کوبای فرمانده و شکوفایی ادبیات آمریکای‌لاتین

نویسنده به اسپانیایی فریاد می‌زند: ما برنده خواهیم شد! ما کوبایی‌ها برنده خواهیم شد! سپس به انگلیسی اضافه می‌کند: «می‌دانید که من یانکی نیستم، من که…» این جمله‌های ارنست همینگوی در مصاحبه‌ای ناتمام و مختصر در هاوانا است که توسط رودلفو والش گرفته شده، در تب‌‌وتاب انقلابِ چریک‌های کوبایی، زمانی که هاوانا را تسخیر کرده بودند و جشن انقلاب برپا بود. از سال ١٩۵٨ تا مرگ فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا، سلسله‌ای از رخداد‌ها باعث شد، ارتباط رهبران کوبا- خاصه کاسترو- هیچ‌گاه با ادبیاتِ آمریکای‌‌لاتین گسسته نشود، تا امروز که فرمانده برای همیشه با موطنش وداع گفته. انقلابی که در همان روزهای پیش‌روی توسط ژان پل سارتر مستندنگاری شد و به‌ گواهِ غالب نویسندگان مهم آمریکای‌لاتین الهام‌بخش گستره وسیعی از فعالان ادبیات بود. دست‌کم تا سال ١٩٧١، مؤسسه فرهنگی هاوانا، میزبان نویسندگان نوگرای آمریکای‌لاتین نظیر کارلوس فوئنتس، گابریل گارسیا مارکز، خولیو کورتاسار و ماریو بارگاس یوسا و دیگرانی از این ‌دست بود. اتحادِ این نویسندگان با قضیه «هربرت پادیلا» برای همیشه از هم گسست. پادیلا، شاعرِ کوبایی پس از بازداشت در اتحادیه نویسندگان کوبا ظاهر شد و با ابراز ندامتِ عجیبش و شبهه شکنجه‌شدن صدای بسیاری از حامیان پیشین را درآورد. نامه سرگشاده روشنفکرانِ سوسیالیست علیه عملکردِ تنبیهی فیدل کاسترو تا سال‌ها و چه‌‌بسا اکنون که کوبا در سوگِ رهبر متوفی است جنجالی بی‌پایان به‌نظر می‌رسد. به‌هرتقدیر نزاعِ قضیه پادیلا هیچ‌گاه نمی‌تواند پیوند ناگسستنی ادبیات مدرنِ آمریکای‌‌لاتین را از انقلابیونِ کوبا و متنفذترین شخصیتش فرمانده کاسترو مخدوش کند. چنان‌چه می‌دانیم دست‌کم در همان روزها و سال‌های ابتدایی انقلاب بخش مهمی از هنرمندان و نویسندگان با سفر به کوبا جذبه رهبر را بر کاغذ و نگاتیو ثبت کردند.

