نخستین مجلد مجموعه «هوموساکر»، اثر مهم فیلسوف معاصر ایتالیایی، در سال ١٩٩۵ منتشر شد. اما نظم و پیوستگی مجموعه حاضر بسیاری را گیج کرده بود. چون مجلدها منظم و بهترتیب منتشر نشدهاند. مثلا بخش اول مجلد دوم در سال ٢٠٠٣ منتشر شد و بخش دومش سال گذشته، یا مجلد سوم قبل از مجلد دوم منتشر شده است. با اینحال، جورجو آگامبن بهتازگی نظمی به پازل هوموساکر داده است به این ترتیب:
١. هوموساکر: قدرت حاکم و حیات برهنه – ١٩٩۵
٢. ١. وضعیت استثنایی – ٢٠٠٣
٢. ٢. سکون: جنگ داخلی در مقام پارادایمی سیاسی – ٢٠١۵
٢. ٣. آیین مقدس زبان: دیرینهشناسی – ٢٠٠٨
٢. ۴. ملکوت و جلال: تبارشناسی الاهیاتی اقتصاد و جلال – ٢٠٠٧
٢. ۵. کار خدا: دیرینهشناسی تکلیف – ٢٠١٣
٣. باقیماندههای آشویتس: شاهد و بایگانی – ١٩٩٨
۴. ١. والاترین فقر – ٢٠٠٨
۴. ٢. کاربرد بدنها – ٢٠١۶
بهرغم ترجمه قابل توجه آثار آگامبن، شرح آراء و استقبال چشمگیری که از نظریهاش در ایران شد، تاکنون فقط دو بخش و اندی از مجموعه هوموساکر به فارسی ترجمه شده است: فصل اول مجلد یکم در جلد دوم کتابهای رخداد، «قانون و خشونت»، در سال ١٣٨٧، «وضعیت استثنایی» با ترجمه پویا ایمانی در سال گذشته و امسال نیز «باقیماندههای آشویتس: شاهد و بایگانی» با ترجمه مجتبی گلمحمدی. آگامبن در «باقیماندههای آشویتس» یا «از آشویتس چه میماند» میکوشد معنا و امکان شهادت را روشن کند. «باقیماندههای آشویتس» در این مجموعه به دلیل برچیدن همه آموزههایی که از زمان آشویتس به نام اخلاق مطرح شدند اهمیت ویژهای دارد. در نظر آگامبن اگرچه از دیدگاهی تاریخی میدانیم مثلا ریزترین جزئیات آخرین مرحله انهدام یهودیان چگونه اجرا شده، چگونه تبعیدشدگان به دست جوخهای از همبندهای خود به اتاقهای گاز فرستاده شدند، چطور گروهی که رسیدگی میکردند جسدها بیرون آورده و شسته شوند سرانجام در کورههای جسدسوزی قرار گرفتند و اگرچه میتوانیم تکتک این رویدادها را ذکر و وصف کنیم، اما وقتی میخواهیم آنها را بهراستی بفهمیم همگی به طرز نامعمول مبهم باقی میمانند. البته مسئله آگامبن در کتاب حاضر دشواریای نیست که در تلاش برای انتقال محرمانهترین تجربههایمان به دیگران با آن روبهرو میشویم، بلکه تأکید او بر خود ساختار شهادت است. از این نظر «این کتاب در قالب کنونیاش نوعی شرح همیشگی بر شهادت است». (ص١۵)
آپوریای آشویتس
١- به لطف مجموعهای از پژوهشهای گسترده و همهجانبه، مسئله شرایط تاریخی، مادی، فنی، بوروکراتیک و حقوقی انهدام یهودیان به قدر کافی روشن شده است. پژوهشهای آینده شاید بتوانند برخی سویههای خاص رویدادهایی را آشکار کنند که در اردوگاههای کار اجباری روی دادند. هرچند نقدا یک چارچوب کلی ترسیم شده است. آگامبن در کتاب حاضر نشان میدهد که در نقطهای معین روشن شد «شهادت در کنه خودش شکافی ذاتی دارد. به عبارت دیگر بازماندگان به چیزی شهادت دادند که شهادتدادن به آن ناممکن است». (ص١۵) چون «از یکسو، آنچه در اردوگاهها روی داد برای بازماندگان به منزله تنها چیز حقیقی و به معنای واقعی کلمه مطلقا فراموشنشدنی به نظر میآیند، از سوی دیگر، این حقیقت نیز مطلقا تصورناپذیر است، یعنی غیرقابل تقلیل به عناصر واقعی برسازندهاش است. رویدادهایی چنان واقعی که در قیاس با آنها هیچ چیز حقیقیتر نیست؛ واقعیتی که لاجرم از عناصر واقعیاش فراتر میرود». (ص١۴) بنابراین نتیجه میگیرد «شرحنویسی بر شهادت بازماندگان لاجرم به معنای بازجویی این شکاف یا به بیان دقیقتر، تلاش برای گوشدادن به آن» (ص١۵) است. آگامبن در برابر موقعیت بیانناپذیر اردوگاه و سکوت درباره آشویتس این پرسش را مطرح میکند که چگونه نجاتیافتگان میتوانند به نیابت از غرقشدگان سخن بگویند و به جای آنها شهادت دهند؟ چگونه آنان میتوانند به تجربهای گواهی دهند که خودشان از سر نگذراندهاند؟ او «باقیمانده» را در عنوان کتاب، مفهومی الاهیاتی-مسیحایی معرفی میکند به این اعتبار که «در کتابهای نبوی و پیشگویانه عهد عتیق آنچه نجات مییابد نه کل مردم بنیاسرائیل، بلکه در واقع فقط یک باقیمانده است». (ص١٧٨) به عبارت دیگر، همزمان که انبیا همه بنیاسرائیل را خطاب میکند تا شاید به نیکی روی آورند، به تمامی مردم اعلام میکند فقط باقیماندهای از بنیاسرائیل نجات مییابد. آگامبن در کتاب حاضر ویرانههای اخلاقیات آشویتس را برای طرح نوعی اخلاق نوین شهادت جستجو میکند. در نظر او «هیچیک از آن اصول اخلاقیای که زمانه ما معتبر میانگاشت از این آزمون تعیینکننده سربلند بیرون نیامدند». (ص١۶) مسئله او در این کتاب نبود شاهدی تام بر آشویتس است. او تردید دارد کسانی هم که در بطن وقایع زندگی میکنند، بتوانند تمامی حقیقت را بازگویی کنند.
٢- دلایل زندهماندن در اردوگاه بسیار محدود است: اول از همه میل به بقاست، سپس میل به انتقام و نزد عدهای هم فکر بدلشدن به یک شاهد: «عزمم را جزم کردم که به رغم هر آنچه شاید به سرم میآمد، خودم را سر به نیست نکنم… چون نمیخواستم آن شاهدی را سرکوب کنم که میتوانستم به آن بدل شوم». (ص١٧) ولی هر بازماندهای با هر انگیزهای در مقام یک شاهد ظاهر میشود و برای اینکار نیز به قدر کافی بیطرف نیست و چهبسا در تحلیل نهایی حکم محکمه نیز برایش اهمیتی نداشته باشد. آگامبن تأکید دارد «حقیقت عنصری غیرقضائی در خود دارد» (ص٢٠) و «مسئله امر واقع» را هرگز نمیتوان به «مسئله امر قضائی» فروکاست. این دقیقا همان چیزی است که بازمانده دغدغهاش را دارد: «هر چیزی که کنش انسانی را فراسوی قانون نهد و آن را از بیخ و بن از محاکمه بیرون گذارد». (همان) بااینحال، قضاوتها انجام و مدارک اثبات گناه به طور قطعی محرز شدند. شهادت بازماندهها و در پی آن برپایی محاکمهها به این تصور دامن زد که مسئله آشویتس حل شده است. ولی خط میان قانون و اخلاقیات، میان الاهیات و قانون نیز برجسته شد. آگامبن مدعی است «نیمقرن طول کشید تا بفهمیم که قانون این مسئله را به فرجام نرسانده بلکه این مسئله خود چنان عظیم بود که خود قانون را به پرسش کشید و موجب تباهی و ویرانی آن شد». (ص٢٣) در جریان محاکمه آیشمن در اورشلیم به ادعای وکیلش او «خود را در پیشگاه خداوند گناهکار احساس میکند نه در پیشگاه قانون». (ص٢۶) او تا پایان مصرانه بر این مدعا ادامه داد که گناهش در پیشگاه خداوند نمیتواند به لحاظ قانونی پیگیری شود. «تنها توضیح ممکن برای برای این پافشاری آن است که اگرچه پذیرش گناه اخلاقی به نظر متهم بهلحاظ اخلاقی بزرگمنشانه میرسید، او نمیخواست هیچ گناه قانونی را گردن بگیرد». (ص٢٧)
