کمتر انقلابی و متفکری را میتوان سراغ داشت که هم در انقلاب و جنگ استقلال آمریکا شرکت و تأثیر مستقیم داشته باشد و هم در انقلاب فرانسه. کسی که توماس جفرسون وفادارترین دوستش بود، بنجامین فرانکلین او را فرزندخوانده سیاسی آمریکا نامید، جرج واشنگتن او را به عنوان مشاور به کاخ سفید برد، فدرالیستها به خونش تشنه بودند، روبسپیر زندانیاش کرد و تئودور روزولت از او به عنوان «ملحدی پلید و کثیف» یاد کرد. یک انگلیسی که بعد از اخراج از کشورش، شهروند آمریکا شد، واضع نام «ایالات متحده آمریکا» بود، فعالانه در انقلاب آمریکا شرکت کرد، سپس شهروند انقلاب فرانسه شد، اما در مخالفت با اعدام لویی شانزدهم زندانی و حتی به لبه گیوتین نزدیک شد. از زندان فرانسه که آزاد شد دوباره به آمریکا بازگشت. اما در آمریکا هم که برای استقلال و نظام جمهوری آن از جان و مالش مایه گذاشت، شهروندی آمریکا را از او دریغ و از محل اخذ رأی بیرونش کردند و سرانجام در سالهای آخر عمرش به دلیل نوشتههای انتقادی در باب مذهب مورد استهزا و احتراز آمریکاییها بود تا جاییکه در مراسم خاکسپاریاش فقط شش نفر حضور داشتند. توماس پین (١٧٣٧-١٨٠٩) این مسیر را در دفاع از «حقوق طبیعی» انسان طی و تجربه کرد و به یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن ملتهب هجدهم بدل شد. او با نثری ساده و صریح علیه استبداد نوشت، با آرمانی مترقی در راه استقلال جنگید، جامعه را نمایش آرمانهای انسان دانست و حکومت را شر ضروری و با تأکید مطلق بر امر مالکیت، آن را تخطیناپذیر و مقدس و دولت را مأمور محافظت از املاک، اموال و بازستانی مطالبات مالی اتباع خواند. اگرچه او را نمیتوان همسطح فیلسوفان کلاسیک لیبرال مثل اسمیت، لاک یا توکویل قرار داد، در قرن جزوهنویسی و انتشار رسالههای کوتاه یکی از تأثیرگذارترینها در وقایع زمانه خود بود. جزوهنویسی در قرن هجدهم به سبک کسانی چون پین از این باب مهم شد که آرای فلاسفه اروپایی و بریتانیایی را به گوش مردم کوچه و خیابان میرساند. مهمترین رسالههای پین «عقل سلیم» در حمایت از استقلال آمریکا، «بحران» در تحلیل آشفتگی آمریکا، مجموعه کتابچههایی در دفاع از انقلاب آمریکا و «حقوق انسان» در دفاع از انقلاب فرانسه است. بعد از «عقل سلیم» که با دو ترجمه رامین مستقیم و میرمحمود نبوی در سالهای گذشته منتشر شده بود، بهتازگی «حقوق انسان» با ترجمه رامین مستقیم به فارسی ترجمه و منتشر شده و اکنون خوانندگان فارسیزبان قادرند رئوس کلی آرای پین را در ظرف زمان خودش مطالعه و ارزیابی کنند
از ثتفورد تا فیلادلفیا: عقل سلیم و بحران آمریکایی
توماس پین در سال ١٧٣٧ در ثتفورد انگلستان در خانوادهای از فرقه کواکر به دنیا آمد. جمعیتی خشونتپرهیز و از پیروان مسیح که معتقد به «کشیشبودن همه مؤمنان» بودند و خدا را بدون واسطه کلیسا و کشیش میپرستیدند. او با جدایی از فرقه اجدادی خود که صلحطلب مطلق بودند راه مبارزه را برگزید. پین در انگلستان به شغلهای زیادی مشغول شد – از توتونفروشی تا خدمه کشتی، از معلمی تا مأمور مالیات – اما در همگی ناموفق بود. تا اینکه بعد از جدایی از همسرش در سال ١٧٧۴ از سر کنجکاوی که در کتابفروشیها پرسه میزد و در اثر حضور در سخنرانیهای