کارلوس فوئنتسِ مکزیکی هم در روز ورود کاسترو و ارتش خلقی انقلابیون در هاوانا بوده. فوئنتس در مصاحبه با پاریس‌ریویو به‌ سال ١٩٨١، دست‌کم دو دهه پس از انقلاب، شور و انگیزه هاوانای آن روزها را مسبب شکوفایی شگرف ادبیات می‌داند، چنان‌که در پاسخ به سؤال خبرنگار پاریس‌ریویو درباره چگونگی ایجاد نوعی روحیه جمعی در میان نویسندگان آمریکای‌لاتین چنین می‌گوید: «تردیدی نیست که انقلاب کوبا نوعی میعادگاه برای همه ما فراهم کرد. آن تب‌‌وتاب و امید زاییده انقلاب کوبا بود. هاوانا بدل به ‌نوعی کانون ‌توجه شد، تا وقتی که کوبایی‌ها رئالیسم‌ سوسیالیستی از نوعِ استوایی را ابداع کردند و مردم را از جمع خودشان بیرون راندند. آن‌ها سرانجام امکان ایجاد آن اجتماع را از میان برداشتند، اما انقلاب کوبا نقشی اساسی در ایجاد آن حس وحدت داشت. من وقتی کاسترو وارد هاوانا شد آنجا بودم. آن لحظه، لحظه انگیزش شور‌و‌شوق بود و هنوز هم وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم همان است. در آن زمان چیز فوق‌العاده‌ای برای ادبیاتِ‌ آمریکای‌لاتین رخ داد: هرکس که در دوره شکوفایی اسم‌ و رسمی داشت، رفیقِ یکی دیگر بود. ما با حسرت به گذشته نگاه می‌کنیم»,١ در این حلقه از نویسندگان تحت ‌نفوذِ کاسترو و انقلاب کوبا نام‌های بزرگ دیگری وجود دارد. خولیو کورتاسار از بزرگانِ این جمع است. کورتاسار از مهم‌ترین فعالان ادبیات و سوسیالیسم در آمریکای‌لاتین بود. هرچقدر هم که حمایت‌های پرشور او از انقلاب کوبا، انقلابیون نیکاراگوئه و دولتِ سالوادور آلنده با گذر سال‌ها محتاطانه شد اما نام او همیشه در صف نویسندگان انقلابی آمریکای‌‌لاتین حفظ شد. کورتاسار در سال ١٩۶٣ برای اولین‌بار به کوبای پس از انقلاب سفر می‌کند. حضور در وضعیت انقلاب از او یک انقلابی کارکشته می‌سازد که تمامی عمر خود، خصوصا از سفر کوبا به‌بعد را وقف انقلاب می‌کند. آمریکای‌لاتین ملتهب پس از کوبا، نیکاراگوئه، آرژانتین و شیلی را پیشِ روی خود دارد که ملجأ نویسندگان مأنوس با انقلاب می‌شود.
هاوانا و نظامیان سرسخت حاکم بر کوبا و در رأسِ آن فیدل کاسترو متنفذترین شخصیت انقلابی آمریکای‌لاتین بدل ‌به پایگاه اصلی و الهام‌بخش نویسندگان کشورهای منطقه است. قضیه تنها به اینجا ختم نمی‌شود، اگر از شرح مفصل مراودات و رفاقت دیرینه گابریل گارسیا مارکز با فیدل کاسترو صرف‌نظر کنیم -که بسیار در این مورد خاص نوشته شده است- بی‌شک تأثیر مستقیم و نفوذ شخصی فرمانده بر گابو به‌نوعی بی‌مانند بود و تا پایان عمر نویسنده پایدار ماند. مارکز بیش از هر چیز تحت‌تأثیر اراده آهنین فیدل بود. همان خلوصِ انقلابی‌گری که فیدل کاسترو تا آخر عمر بدان پایبند ماند. تنها چند سال لازم بود که منتقدان کاسترو از طیف لیبرال و چپ شاهد کودتای ننگینِ پینوشه علیه آلنده باشند و سرکوبِ آمریکایی- نظامی نویسندگان را در شیلی مشاهده کنند. سرکوبی که بازتاب آن در نویسندگان نسل بعدی آمریکای‌لاتین نظیر روبرتو بولانیو بازتاب پیدا می‌‌کند. هرچند سرکوب نویسندگان شیلی، سرکوب‌های سیاسی- ادبی نظام حاکم بر کوبا را تطهیر نمی‌کند اما به‌نوعی در عزم راسخ کاسترو در مبارزه علیه دست‌نشاندگان آمریکایی مسبب تجدیدنظر می‌شود. زمان بیشتری برای هر دو طیف منتقد و موافق لازم بود تا به درک وسیع‌تر و حقیقی‌تر از وضعیتِ استثنایی انقلاب دست یابند. انقلاب جوان کوبا در آن سال‌ها به ‌میانجی اخلاق و منشِ سیاسی نقد شد و مدافعان از آن تحت‌عنوان جبهه خستگی‌ناپذیر جدال با امپریالیسم حمایت کردند. سال‌ها بعد فیلیپ راث در قیاس وضع‌ و حال خود با میلان کوندرا گفت برای تو در چکسلواکی هیچ‌‌چیز مجاز نیست و همه‌‌چیز مهم است و در ایالات‌متحده همه‌‌چیز مجاز است و هیچ‌چیز مهم نیست. نویسندگان آمریکای‌لاتین هم به‌خاطر خامی و کمبود تجربه انقلاب، در روزهای شور‌وشوق انقلاب به‌وجد آمدند، از کاسترو و همراهانش تا توانستند ستایش کردند و سپس از در تقبیح وارد شدند. اتفاق اساسی در این میانه ستایش‌ و ‌نکوهش، تمجید‌ و تقبیح، رشد و جهش ادبیاتِ آمریکای‌لاتین بود که از خلال فرازوفرود روزهای انقلابی به جریان‌های اصلی ادبیاتِ جهان بدل شد. همان انقلابی که رهبرش به‌گواهِ گابو یار و همراه نویسنده‌اش، هیچ‌گاه بدون کتاب دوجلدی آثار همینگوی به سفر نرفت.
١. زندانی لاس‌لوماس. هنر داستان‌نویسی. مصاحبه پاریس ریویو با فوئنتس ١٩٨١. ترجمه عبدالله کوثری، نشر ماهی

 منبع شرق