گزارشی از کتاب «کودتاهای ایران» آخرین اثر سهراب یزدانی

در‌دست‌گرفتن حاکمیت با ابزار نظامی موضوع تازه‌ای نیست و تاریخی چند هزارساله دارد: از مصر و روم باستان تا ایران عصر ساسانی. اگرچه مداخله نظامیان در حاکمیت در‌ هزاران سال بارها تکرار شده، ماهیت مداخله‌های نظامی در اعصار کهن با نمونه‌های امروزی همان‌قدرتفاوت دارد که سپاه‌های باستانی با ارتش‌های نوین و مدرن. از‌این‌رو، بسیاری از مورخان معتقدند نطفه کودتاهای جهان معاصر در فرانسه بسته شد. در سال ١٧٩٩. ناپلئون بناپارت آغازگر یا مبدع کودتاهای نظامی به معنای مدرن بود. ماهیت حرکت ناپلئون به‌گونه‌ای بود که آن را بدل به نقطه آغازین کودتاهای بعدی کرد. او را مبدع تاکتیک نوینی می‌دانند که در آن هم شیوه فنی قبضه قدرت وجود داشت و هم ویژگی قانونی ‌نشان‌دادن عمل. ابزار کودتای ناپلئون ارتش بود، اما او کوشید کار خود را قانونی جلوه دهد. بعد از اولین کودتا در آخرین سال قرن هجدهم، تا به امروز، انواع کودتاها در سراسر جهان انجام شده است. اما در دنیای جدید، کودتاهای دیگر به صورت نمونه‌های تاریخی فرانسه یا انگلستان رخ نداد و دولت‌ها در کشورهای مختلف با انواع گوناگون کودتاها روبه‌رو شدند. در دو قرن گذشته همراه با پیشرفت فنون نظامی و تکنولوژی‌های جنگی، دامنه و تنوع کودتاها گسترش یافت و دخالت نظامیان در امور سیاسی به پدیده‌ای مرسوم بدل شد. (صص ٧-٢٠) با این‌حال، در تمام موارد پیامدهای کودتا از حد جابه‌جایی دولت و گروه‌های حاکم فراتر رفت و ابعاد زندگی سیاسی و روزمره مردم را تغییر داد. تاریخ کودتاهای جدید، آن‌قدر در اذهان عمومی زنده‌اند که بعید است کسی تصاویر جنایات، توحش و حضور تانک‌ها را در میادین شهرهای بزرگ جهان فراموش کرده باشد: از رم (١٩٢٢)، بانکوک (١٩٣٢) تا قاهره (١٩۵٢)، تهران (١٩۵٣)، آتن (١٩۶٧)، سانتیاگو (١٩٧٣)، اتیوپی (١٩٧۴) و ده‌ها مورد دیگر. اگرچه از دامنه کودتاها در سال‌های اخیر به‌شدت کاسته شده و حتی نمونه ساختگی اخیر در ترکیه هم مشابه موارد گذشته نبود، با‌این‌حال هنوز شیوه جابه‌جایی دولت با سیاست کودتای نظامی – خاصه در کشورهای موسوم به جهان سوم – به قوت خود باقی است. از‌این‌رو، تحلیل تاریخی کودتاها همچنان ضرورت دارد. جامعه ایران نیز در قرن گذشته میلادی با تجربه چهار کودتا، از جمله جوامع باتجربه به حساب می‌آید: به توپ بسته‌شدن مجلس اول و براندازی مشروطیت، برچیدن و انحلال مجلس دوم، کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ و ٢٨ مرداد ١٣٣٢.  در سال‌های اخیر پژوهش‌ها و روایات معتبری از این وقایع صورت گرفته است: ازجمله کتاب‌های هوشنگ صباحی، سیروس غنی، همایون کاتوزیان و استفانی کرونین از کودتای سوم اسفند و آثار و روایت تاریخ‌نگارانی چون یرواند آبراهامیان، علی قیصری، فخرالدین عظیمی، محمدعلی موحد و دیگران از کودتای ٢٨ مرداد. اما به دلیل اهمیت موضوع حاضر در تاریخ معاصر ایران، همچنان تحلیل‌ها حول آن ادامه دارد. سهراب یزدانی در کتاب آخر خود، «کودتاهای ایران»، هرچهار واقعه را روایت و تحلیل کرده و می‌کوشد الگویی مشترک در کودتاهای ایران شناسایی کند. یزدانی تاریخ‌نگار اجتماعی و دانشیار گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی است. از دیگر آثار مهم او می‌توان به «کسروی و تاریخ مشروطه ایران»، «مجاهدان مشروطه» و «اجتماعیون عامیون» اشاره کرد.