علمی و نشست و برخاست با متفکران، با منجمی لندنی آشنا شد که باب آشنایی او را با بنجامین فرانکلین فراهم کرد. فرانکلین در آن دوران نماینده منافع مستعمرهها در انگلستان بود. همزمان در آن سال به خاطر مجادلاتی که علیه پادشاه انگلستان به راه انداخت، حکم به اخراج او دادند. آنطور که پیداست فرانکلین در آن زمان پین را متقاعد میکند که در آمریکا زندگی بهتری میتواند داشته باشد و معرفینامهای به دامادش در فیلادلفیا مینویسد. پین در سال ١٧٧۴ بعد از اخراج از بریتانیا به آمریکا مهاجرت و در نقطهای از فیلادلفیا اتاقی اجاره میکند که از آنجا میتواند بازار بردگان فیلادلفیا را ببیند. این تجربه بعدها او را نیز همچون دیگر لیبرتارینها در تناقضی درونی گرفتار کرد: مبارزه برای استقلال مستعمرهنشینها از بریتانیا و مبارزه با بردهداری. مسئله بردهداری در جنگ استقلال آمریکا به کانون تنش بدل شد. همه کسانی که بعدها به عنوان پدران مؤسس آمریکا شناخته شدند، بزرگمالک و بردهدار بودند. انگلیسیها در دعوای میان انقلابیون آمریکایی و حکومت سلطنتی بریتانیا به این نکته استناد کردند که آزادیخواهانی که تا این حد از حقوق فردی دم میزنند و شاه بریتانیا را به عنوان مستبد محکوم میکنند، خود بردهدارند و هزاران هزار برده را با فجیعترین وضع نگهداری میکنند و این امر در «نظام جمهوری» آنان یک تجارت اساسی است. مثلا جان لاک در تنظیم نظام قانونی ایالت کارولینا که بردهداری در آن کاملا تعبیه و تأیید شده، نقش داشت و خود نیز سهامدار اصلی یکی از بزرگترین کمپانیهای تجارت برده بود. اما پاسخ انقلابیون آمریکا پرده از حقایق بیشتری برداشت. کل نظام بردهداری و انتقال بردهها از آفریقا به آمریکا که عمده آنها در راه تلف میشدند، محصول تلاش هلندیها و سپس انگلیسیها است. اگرچه پین برخلاف اسلاف لیبرال خود ده، پانزده مقالهای علیه بردهداری نوشت و خواستار کمک به آزادی آنان شد، بعد از پیروزی انقلاب همچون دیگر متفکران لیبرال نتوانست تناقض مالکیت و آزادی را رفع کند و در نهایت دولت یک جامعه را مکلف به محافظت از هرگونه مالکیت و بازستانی مطالبات مالی اتباع دانست.
یک سال بعد از حضور در فیلادلفیا و در واکنش به کشتار انقلابیون در جنگ لکسینگتون در سال ١٧٧۵ شروع به نوشتن رساله «عقل سلیم» کرد. کتاب در سال ١٧٧۶ با اسم مستعار «یک مرد انگلیسی» منتشر شد. او در این رساله کوتاه با حمله به حکومت پادشاهان نتیجه ناگزیر قدرت سیاسی آنان را فساد و تباهی دانست. پین بین جبر دولت و جامعه مدنی فاصله گذاشت و با این کار مسیر خود را از متفکران سیاسی پیشین جدا کرد. در نظر پین جامعه مدنی جایی است که افراد عادی حیات مولد خود را پی میگیرند. در این کتاب بود که پین ایده «اتحاد قارهای» را مجسم کرد. او در کتاب حاضر سفیدهای مهاجر شمال را به انقلاب و مبارزه برای استقلال دعوت کرد. جنگ استقلال آمریکا در حقیقت جنگ دو دولت بود، گرچه پین هرگز به این موضوع نمیپردازد: جنگ سفیدهای مهاجر و گاه فقیر با امپراتوری بریتانیا. در آثار پین، همچون دیگر متفکران لیبرال، اشارهای به کشتار بومیان آمریکا به دست همین مهاجران نمیشود. طی سهماه حدود ١٢٠ هزار و طی یک سال ۵٠٠ هزار نسخه از «عقل سلیم» در آمریکا و