وقتی بوریس جانسون در سمت نخستوزیری انگلستان قرار گرفت، همه او را مردی شبیه دونالد ترامپ میدانستند. آنهایی که حوصله روزنامه خواندن نداشتند، عکسها و فیلمهایش را دست به دست کردند، کسانی هم که هنوز ترجیح میدادند تحلیلها را از رسانههای رسمی تحویل بگیرند، چشمشان به تیترهایی افتاد که جانسون را یکی مثل ترامپ میدانستند؛ شباهتی که فقط به ظاهر آنها محدود نمیشد، بلکه در خلق و خو هم تا حدودی عین هم بودند. اینهمانی ترامپ و جانسون ولی برای گروهی که سیاست در جهان را جدیتر تعقیب میکردند، پیام دیگری هم داشت: بریتانیای کبیر با آن اهن و تلپ تاریخی به کجا رسیده است که کسی مثل جانسون روی صندلی مینشیند که پیش از این سیاستمدارانی بزرگ- ولو اینکه آنها را دوست نداشته باشیم – روی آن مینشستند. وقتی به سینما رجوع میکنیم، میبینیم بوی این قحطالرجال تاریخی را خیلی زودتر فیلمسازان و نویسندگان شنیدهاند، دلیلش هم فیلمهایی است که ظرف این سالها در مرد چرچیل ساخته شده است.
79 سال قبل، زمانی که رویارویی بریتانیا و آلمان در آغاز جنگ جهانی دوم موجب شد که دوسوم ارتش بریتانیا در دانکرک – بندری در شمال فرانسه – گرفتار شود، آدولف هیتلر فرصتی تاریخی را برای شکست بریتانیا در جنگ جهانی دوم از دست داد. وینستون چرچیل در آن زمان تازه نخستوزیر بریتانیا شده بود و اگرچه او نقش پررنگی در نجات ارتش بریتانیا از بندر دانکرک ایفا کرد، ولی واقعیت این است که رهایی سربازان بریتانیایی در جهنم دانکرک، در اصل محصول اشتباه استراتژیک عجیب آدولف هیتلر بود. نیروهای ارتش بریتانیا و فرانسه در تقابل با ارتش آلمان به دانکرک عقبنشینی کرده بودند و در آنجا نه راه پس داشتند نه راه پیش؛ ولی هیتلر ناگهان دستور توقف عملیات و پیشروی ارتش آلمان را صادر کرد. فرماندهان ارتش آلمان خواستار بمباران کامل دانکرک و نابودی بخش اعظم ارتش بریتانیا در آن فرصت تاریخی بودند، ولی هیتلر به دلایلی نامعلوم از صدور چنین دستوری امتناع کرد؛ امتناعی که از نظر نظامیان آلمانی، محصول ناآشنایی آدولف هیتلر با اصول جنگی و بزنگاههای استراتژیک در جنگ بود. هر چه بود، تعلل هیتلر این فرصت را نصیب چرچیل کرد که سربازانش را از دانکرک نجات دهد. بریتانیاییها امروزه در بازخوانی واقعه دانکرک، بر توانمندی دیپلماتیک و هوش سیاسی و قدرت رهبری چرچیل انگشت تاکید مینهند و خطای استراتژیک هیتلر را چندان برجسته نمیکنند. این رویکرد به ماجرای دانکرک، در فیلمهایی که طی یکی، دو سال گذشته ساخته شدهاند، آشکارا پیداست. جاناتان تپلیتزکی، کارگردان استرالیایی هم اخیرا پیشنهاد کرد همه بازیگرانی که شخصیت چرچیل را ایفا کردهاند، دور هم جمع شوند و یک میزگرد تشکیل بدهند و از آنها بخواهیم درباره چگونگی آماده شدنشان برای جای گرفتن در شخصیت چرچیل صحبت کنند.
نوستالژی وجود رهبری تاثیرگذار، امیددهنده در سرزمینی که برگزیت سایهای بر سرنوشت این کشور انداخته، بدون شک نقشی اساسی در رویکرد این فیلمسازان داشته است؛ فیلمسازانی که برای برجسته کردن رهبری سیاسی در بریتانیا، خطاهای نظامی و استراتژیک هیتلر را در آثارشان چندان پررنگ نمیکنند تا تماشاگر را به این نتیجه برسانند که تاریخ ظفرمند جنگ جهانی دوم بیش از هر چیز محصول قدرت و هوشمندی رهبری سیاسی بریتانیا بود. چنین رویکردی به جنگ جهانی دوم، علاوه بر اینکه حس ناسیونالیستی بریتانیاییها را برمیانگیزد، مرهمی است بر استیصال ناشی از خلأ رهبری سیاسی توانمند و کارآمد در بریتانیای کنونی.
از جمله فیلمهایی که در سالهای گذشته در همین راستا ساخته شدند، میتوان به «چرچیل» ساخته جاناتان تپلیتزکی، «دانکرک» به کارگردانی کریستوفر نولان فیلمساز امریکایی و «تاریکترین ساعت» به کارگردانی جو رایت اشاره کرد. این گزارش متضمن نگاهی به این آثار است.
چرچیل
جاناتان تپلیتزکی در سال 2017 تصویری از وینستون چرچیل را در ژوئن 1944 روی پرده برد. در این درام بیوگرافیک و تاریخی که نویسندگی آن بر عهده الکس فون تانزلمن، مورخ و فیلمنامهنویس بود، برایان کاکس نقش چرچیل نخستوزیر و میراندا ریچاردسون و جان اسلتری نقشهای مکمل را ایفا کردند.