در کتاب چه می‌گذرد؟
کتاب حاضر شش فصل دارد و محدوده زمانی آن نیم‌قرن از تاریخ معاصر ایران است: فصل اول مباحثی نظری و تاریخی است درباره پدیده کودتا، فصول دوم تا پنجم بررسی و تحلیل زمینه‌ها، چگونگی و پیامدهای کودتا در چهار مقطع زمانی مشخص و فصل آخر تبیین الگویی برای کودتاهای ایران. تحلیل نظری- تاریخی کتاب، تفاوت مهمی با برخی آثار مشابه در این زمینه دارد. نویسنده در این فصول برخلاف تحلیل‌های رایج که صرفاً محدود به نقش و جایگاه نیروهای خارجی کودتا و کشف و بازخوانی اسناد سرویس‌های امنیتی و وزارت‌های خارجه آمریکا و بریتانیا است، می‌کوشد ضمن بررسی عناصر خارجی و اسناد مربوطه، عوامل داخلی، زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی، طبقات و اقشار اجتماعی، جنبش‌های مردمی و در کل عناصر داخلی کودتا را نیز بررسی ‌کند. در فصل اول چند نظریه به طور خلاصه بررسی و انواع کودتاها معرفی و نمونه‌هایی تاریخی برای هر یک از آنها ارائه می‌شود. ازجمله نظریات مطرح‌شده درباره کودتا در فصل یکم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: نظریه ویلیام تامپسون که بر نارضایتی نظامیان تأکید دارد، نظریه رزمری اوکین که کاهش یا افزایش بهای مواد خام را علت اصلی کودتا در کشورهای عقب‌مانده می‌داند و نظریه نظامیان پرتورین که به موقعیت مستقل نظامیان در مقابل دولت می‌پردازد. هر یک از این نظریات در مورد هرچهار کودتای ایران بررسی می‌شود. بخشی از این فصل نیز به فن کودتا و مراحل گوناگون آن مثل برنامه‌ریزی، اجرای عملیات و پیامدها می‌پردازد. از‌این‌رو، مباحث فصل اول دیدگاهی کلی برای بررسی موضوعی کودتاها در اختیار خواننده می‌گذارد که در فصول بعدی به بخش‌های کوچک و جزئی تبدیل می‌شود و این جزئیات درخصوص هر یک از چهار دوره به کار می‌رود.
فصل دوم به نخستین تجربه ایرانیان در این زمینه می‌پردازد که در قالب به توپ بسته‌شدن مجلس شورای ملی اجرا شد و با الغای مشروطیت، حکومت استبدادی را برقرار کرد. فصل سوم به انحلال مجلس دوم می‌پردازد. اگرچه برخی مورخان آن واقعه را کودتا نمی‌دانند، نویسنده در کتاب حاضر با استناد به اینکه دولت زیر فشار روسیه مجبور شد مجلس را منحل کند، اقدام دولت را در برچیدن قوه قانون‌گذاری حرکتی کودتایی قلمداد می‌کند و آن را دومین تجربه کودتای ایرانیان می‌داند. فصل چهارم درباره کودتای سوم اسفند است و فصل پنجم نیز به ٢٨ مرداد می‌پردازد. از آنجاکه کودتا پدیده‌ای است با ریشه‌های سیاسی و اجتماعی و پیامدش مبارزه با بن‌بست سیاسی است، روش‌ کار کتاب برای آشنایی با علل و زمینه‌های کودتا، شناخت ریشه‌های آن است و نشان می‌دهد کودتاهای ایران در چه موقعیتی رخ داده‌اند. بدین منظور نویسنده می‌کوشد به ماهیت و شیوه مبارزه سیاسی پی ببرد که در جامعه جریان داشت. او در این فصول ضمن شناسایی شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره، نیروهای درگیر پیکار سیاسی را مشخص می‌کند. و سرانجام به این موضوع می‌رسد که کدام نیروهای سیاسی شیوه‌های متعارف و قانونی مبارزه را کنار می‌گذاشتند و به ابزار فراقانونی روی می‌آوردند. همچنین هدف و انگیزه این نیروها را نیز نشان می‌دهد. بررسی‌ها به صورت مقایسه‌ای پیش می‌روند. از این‌رو، الگوسازی در فصل آخر بر پایه یافته‌های فصول پیشین است که هر یک متعلق به دوره تاریخ مشخصی است.