اروپا به فروش رفت و به زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و حتی گویا به دانمارکی و روسی هم ترجمه شد. قاطبه مردم کتاب را خواندند و ترغیب شدند بیپروا از استقلال سخن بگویند. در همان سال در جنگ استقلال در کنار جرج واشنگتن در مقام منشی نظامی حضور پیدا کرد: جنگی که به شکست انجامید. طی جنگ رساله «بحران» را نوشت و پس از بازگشت به فیلادلفیا آن را کامل و منتشر کرد. در جشن کریسمس همان سال واشنگتن رساله حاضر را برای سربازانش میخواند و با تهییج آنان سرانجام در جنگ ترنتون با بریتانیاییها پیروز میشود. در سال ١٧٧٧ پین چند گفتار دیگر به این جزوه اضافه میکند و در آن به مسائل نظامی، دیپلماتیک پرداخته و از امید به پیروزی میگوید. برای اولینبار عنوان «ایالات متحده آمریکا» در این رساله استفاده شد و از این جهت پین را واضع این عبارت میدانند. یک سال بعد، در بهار ١٧٧٨، عازم فرانسه میشود و در انقلاب فرانسه شرکت میکند. برای پین «وقتی جنگ در آمریکا به سرانجام رسید، آرمان آزادی برای بهاجرادرآمدن در فرانسه جان گرفت». (ص١٠٣) چراکه انقلاب فرانسه برخلاف جنگ استقلال آمریکا یا جنگ میان دولتها، طغیان مردم علیه دولت و حکومت بود. او کل دهه ۱۷۹۰، جز وقفهای کوتاه، در فرانسه زندگی کرد.
از فیلادلفیا تا کاله: حقوق طبیعی انسان
با وقوع انقلاب فرانسه بسیاری از محافظهکاران وحشتزده شدند؛ ازجمله ادموند برک که در سال ١٧٩٠ رسالهای علیه انقلاب و در دفاع از سلطنت و امتیازات اشرافی با عنوان «تأملاتی درباره انقلاب فرانسه» منتشر کرد. در آن سال پین در مواجهه با رساله کوتاه برک، پس از بازگشت به لندن در سال ١٧٩٠، نقدی بر این کتاب نوشت. حاصل سه ماه نوشتن بیوقفه او بخش اول رساله «حقوق انسان» بود. کتاب به جرج واشنگتن تقدیم شد. اغراق نیست اگر بگوییم خطبهخط کتاب پاسخ به برک است. پین در دیباچه کتاب اشاره میکند که چون بارها برک و دیگران را نسبت به مساعدبودن امور در انقلاب فرانسه آگاه کرده بود، باید نسبت به کجفهمیهای فاحش او از انقلاب فرانسه پاسخ دهد. (ص١٢) او برک و دیگر مخالفان انقلاب فرانسه در بریتانیا را متهم میکند که میترسند «مبادا انگلیس و فرانسه دیگر دشمن هم نباشند». (ص١٣) پین از برک میپرسد «نه مردم فرانسه و نه مجلس ملی درخصوص امور انگلستان یا پارلمان انگلیس زحمتی به خودشان نمیدادند چرا باید آقای برک زحمت حمله به آنها را به خود میداد؟» (ص١٧) او ضمن گزارشی که از تسخیر کاخ ورسای میدهد، (صص۵۴-۴٩) در توضیح و دفاع از خشونتهای انقلاب فرانسه مینویسد: «مردم از حکومتهایی که تحت لوای آنها زندگی میکنند مجازات را میآموزند و با تکرار همان مجازات که به آن خوگرفتهاند انتقام میگیرند». (ص۴۴) در برابر نثر فاخر و ادبی برک، پین با نثری بسیار ساده پاسخ ادعای او را میدهد و اثبات میکند که «او و سلطنت انگلستان به جهان کهن متعلقاند و بشریت باید به عقل خودبنیاد متکی شود و نمایندگان خود را به پارلمان بفرستد و نظام جمهوری را بر پا دارد». (ص٧) پین در کتاب حاضر که به استبداد میتازد، مالیاتها را تقبیح و مشروعیت معنوی پادشاهی و اشرافیت انگلیسی را رد میکند «با همان عقل سلیم در ستایش انقلاب کبیر فرانسه و نادرستی نظام سلطنتی و