به گزارش هفت هنر، به نقل از نیویورکتایمز- «جیکوبز» در یادداشت خود مینویسد: «ویل شوآلب» در مجموعه مقالات جدید خود اعلام کرد، همه کتابها به واسطه احساسات و حالات انسان معنا مییابند. «شوآلب» معتقد است نه تنها ادبیات بلکه هنر نیز از این قاعده پیروی میکند. وی برای بیان منظور خود از گفته «جان راسکین» منتقد قرن نوزدهم استفاده میکند که گفته بود: «وقتی حال خوبی نداشته باشم از شنیدن یک اپرا لذت نمیبرم و صدای آن فرد مانند زوزه باد است. اما وقتی خوشحال هستم صدای اپرا مانند آوای یک گنجشک است. بنابراین این من هستم که به آن اثر هنری معنا میبخشم.»
خوشبختانه من در هنگام خواندن مقالات «شوآلب» در حال خوبی به سر میبردم و از خواندن کتابش بسیار لذت بردم. به نظر من کتاب وی میتواند الهامبخش بسیاری از نویسندگان باشد. البته اگر در حالت خوبی به سر نمیبردم ممکن بود چنین برداشت کنم که کتاب جدید وی مانند کتاب قبلی او تحت عنوان «گروه کتابخوانی پایان زندگی» پر از احساس نیست. آن کتاب درباره گفتگوی وی با مادر در حال احتضارش بود که در آن درباره ادبیات سخن میگفتند.
کتاب جدید «شوآلب» روایت منظمی ندارد و به شکل اپیزود است. این کتاب نظرات وی درباره 26 داستانی است که زندگی و دیدگاه او را نسبت به زندگی تغییر دادهاند. «شوآلب» از کتابهای مختلف اعم از کتب داستانی و غیرداستانی، قدیمی و جدید، مشهور و ناشناخته نمونه میآورد و درسی را که از هر کتاب میگیرد برای خواننده توضیح میدهد.
من آن دسته از مقالات وی را دوست دارم که درباره کتابهایی سخن میگوید یا ارزشهایی از یک کتاب را به خواننده یادآوری میکند که تاکنون به آنان توجهی نشده است. موضع شگفتانگیز این مقالات این است که نویسنده تمام تلاش خود را میکند تا به خواننده بگوید کتاب خواندن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برای او فرقی ندارد که اثری از یک نویسنده معروف چون «توماس جفرسون» باشد یا کتاب نویسنده ناشناختهای چون «لیسا سیمپسون». وی حتی در بخشی مینویسد برای اتمام کتابی با دفتر کار خود تماس میگیرد تا به بهانهای آن روز در خانه بماند و کتاب را تمام کند.
او معتقد است کتاب زندگی انسانها را نجات میدهد و میگوید «تئودور روزولت»، رئیسجمهور سابق «ایالات متحده» یک بار به دلیل اینکه کتابی در جیب خود داشت توانست از شلیک گلوله کسی که قصد ترور او را داشت فرار کند. به نظر او کتاب تنها امید بشر برای نجات از ورطه نابودی است. البته این ایده که کتاب تنها راه تمدن بشر است بسیار قدیمی و سنتی است اما من با این ایده موافقم. کتاب موجب ایجاد رقت قلب در انسان میشود و به انسان برای تغییر و اصلاح زندگی و اطراف خود الهام میبخشد. همانطور که خود «شوآلب» در بخشی از کتاب خود مینویسد: «کتاب مهمترین سلاح انسان در برابر ظلم و جور است.» و همه خوب میدانند که در حال حاضر به سلاح بسیاری برای این همه جفای موجود در دنیا نیازمندیم.
البته من همه مقالات این کتاب را دوست نداشتم و در بخشهایی که درباره شبکههای اجتماعی سخن گفت نظر او را قبول ندارم. البته بهتر است خودتان کتاب او را بخوانید. با توجه به اینکه حال من در زمان خواندن کتاب عالی بود کتاب را به شدت دوست داشتم.