الگوی کودتاهای ایران
تز اصلی کتاب پس از بررسی و روایت چهار کودتای ایران در فصل آخر می‌آید: ‏الگوی کودتاهای ایران. نویسنده قصد دارد دریابد آیا می‌توان شاخصه‌هایی یکسان و همگون بین کودتاها یافت و همگی را در چارچوبی تحت عنوان «کودتاهای ایران» قرار داد؟ برای پاسخ به این سؤال نخست می‌کوشد تفاوت کودتاهای ایران با الگوهای جاری و مسلط را نشان دهد و سپس ویژگی‌های عمده و همانند کودتاهای ایران را برجسته کند.
در نظر نویسنده هیچ‌یک از کودتاهای ایران مبتنی بر نارضایتی نظامیان نبوده است: نه مجلس شورای ملی پیش از کودتاهای اول و دوم کاری کرده بود که به رنجش نظامیان منجر شود، نه ناخرسندی قزاق‌ها پیش از سوم اسفند به کودتا منجر شد و نه حتی در کودتای ٢٨ مرداد، اگرچه سیاست دولت مصدق موقعیت و منافع نظامیان بالا‌رتبه را بر هم می‌زد، در این مورد هم نویسنده معتقد است نیروهای مسلح به صورت مستقل عمل نکردند و ابزار دست برنامه‌ریزان توطئه بودند. همچنین تأکید دارد در سه کودتای اول ایران مسئله افزایش یا کاهش مواد خام هم هیچ تأثیری نداشت و در کودتای چهارم نیز اگرچه مسائل اقتصادی اهمیت یافت، این مسائل پیامد مبارزه برای ملی‌کردن صنعت نفت بود و نوسان بهای جهانی نفت بر آن اثر نداشت. به علاوه تأکید دارد نظامیان ایران در هیچ‌یک از کودتاهای درون‌حکومتی در موقعیتی مستقل از دولت به دولت حمله نکردند. از سوی دیگر، یزدانی مصر است کودتاهای ایران در مقاطعی رخ دادند که جنبش‌های سیاسی جامعه را در می‌نوردیدند. ازاین‌رو، در چنین وضعی سیاسی‌شدن گروه‌های مختلف اجتماعی از جمله بخشی از نیروهای نظامی امری طبیعی بود. اما این دسته از نظامیان نه‌تنها در توطئه‌های مخالف مجلس یا
ضد دولتی شرکت نکردند، بلکه در صف مقابل کودتاها قرار می‌گرفتند. (صص ٣٧٨-٣٧٧) بر این اساس، نویسنده برای دستیابی به الگویی فراگیر درباره کودتاهای ایران تأکید بر خود این پدیده سیاسی در جغرافیای ایران و تبیین مؤلفه‌های یکسان در آن دارد. اگر در فصول پیشین اجزای یک پدیده سیاسی با جزئیات روایت و تحلیل می‌شود، در فصل نهایی کتاب تلاش بر آن است تا بر پایه شناختی که از آن اجزا به دست می‌آید، پدیده کودتا را به صورت مجموعه‌ای کلی بررسی کند. در نظر نویسنده، تصویری که با این روش به دست می‌آید فرم ساده‌شده‌ای از یک پدیده سیاسی است.