درستی نظام جمهوری و، مهمتر از همه، قانون اساسی داد سخن میدهد و مزایای قانون اساسی را بر همه جوامع بشری بهویژه قاره اروپای همعصر خود بر میشمرد». (همان) پین خاستگاه حقوق انسان را تا آفرینش انسان عقب میبرد و معتقد است «جهان برای هر انسان همانقدر جدید است که برای نخستین انسان بود و حقوق طبیعی او هم با نخستین انسان یکی است». (ص۵٧) ازاینرو، حقوق طبیعی را متعلق به حق حیات و موجودیت انسان میداند. (ص۶٠) بااینحال دو وظیفه برای انسان قائل است: «یکی احساس وظیفه نسبت به خداوند و دیگری به همسایه». (ص۵٩) با شرح این وظایف و با کمک تشریح حقوق انسان میکوشد حقوق مدنی او را توضیح دهد که در نظر او از حقوق طبیعی نشئت میگیرد: «حقوق مدنی به حق انسان بهمثابه عضوی از جامعه تعلق میگیرد». (ص۶٠) به عبارت دیگر، حق مدنی جایگزین حق طبیعی میشود. (ص۶١) طبق دو تعریف مذکور، پین نتیجه میگیرد که «حقوق فردی انسان پس از ورود به جامعه از حقوق مشترک اجتماعی او متمایز است» (ص۶٠) و تأکید میکند «هر انسانی در جامعه یک مالک است و برحسب حق، سرمایهای به تملک درمیآورد». (ص۶١) به همین اعتبار مدعی است حق مالکیت تخطیناپذیر و مقدس است و کسی نباید از آن محروم شود مگر در مواردی که قانون تشخیص دهد. بسیاری بر این باورند که پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر – که در سال ١٩۴٨ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید – با این کتاب گذاشته میشود. پین در کتاب حاضر ضمن تأکید بر زندگی بدون دغدغه، حق امنیت و آزادی را جزو حقوق طبیعی انسان تعریف میکند که اندکی پس از تولد بهوجود میآید و هیچ نهاد و حکومتی نباید مانع تحقق آن شود. البته باتوجه به اینکه در نهایت دولت لیبرال باید حقوق طبیعی انسان را تأمین و از آن دفاع کند، بیتوجهی پین به وجه اقتصادی و دفاع صریح او از تجارت آزاد امکان تحقق جامعه آرمانی را دشوار میکند. برای مثال پین با این اصل قانون اساسی فرانسه در باب حق انتخاب و رأی موافق است: «هر مردی که سالانه شصت سو معادل دو شلینگ و شش دایم مالیات میدهد انتخابکننده است» (ص۶٨) و بنابراین باید «تعداد نمایندگان هر محل به نسبت تعداد اهالی مالیاتدهنده آن محل یا انتخابکنندگان باشد». (ص۶٩) حتی اگر بگوییم پین در جدل با برک از این قانون دفاع میکند که بهمراتب مترقیتر از قانون جاری در انگلستان بود باز تناقضهای درونی نظام کلاسیک لیبرال به قوت خود باقی است. از سوی دیگر، پین نقدی بهغایت مترقی بر شکل دولتداری در اروپا وارد میکند و میگوید در همه قسمتهای اروپا «انسان بهمثابه انسان را به دورترین فاصله از خالق خود پرتاب میکنند و با موانع متوالی، اختلاف و شکافی مصنوعی ایجاد میکنند یا نوعی دروازه اخذ عوارض درست میکنند که انسان باید از آنها عبور کند […] وظیفه انسان نیست که در برهوت دروازههای اخذ عوارض اسیر گردد و برای عبور از آنها بلیت بخرد». (ص۵٩) گره تناقض این منطق که از فردای صلح وستفالی متولد و بهسرعت فراگیر شد تقریباً در کار پین نیز همچون دیگر متفکران کلاسیک لیبرال باز نمیشود و او نیز منطق دولت مدرن را در اداره و حکومت بر اتباع خود نادیده میگیرد و موجب میشود ایدهآل تحقق زندگی بیدغدغه برای همه انسانها در