار)، انوشیروان روحانی (پیانو) و بسیاری از نوازندگان و البته خوانندگان دیگر همکاری داشت و مورد تأیید و تحسین آنها بود.
از شاگردان ایرج میتوان به علی معزی (او مسئولیت تدریس آواز اصیل ایرانی را در آموزشگاه آوای ایرج از سال ۱۳۸۸ تاکنون برعهده دارد) و امیراحسان فدایی اشاره کرد. علی شیرازی نیز غیرمستقیم و از طریق آثار ایرج تحت تأثیر او قرار داشته است.
پای حرفهای ایرج خواجهامیری
ایرج دیگر کم سن و سال نیست که بتوانی راحت با او گفتوگو کنی. گاه در میانه گفتوگو حوصلهاش سرمیرود و گاه خسته میشود. برای اینکه او را تشویق به ادامه صحبت کرده باشی؛ باید پا یه پای او جلو آمده و صبر داشته باشی. گفتوگوی ایلنا با این خواننده پیشکسوت فقط از همین طریق ممکن شد. پرسیدیم و پاسخ داد…
اگر به جوانی برگردید چهکار نمیکنید؟
من از گذشته خودم راضیام. شاید اگر به آن روزها برمیگشتم حرفها و کجخلقیها دیگر زیاد ناراحتم نمیکرد. ولی یقین دارم کمافیسابق راه هنر و آواز را پیش میگرفتم. به اعتقادم هنر تنها راه نجات بشر از روزمرگی و افسردگی و سرگشتهحالی است. یک هنرمند هم امید میدهد و هم غمها و کاستیهای این جامعه را دور میریزد و آن را تبدیل به امید میکند و تحویل مخاطب میدهد. پس به انتخابم اطمینان دارم و باز هم انتخابم موسیقی و هنر است.
در برخی گفتگوها از فضا موسیقی خیلی گله کردهاید…
گلهمندی نه به خاطر خودم بلکه برای فضای آواز بوده که روز به روز در تقلید و انحطاط فرومیرود. یادم هست یک زمان مثلا 20 خواننده بود و هرکدام به یک شکل و شمایل میخواند. یکی براساس ردیف و دستگاه و یکی روحوضی! یکی تصنیفخوان بود و یکی آوازخوان! یکی میرفت کاباره میخواند و یکی فقط در سالنهای کنسرت. رویهم رفته همه دارای جایگاه و شان متفاوت بودند و مخاطبان خاص خود را داشتند اما امروز معروف شدن به داشتن صدای خوب نیست چون هرکس ازنظر مالی تامین باشد و رگ خواب مردم را بداند و براساس موج جامعه حرکت کند؛ موفق است. نمیگویم از نظر درجه هنری موفق است اما از نظر مالی تامین میشود بدون اینکه حتی آجری روی دیوار موسیقی گذاشته باشد.
امروز خوانندههایی کنسرت میدهند که بعضی حتی توانایی خواندن یک قطعه ساده را بدون میکروفن و میکس و افکتهای کامپیوتری ندارند. از آن طرف خوانندههای جوانی هستند که صدای بسیار خوب و رسایی دارند اما چون در این مافیا شریک نیستند؛ راه به جایی نمیبرند. در زمان ما؛ هرکس در هر سطح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میتوانست با پیگیری و تلاش؛ استعدادش را شکوفا کند اما امروز اگر در جرگه برخی دوستان باشی و به کارهای عجیب و مخاطبپسند تن بدهی؛ موفقی. گله من هم از این بابت بود وگرنه اگر قرار بود کاری در عرصه موسیقی بکنیم آن را انجام دادهایم و قضاوت درباره آنها بماند برای مخاطبان و تاریخ.
آیا فرزندانتان را به ادامه کار خودتان تشویق کردهاید؟
مانند احسان من در موسیقی زیاد هستند که یکی از آنها پسر من هست یعنی احسان خواجهامیری. دیگری هم احسان فدایی و هزاران احسان دیگر که هر کدام به نحوی موسیقی کار میکنند.
درباره شهناز و جایگاهش در عرصه بداههنوازی چه میگویید؟
استاد شهناز با تار برای ما میخواند، گریه میکرد، شادمان میکرد و ما را مدهوش خودش میکرد. چه کسی مانند جلیل شهناز چنان ظریف جواب آواز را میدهد و خوش میدرخشد؟چه کسی مانند شنهاز میتوانست با تار آنطور هنرنمایی کند که دل را جلا دهد.