نویسنده کودتاها را بر پایه رویدادهای آمریکای لاتین به سه دسته تقسیم می‌کند: ١- «سرنگونی دولت» که در آن کودتاگران در خلال عملیات خود شخص رئیس دولت را از بین می‌برند. ٢- «کودتای پادگانی» که طی آن نظامیان دولت را واژگون می‌کنند و هیئت دولت جدیدی را بر جایش می‌گذارند. ٣- «کودتای درون‌حکومتی» (یا خودی) که نسبت به دو دسته اول نوع نادری است و آن را با اصطلاح «خودسرنگونی» مشخص می‌کنند. (ص٢٠) طبق روایت تحلیلی کتاب، کودتاهای ایران از نوع سوم، «درون‌حکومتی»، بودند. به این معنا که «در این نوع کودتا، مدعی قدرت سیاسی فرا قانونی کسی نیست جز رئیس حکومت. او ابزارهای براندازی را برای درهم‌شکستن رقیب درون‌حکومتی خود به کار می‌گیرد و اگر پیروز شود، بر دایره قدرت و اختیارات خود می‌افزاید». (ص٣٨٩) به همین دلیل «کودتاهای ایران به آسانی کامیاب شدند». (ص۴١٢) البته کودتای سوم اسفند را به‌عنوان استثنایی بر قاعده کودتاهای ایران از نوع درون‌حکومتی نمی‌داند. «در این مورد نیروی نظامی شورشی از قرارگاه خود حرکت کرد، به سوی پایتخت آمد و آن را به تصرف درآورد. دولت که خود را در تهدید می‌دید، فرو ریخت و کودتاگران دولت خود را بر سر کار آوردند». (ص٣٩٣) نویسنده کودتای سوم اسفند را از نوع پادگانی می‌داند و بر این باور است که اگرچه ماهیت آن با سه نمونه دیگر متفاوت بود و به نتایجی دیگر رسید، با نمونه‌های پیشین و کودتای درون‌حکومتی نکات مشترکی دارد: «توطئه‌گران سوم اسفند شاه را سرنگون نکردند، بلکه خود را به او وفادار نشان دادند. آنها اعلام کردند که برای یاری شاه به پایتخت آمده‌اند. کودتاگران به این صورت می‌خواستند نشان دهند که به نام شاه در امر سیاست مداخله کرده‌اند و امیال راستین او را اجرا می‌کنند. به سخن دیگر کوشیدند عمل خود را درون‌حکومتی جا بزنند». (ص٣٩۴) با این‌حال، نویسنده کودتای سوم اسفند را در میان کودتاهای ایران پدیده‌ای یگانه می‌داند.
از سوی دیگر کتاب با استفاده از آرای گرامشی و هابزبام کودتاها را بر حسب ماهیت و کارکردشان به دو نوع واپس‌گرا و پیشرو تقسیم می‌کند: «در نوع اول کودتاگران به نظام اجتماعی خدمت می‌کنند و منافع بزرگ مالکان، بورژوازی بزرگ و الیگارشی حاکم را برآورده می‌کنند. در نوع دوم کودتاگران بر نظام کهن ضربه می‌زنند و اصلاحات را در بخش‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آغاز می‌کنند». (ص۵٢) نویسنده با ارجاع به هابزبام نشان می‌دهد نظامیان اصلاحگر در جوامعی پدید آمدند که ضرورت انقلاب اجتماعی در آنها آشکار شده و برخی از شرایط عینی انقلاب پدید آمده‌اند اما پایه‌های اجتماعی یا نهادهای مدنی ضعیف‌تر از آن بوده‌اند که انقلاب را عملی کنند. به گفته هابزبام در چنین جوامعی نیروهای مسلح جای خالی نیروهای اجتماعی را می‌گیرند، منتها این به شرطی است که افسران از اقشار میانی و ناراضی باشند و همکارانی شایسته و فن‌آور یاری‌شان کنند. بااین‌حال، نویسنده تأکید دارد که حتی حکومت‌های مخلوق کودتای پیشرو هم نمی‌توانند از محدوده‌ای فراتر روند و قادر نیستند به انقلاب بدل شوند. هیچ کودتایی به انقلاب‌های راستین اجتماعی نینجامید. نویسنده با اشاره به کودتای پیشرو و اصلاح‌گر مصر نشان می‌دهد که حتی حکومت ناصر هم نتوانست روابط طبقاتی را در این کشور دگرگون سازد. (ص۵٣)
