امیر نادری در گفتوگویی که سال 2016 در ونیز با یکی از نشریات خارجی داشته، صحبتهای جالبی از شروع آشنایی و رفاقتش با عباس کیارستمی را بازگو کرد.
به گزارش تیتر هنر، نادری در این باره چنین گفته است: همکاریمان در سال 1968 شروع شد، یعنی قبل از اینکه فیلمهای خودمان را بسازیم. روی عناوین فیلمها و عنوانبندیها، تبلیغات، پوسترها و چیزهایی از این دست کار میکردیم. خلق و خویمان خیلی با هم فرق داشت. من بچه کف خیابان بودم خودِ شهر سرگذشت زندگیام بود. اما او از دنیای کاملا متفاوتی میآمد. من خیلی زود از کوره در میرفتم، اما او آدم توداری بود و زیاد هم حرف نمیزد. مثلا اگر یک کوه جلوی چشممان سبز میشد، من دوست داشتم آن را از سر راه بردارم، ولی او ترجیح میداد یک باریکه راه توی کوه بکشد و قدم زنان ازش عبور کند.
منتهای مراتب به لطف همین تضاد، خیلی زود به هم احساس نزدیکی کردیم و البته خیلی زود محرم اسرار هم شدیم. راستش هر کدام از ماها آن یکی را به جلو هل میداد. هر کداممان که فیلم میساختیم، اول به آن یکی نشان میدادیم. البته حسودی هم میکردیم به همدیگر.
این من بودم که او را هل دادم جلو تا فیلم بلند بسازد، خودش دوست داشت همینطور به ساخت فیلمهای کوتاه ادامه دهد. ما «تجربه» را با هم نوشتیم، منتهی او به شیوه خودش آن را ساخت، و همان موقعها بود که من هم داشتم مقدمات ساخت «ساز دهنی» را فراهم میکردم، که خب البته من هم به شیوه خودم آن را ساختم. هر چند به شیوههای خیلی متفاوتی فیلم میساختیم، ولی خیلی روی هم تاثیر داشتیم. هر فیلمی که میساخت، خیلی با من دربارهاش حرف میزد. مثلا سر فیلم «مسافر» کلی با هم گپ زدیم و بحث کردیم. درباره صدا و مونتاژ زیاد حرف زدیم. این بحث خیلی محوری است در سینمای ایران، منتهی اینها مسائلی هستند که در ایران دربارهشان حرفی زده نمیشود. دغدغه من مچ کات و سمفونی بود مال او ریتم و روایت داستانی مینیمالیستی. او طرفدار ازو بود من بیشتر به سمت کوروساوا گرایش داشتم. خیلی از فیلمها را با هم میدیدیم و اگر لازم میشد یک فیلم را 10 بار میدیدیم. خیلی تحت تاثیر سه گانه بیل داگلاس بودیم. همراه با عباس میرفتیم کپی را در زیرزمین کانون برای خودمان پخش میکردیم و از همدیگر میپرسیدیم: چطور میشود چنین فیلمهایی ساخت؟ مردم خیال میکنند که ما فقط پنجره را باز کردیم تا بگذاریم الهام بیاید تو، نخیر، خیلی کار کردیم.