٣- آگامبن استنادات خود را براساس روایت پریمو لوی (یکی از بازماندگان آشویتس) پیش میبرد. لوی پس از حمله آلمان به شمال ایتالیا در سال ۱۹۴۳ اسیر نازیها شد و ١٠ ماه در اردوگاه آشویتس اسیر بود تا اینکه به دست ارتش سرخ آزاد شد. لوی پس از بازگشت به تورین خاطرات اسارتش در آشویتس و اروپایشرقی را در دو کتاب «اگر این یک انسان است» و «معاهده» نوشت. لوی مینویسد در روزهای پس از آزادسازی اردوگاه، زمانی که روسها بازماندگان را از بونا به اردوگاه بزرگ آشویتس منتقل میکردند، توجهاش به کودکی جلب شد که تبعیدشدگان او را هوربینک مینامیدند: «هوربینک یک هیچکس بود، فرزند مرگ، فرزند آشویتس. هیچکس چیزی از او نمیدانست، او نمیتوانست حرف بزند و هیچ اسمی نداشت. او از کمر به پایین فلج بود، چشمهایش گمشده در چهره سهگوش و نزارش، برقی وحشتناک زنده داشتند… کلامی که او نداشت، و هیچکس به خود زحمت نداده بود به او بیاموزد، نیاز به کلام، نگاه خیره او را از اضطراری انفجاری میآکند». (ص۴۴) هوربینک نمیتواند شهادت دهد، زیرا او زبان ندارد. یعنی حتی «بازمانده نیز نمیتواند شهادت دهد، او نمیتواند شکاف خود را به بیان آورد… زبان شهادت زبانی است که دیگر دلالت نمیکند و با دلالت نکردن درون چیزی پیش میرود که بدون زبان است». (ص۴۵) آگامبن تأکید دارد ردپای آنچه هیچکس به آن شهادت نداده کلام زبان نیست. «کلام زبان در جایی زاده میشود که زبان دیگر در آغاز نیست، جایی که زبان از آن ناپدید میشود تا شهادت دهد». (ص۴۶)
آنچه کسی به آن شهادت نداده است…
در اردوگاه آشویتس کسانی بودند به نام «Muselmann» به معنای تسلیمشده که از فرط شکنجه، ترس، تحقیر و گرسنگی «براساس ازدستدادن هرگونه اراده و آگاهی تعریف میشود»: «گروه به نسبت بزرگی از مردان که از مدتها پیش هر اراده واقعی برای زندهماندن را از دست داده بودند… مردانی با قدَرگرایی نامشروط». (ص۵١) لوی در روایت خود تسلیمشدگان را اینطور توصیف میکند: «به یاد میآورم وقتی داشتیم از پلههای منتهی به حمامها پایین میرفتیم، ما را با گروهی از تسلیمشدگان همراه کردند، اسمی که بعدها روی آنها گذاشتیم – مردان مومیایی، مردگان زنده. آنها را مجبور کردند با ما از پلهها پایین روند، فقط برای اینکه به ما نشان دهند، انگار بخواهند بگویند: شما هم مثل اینها خواهید شد». (ص۴٨) آگامبن میگوید اسم امر شهادتندادنی، آنچه هیچکس به آن شهادت نداده، «تسلیمشده» است. آگامبن در کتاب حاضر با پیگیری روایت لوی به چهره «تسلیمشده» میرسد و میکوشد با پارادوکس لوی سیمای غایی انسان گرفتار در منطق اردوگاه را «تسلیمشده» بنامد: در روایت لوی «تسلیمشده شاهد کامل است. این جمله بر دو قضیه تناقضآمیز دلالت ضمنی دارد: ١) تسلیمشده نا- انسان است، کسی که هرگز نمیتواند شهادت دهد. و ٢) کسی که نمیتواند شهادت دهد شاهد حقیقی است، شاهد مطلق». (ص١۶۵) طبق این منطق، آدمی به شکلی پارادوکسیکال به بیرون از قانون رانده و مطلقا در چنگال قانون گرفتار میشود. آگامبن نتیجه میگیرد: «پارادوکس لوی، تا جایی که شهادت را تنها بهمیانجی تسلیمشده تعریف میکند، حاوی تنها ابطال ممکن هرگونه انکار وجود اردوگاههای نابودی است. در حقیقت، بیایید آشویتس را آن چیزی برنهیم که شهادت دادن به آن ممکن نیست؛ و نیز بیایید تسلیمشده را به منزله ناممکن مطلق شهادتدادن برنهیم. اگر شاهد برای تسلیمشده شهادت میدهد، اگر او موفق میشود ناممکنی گفتار را به گفتار بیاورد، پس انکار آشویتس در خود بنیانش انکار میشود… اگر بازمانده نه به اتاقهای گاز یا به آشویتس بلکه به تسلیمشده شهادت میدهد، اگر او فقط بر پایه ناممکنی سخنگفتن سخن میگوید، پس شهادت او نمیتواند انکار شود. آشویتس – آنچه شهادت دادن به آن ممکن نیست – مطلقا و به طرزی ابطالناپذیر ثابت شده است». (ص١٨٠)
منبع شرق