اما ادعای جدلی کتاب در نتیجه‌گیری است: «در کودتاهای ایران مبارزه بین نیروهای سیاسی زمینه را برای مداخله نظامی آماده می‌ساخت. درعین‌حال، یکی از ویژگی‌های چشم‌گیر هرچهار کودتای ایران تأثیر عوامل بیرونی است». (ص۴٠١). چراکه در کودتاهای ایران سیاست خارجی به عامل مهمی بدل شد. چون اولاً «کودتاگران دچار ضعف نسبی بودند و پایه اجتماعی گسترده‌ای نداشتند، ثانیاً حتی پیش از آنکه کار به مرحله کودتا بکشد رابطه‌ای نزدیک بین نیروی کودتایی و بیگانگان پدید آمده بود. دولت ایران ضعیف بود و در دایره نفوذ دولت‌های بزرگ قرار داشت. در نتیجه، سیاست این دولت‌ها بر مسائل داخلی ایران اثر می‌گذاشت. هنگامی که بحران یا بن‌بست سیاسی پیش می‌آمد، تأثیر سیاست بیگانه می‌توانست تعیین‌کننده باشد. توطئه‌گران ایرانی به بیگانگان وابسته بودند، بنابراین طبیعی بود که در موقعیت حساس کودتا از آن دولت‌ها یاری بخواهند». (ص۴٠٨) به نظر می‌رسد نویسنده می‌کوشد عناصر داخلی و خارجی کودتا را به موازات هم دنبال کند. همچنین تأکید دارد اگرچه «کودتاهای ایران به دست نظامیان اجرا شدند، در پی کودتاها شورای نظامیان یا خونتا قدرت را قبضه نکرد. دیکتاتوری نظامی نیز بر سر کار نیامد. نظامیان توطئه‌گر از امتیازها و مزایایی برخوردار شدند. اما به صورت گروه صنفی یکپارچه در صحنه سیاست چندان ندرخشیدند و به حاشیه رانده شدند». (ص۴١٢) همچنین کتاب برای داوری در مورد پیشرو‌بودن یا واپس‌گرایی کودتاهای ایران از دو معیار بهره می‌برد: اول، وابستگی طبقاتی کودتاگران است، یعنی کودتا موجب چیرگی سیاسی و اجتماعی کدام بخش جامعه شد و به ضرر که بود، دوم اینکه توطئه‌گران برای رسیدن به چه اهدافی از ابزار کودتا بهره گرفتند و پس از پیروزی چگونه حکومتی را برپاکردند. (ص۴١۶) در نظر نویسنده هرچهار کودتای ایران از نوع واپس‌گرای سیاسی و اجتماعی بودند: «پشتیبانان محمدعلی‌شاه زمین‌داران، تیولداران، روسای ایلات عقب‌مانده و گروهی از حکومت‌گران و گروه‌های استبدادخواه بودند. به هنگام کودتای سوم اسفند طبقه حاکم و زمین‌داران هراسان بودند و حکومت‌گران ناتوان از حل دشواری‌ها. در چنین وضعی نظامیان پدیدار شدند. حکومت کودتا نظام اجتماعی را حفظ و از آن مراقبت کرد. در جریان ٢٨ مرداد نیز قشرهای کهن با همراهی بخشی از گروه‌های توانگر پیروز شدند و طبقه متوسط جدید و کارگران را از صحنه سیاست روفتند». (ص۴١۵) بنابراین کودتاهای ایران برخلاف نظریات کسانی چون هانتینگتون به چیرگی طبقه متوسط منجر نشد. در نظر یزدانی، پیش‌شرط چیرگی طبقه متوسط این است که تسلط طبقه زمین‌دار یا الیگارشی نیرومند از بین برود که در ایران چنین پدیده‌ای شکل نگرفت. همچنین او تأکید دارد پشتیبانان مؤثر کودتاهای ایران همواره طبقه حاکم و گروه‌های محافظه‌کار از طبقات اجتماعی مختلف بودند. بنابراین کودتاهای ایران از نوع واپسگرای سیاسی و اجتماعی بودند. در نظر یزدانی «این قضیه از نگرش سیاسی حکومتگران ایرانی پرده برمی‌داشت و نشان می‌داد که آنان نه به نظام پارلمانی پایبندند و نه مردم خود را دارای حقوق قانونی می‌دانند. هرگاه با جنبش‌های مردمی یا مخالف نظام موجود روبه‌رو شدند و راه‌های قانونی برای مهار آنها را بسته دیدند، از ابزار نظامی بهره جستند. در این‌ راه، از یاری بیگانگان نیز سود بردند. هنگامی که به پیروزی رسیدند، سیاست سرکوب را در پیش گرفتند، حکومت‌های خودکامه را بر سر کار آوردند و دستاوردهای مردم خود را پایمال کردند. در میان رشته‌عللی که به ضعف و ناکامی مشروطیت ایران انجامید، می‌توان بر تأثیر بازدارنده و مخرب کودتاها نیز تأکید ورزید». (ص۴١۶)
* «منم از هر که در این ساعت غارت‌زده‌تر،
همه چیز از کف من رفته به‌در،
دل فولادم با من نیست» – نیما یوشیج