عمل ناممکن باشد. هانا آرنت در نقد خود این نقص را برجسته میکند. آرنت در فصل «زوال دولت-ملت و حقوق بشر» در کتاب ریشههای توتالیتاریسم نشان میدهد که چگونه مفاد اعلامیه حقوق بشر صرفاً شامل اتباع دولتها میشود و کسانی که تابعیت هیچ کشوری را ندارند از هر حقی محروماند. بهعبارت دیگر انسان بهمثابه انسانِ پین که باید بشر حقیقی خطاب شود عملاً از دایره «حقوق انسان» بیرون میماند مادامی که شهروند یک دولت شود. پین از منطق جهانی که از پس صلح وستفالی و با ملت-دولتهای مدرن زاده شده بود، کاملاً آگاه بود. هرچند لازم نبود تا فجایع قرن بیستم در سایه ایدههای متفکران لیبرال رخ دهد تا روشن شود تناقض درونی سهتایی دولت- ملت-قلمرو اجازه امکان تحقق جامعه آرمانی پین را نخواهد داد. چهبسا حتی زودتر، اگر پین تا سالهای ١٨١۴ و ١٨١۵ زنده بود میدید که چطور در پی انقلاب کبیر بار دیگر سلطنت – هرچند کوتاه – به فرانسه بازگشت و این بار پادشاه از خاندان بوربون، برادر لویی شانزدهم با لقب لویی هجدهم بر تخت پادشاهی نشست. هرچند در مجموع باید آرای پین انقلابی را در ظرف زمان خود و در بافتار بورژوازی رادیکال دنبال و قضاوت کرد.
از پاریس تا نیوراشل: مزرعه ابدی
یک سال بعد از انتشار «حقوق انسان» و استقبال چشمگیر از آن، پین در انگلستان متهم شناخته و به اعدام تهدید شد. ازاینرو، در سال ١٧٩٢ به کاله فرانسه گریخت. بعد از بازگشت دوباره به فرانسه، او که از متحدان فکری ژیروندنها بود، به منظور اجرای اصلاحات به عنوان نماینده کاله به انتخاب مجمع ملی در آمد. ژیروندنها در هیأت قانونگذاری و نشست ملی در آستانه انقلاب فرانسه بسیار تأثیرگذار بودند. آنها لیبرالهای میانهرو و معتقد به روشهای دموکراتیک و خواهان حکومتی جمهوری با قدرتی محدود بودند، هرچند در اول انقلاب جمهوریخواهان انقلابی یا همان ژاکوبنها دست بالا را گرفتند. پین در مخالفت با اعدام لویی در سال ۱۷۹۳ دستگیر و در پاریس زندانی و بار دیگر، اینبار در فرانسه، متهم به اعدام شد. اما کاملاً اتفاقی روز اعدامش به تعویق افتاد تا اینکه سه روز بعد روبسپیر را گردن زدند و در سال ۱۷۹۴ اسباب آزادی او فراهم شد. در سال ۱۸۰۱ ناپلئون او را به شام دعوت کرد و از او برای تسخیر بریتانیا همفکری خواست و پین سالخورده به سیاق اسلاف خود صلح را توصیه کرد. آنها به نتیجهای نرسیدند و دیگر همدیگر را هرگز ملاقات نکردند. ناپلئون در سال ۱۸۰۰ کنترل لوئیزیانا را به دست گرفت و اجازه تردد به کشتیهای آمریکایی از رود میسیسیپی نداد. سال ١٨٠٢ پین به آمریکا بازگشت و در حالیکه از بحران مالی ناپلئون آگاه بود توماس جفرسون را تشویق کرد تا لوئیزیانا را از ناپلئون بخرد و با این کار این ناحیه را آزاد کند. یک سال بعد ناپلئون لوئیزیانا را به قیمت ١۵ میلیون دلار به دولت آمریکا فروخت. پین در سالهای آخر زندگی بهخاطر بیماریاش بسیار پیر و شکسته شده بود و زندگی بدی داشت. به خانه دوست خود در نیویورک نقل مکان کرد و در هشتم ژوئن ۱۸۰۹ در ٧٢ سالگی از دنیا رفت. او در مزرعهای در نیوراشل که بعد از استقلال آمریکا به او رسیده بود در حضور شش نفر به خاک سپرده شد. چون هیچ قبرستانی حاضر به پذیرش جسد او نشده بود.
منبع:www.fee.org
ترجمه: شرق