من در سالهای نخست ورودم به رادیو با این هنرمند آشنا شدم. خودش برایم تعریف کرد که کار موسیقی را با نواختن تمبک و آواز خواندن در رادیو شروع کرد تا اینکه به سمت تار گرایش پیدا کرد و با نواهای جاودانه ساخت.
کدامیک از برنامههایی که با ایشان اجرا کردهاید را دوست دارید؟
همه کارهایم با ایشان را دوست دارم. اگر بخواهم به برخی آثار اشاره کنم میتوانم از آواز دشتی چپ کوکی که با ایشان خواندم، آهنگی که به “گل من” ساخت، برنامه گلهای رنگارنگ 510 با صدای الهه در مخالف سهگاه، آواز بیات ترک که با همکاری ایشان و یاحقی اجرا کردم یا آواز افشاری در برگ سبز 220 که در ابتدای برنامه مرحوم کسایی هم حضور داشتند؛ نام ببرم.
نام شما ذهنها را به سمت فردین میبرد. دوست دارید چیزی درباره همکاری با او بگویید؟
زندهیاد فردین هنرمند بااستعداد و مردمداری بود که مردم او را دوست داشتند. فردین محبوبیت فراونی میان طبقه عامه داشت. حتی اگر بگویم بخشی از موفقیت کارهای من، جدا از بحث موسیقی و مسائل فنی؛ به چهره ایشان و اینکه آثار را پلیبک میخواند؛ برمیگردد، اصلا بیراه نگفتهام.
درباره خوانندگان جدید چه نظری دارید؟
صدای خیلی از جوانها را نمیشناسم. پسرم احسان صدای خوب و دلنشینی دارد. احسان فدایی هم همینطور. باقی را گوش میدهم ولی به اسم نمیشناسم که بخواهم صدایشان را تجزیه و تحلیل کنم. برداشت من از صدای آنها بدون اینکه نامشان را بدانم این است که صداها اغلب تکراریاند و افکتهای کامپیوتری دارند. به قولی با میکس و افکت یک دانگ صدا تبدیل به شش دانگ صدا میشود که با واقعیت مطابقت ندارد.
یعنی یک خواننده باید حتما شش دانگ صدا داشته باشد تا خواننده خوبی باشد؟
نه لزوما! من منکر استفاده از تکنولوژی نیستم اما استفاده از تکنولوژی باید مابهازای خارجی داشته باشد. در قدیم اغلب خوانندهها به صورت تکخوان در جلسهها و میهمانیها میخواندند و باید امتحان خود را در این جامعه بدون دخالت دستگاه کامپیوتری پس میدادند. اما اکنون اغلب خانهها مجهز به استودیو خانگی است و همه میتوانند خواننده شوند. به نظرم خواننده باید از حداقل صدا برخوردار باشد و همان حداقل به دل مخاطب بنشیند. اما اغلب میبنیم که SHOW MAN بودن درحال گسترش است حال که جای SHOW MAN در سالن کنسرت نیست.
نظرتان درباره گردش مالی حوزه موسیقی چیست؟
هنر پولساز نیست و اگر پولساز باشد؛ پولش ماندگار نیست. مثلا عمر سوپراستارهای ما محدود است و فقط در همان زمان محدود میتوانند پول دربیارند برای همین باید در مسیر دیگری غیر از هنر سرمایهگذاری کنند تا در پیری بتوانند از آن استفاده کنند وگرنه نه از بیمه خبری هست نه از مستمری.
شاید یکی از دلایل اقتصاد خراب هنر هم کپی کردن آثار باشد. اگر هنرمند تامین باشد دنبال کپی نمیروند و برایش جاودانه شدن مطرح میشود. نباید فراموش کرد سیستم تربیتی جامعه و نوع نگرش مهم است تا نگاهها را به سمت مادیگرایی پیش نبرد. در یک نگاه؛ اقتصاد موسیقی به نفع یک تعداد معدود میچرخد و جالب است بدانید قشر کنسرتبروهای ما هم به یک طبقه خاص محدود میشود. همه اینها نشان میدهد جامعه به سمت مادیگرایی کاذب و بیاخلاق پیش میرود و طبعا هنر هم از این مقوله جدا نیست.
حرف دیگری هم باقی مانده؟
اینکه هوای دل همدیگر را داشته باشیم. اگر فقیر باشیم یا دارا؛ اگر زشت باشیم یا زیبا؛ همه در یک وجب خاک باید بخوابیم. هوای جوانها را داشته باشیم. مسئولان بدانند در قبال پستی که دارند؛ مسئولیت دارند و وظیفهشان خیلی زیاد است. مسئولیت فقط برای تاختن و تازاندن نیست. باید راهی پیدا کرد که نمره اخلاقمان بالا برود.
منبع ایلنا