هفت هنر؛ درگذشت عباس کیارستمی هنرمند بی بدیل تاریخ سینمای ایران علاوه بر تاسفات و تاثرات جامعه فرهنگی و هنری لایه های روانشناسانه مختلفی را آشکار می کند. پس از درگذشت این هنرمند بلند آوازه واکنش های مختلفی را در جامعه شاهد بوده ایم که تازهترین واکنش به صحبتها و مرور خاطرات محمود دولتآباد نویسنده شهیر کشورمان برمیگردد.
واکنش محمود دولت آبادی نویسنده ایرانی به مناسبت درگذشت کیارستمی، می تواند پیام های عبرت آموزی را برای نسل جدید منتقدان و مفسران به همراه داشته باشد. دولت آبادی در خاطراتی که از عباس کیارستمی بیان نمود نکات ظریفی را به منتقدان آموخت. او در جملاتش با احترام تمام از تفاوت نگاهش با کارگردان «خانه دوست کجاست» سخن گفت و هیچ کجا به ورطه بیادبی و بیاخلاقی نیفتاد.
دولت آبادی با بیان تاثر عمیق خود از درگذشت کیارستمی گفت «با فیلمهایی که کیارستمی ساخت هرگز نتوانستم رابطه برقرار کنم اما اهمیت کار او را هم میفهمم. بازتاب آثار کیارستمی در دنیا برای من و هر ایرانی گرامی بوده و گرامی داشته خواهد شد؛ این سوای سلیقه من است که میپسندم یا نمیپسندم. کیارستمی را از جوانی میشناختم اما هرگز با او دوستی نکردم. نتوانستم و نشد؛ زیرا این هنرمند و صنعتگر ممتاز با شیوه و روحیه قلندری من سازگاری نداشت. من هم با شیوههای کار او زیاد سازگاری نداشتم. اما هرگز بدان معنا نبود که احترام خاصی برای این شخصیت قائل نباشم.» (اینجا)
نسل دولت آبادی و کیارستمی اگر با هم اختلاف سلیقه داشتند به دور از حب و بغض و کینه توزی و صرفا در چارچوب هنر به انتقاد از هم می پرداختند و با توسل به تخریب کار خود را پیش نمی بردند. این در حالی است که امروزه ما شاهد پدید آمدن نسلی از منتقدان هستیم که اعتبار اجتماعی خود را در جنجال و تخریب دیگران می بینند. با نگاهی به اتفاقات اخیر و جنجال هایی که در حاشیه نقدهای تند و تیز برخی منتقدان پیش آمده می توان به سیر نزولی اخلاق در جامعه هنری، و کم تحملی منتقدان و هنرمندان پی برد.
منتقدانی همچون مسعود فراستی و برنامهسازانی مثل بهروز افخمی با تحلیل های جنجالی پیرامون آثار فرهنگی- هنری و همچنین به کار بردن ادبیاتی مبتذل روح اخلاق مدارانه فرهنگ و هنر را با چالش هایی جدی مواجه کرده اند که به وجود آمدن جریانی ضد اخلاقی در جامعه هنری را هر چه بیشتر پر رنگ می کند. این نسل از منتقدان با تکیه به لبه بران و متصلب نقد که رنگ و بوی سیاست در آن مشهود است بیش از آنکه به اعتلای هنر یاری رسانند به اضمحلال آن دامن خواهند زد و نسل جوان را با ادبیاتی مخرب آشنا می کنند که هرگونه زایش و خلاقیت را در نطفه خفه خواهد کرد. روح لطیف هنر هرگز با این نوع از ادبیات و جنجال ها خوانا نبوده و بی شک ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره فرهنگی کشور وارد خواهد آورد.
به یاد بیاورید نقد فراستی درباره فیلم «دونده زمین» کمال تبریزی که جای نقد بیشتر تخریب بود. فراستی در آن برنامه جنجالی جای نقد ساختاری و محتوایی به بکسری حرفهای کلی بسنده کرد و در یک برنامه زنده این عبارت سخیف را به کار برد:« ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرتی در آن است.»
خوانش بیان نرم و خردمند دولت آبادی در مقابل لحن مخرب فراستی خود، گویای همه چیز است. امروز ما همچنان در حسرت دورانی هستیم که از دل هنر و فرهنگ، اخلاق تراوش میشد. برای موفقیت در عرصه فرهنگی آرامش روانی یکی از مولفه های اساسی و مهم به حساب می آید تا هنرمند به دور از هیاهو و البته با نقدی سازنده به خلق آثار هنری، ادبی و فرهنگی بپردازد. جنجال های عامه پسندی که امروزه به عنوان مد روشنفکری در جامعه دیده می شود موجی گذرا و تاریخ مصرف دار به شمار می آیند که جز تشویش و صلب آرامش از هنرمندان سودی برای کسی ندارد. جامعه هنری امروزمان بیش از هر چیز نیازمند بازگشت به اخلاق مداری و بازنگری از مفهوم نقد است.