برایان کاکس بازیگر اسکاتلندی که طی 50 سال فعالیت در دنیای بازیگری نقشهای دشواری را همچون شاه لیر، هملت، تروتسکی، استالین، هانیبال لکتر، جی. ادگار هوور و هرمان گورینگ بازی کرده است، در این فیلم نقش بزرگترین سیاستمدار تاریخ بریتانیا و بلکه بزرگترین بریتانیایی تاریخ را جلوی دوربین تپلیتزکی ایفا کرد. مردم بریتانیا در نوامبر 2002، در رایگیری شبکه خبری بیبیسی، چرچیل را به عنوان «بزرگترین بریتانیایی تمام تاریخ» انتخاب کردند. کاکس برای ایفای نقش چرچیل سعی کرد جنبههای انسانی شخصیت چرچیل را درک کند؛ چراکه این فیلم چرچیل را به عنوان نخستوزیری به تصویر میکشد که مخالف سرسخت کشته شدن هزاران سرباز بود. این بازیگر در مصاحبه با
MovieMaker چرچیل را فردی توصیف میکند؛ یادآور ضوابطی بود که سازنده کشورهای بزرگ است و حالا در بریتانیا چنین فردی را سراغ نداریم: «به نظرم زمانی که روی لبه تیغ قرار داریم، چرچیل یک یادآوری است. او رویایی از معنای کشورش برای خود داشت؛ رویایی از آنچه میتوانست به این کشور بدهد. او اصلا فردی نبود که روزی با برگزیت موافقت کند. او به ایالات متحده اروپا اعتقاد داشت.»
انگیزه ساخت این فیلم از نظر تپلیتزکی تناقض میان چهره مردمی و چهره خصوصی چرچیل بود. او در این فیلم سعی دارد، کشمکشهای او با سیاستمداران، همسر و حتی خودش را به نمایش بگذارد. «چرچیل» تپلیتزکی سیاستمداری سالخورده است که کنترل کشور و امورات جنگ را در دست جوانترها میبیند، اما نمیتواند نقشی ایفا کند و در نهایت ناگزیر میشود چهره کاریزماتیک خود را در پیامی که به مردم کشورش میدهد، حفظ کند.
در این فیلم چرچیل را در آخرین روزها و ساعات پیش از عملیات «پیادهسازی در نرماندی» میبینیم. چرچیل شدیدا مخالف اشغال فرانسه توسط متفقین بود و چند هفته پیش از عملیات خود را مخالف سرسخت این عملیات نشان میدهد، اما زمانی که نیروهای انگلیسی در نرماندی پیاده میشوند، او با این تصمیم موافقت میکند و به تدریج احساس میکند باید خارج از میدان بایستد و در این مهلکه جز امید دادن نباید نقش دیگری داشته باشد.
تپلیتزکی دلیل ساخت این فیلم را موضوع داغ «رهبری» اعلام کرده و گفته بود: «فکر میکنم چرچیل همیشه انعکاس یکی از بزرگترین رهبرها بوده است.» او با مطرح کردن این سوال که «چرا دیگر رهبری شبیه او را نداریم؟» تاکید میکند: دیگر مثل چنین رهبری وجود ندارد؛ «زمان زیادی از مرگ او میگذرد و مردم به این چیزها فکر میکنند. خصیصههای وینستون چرچیل و همچنین برخی شکستهای او با دقت و علاقه بیشتری مورد توجه قرار گرفتهاند.»
اما پس از اکران فیلم «چرچیل»، آندرو رابرتز مورخ انگلیسی که مشغول نوشتن زندگینامه چرچیل بود، این فیلم را «کاتالوگی از اشتباهاتی که تصویری نادرست از چرچیل ارایه میدهند» نامید. رابرتز، استاد مهمان دپارتمان مطالعات جنگ در کینگز کالج لندن روی پیرنگ این فیلم، تصور اینکه چرچیل در روزهای منتهی به عملیات پیادهسازی در نرماندی مخالف آن بود- دست گذاشت و گفت: «این داستان مفهومی ندارد و با تمام مستندات تاریخیای که در دسترس است، مغایرت دارد.» رابرتز گفت: شاید یکی، دو سال پیش از اشغال اروپای غربی در 1944، چرچیل از انجام این عملیات اطمینان نداشت اما در زمان پیادهسازی نیروها از این استراتژی حمایت کرد و به این معنا نیست که شک و تردیدی نداشت. او در آخرین لحظات به آیزنهاور، فرمانده عالی نیروهای متفقین در اروپا پیشنهاد کرد نیروها را در بوردو و نروژ پیاده کنند تا متفقین فقط بر یک نقطه متمرکز نباشند. اما در این فیلم میبینیم که آیزنهاور، ژنرال مارشال مونتگومری و بروک سعی میکنند پیرمردی را که سعی دارد در نقشههای آنها مداخله کند، کنار بزنند. از نظر رابرتز، چرچیل در این فیلم رهبر دلیری نیست که نقشه پیروزی را بکشد، بلکه سد راه این پیروزی شده و زمانی که راه به جایی نمیبرد در آستانه ششم ژوئن برای ادامه بارش باران دست به دعا برمیدارد تا اشغال فرانسه صورت نگیرد.
اوون گلیبرمن، منتقد ورایتی معتقد است؛ «چرچیل» فیلمی کوچک و تماشایی از پشت پرده این ماجراست که چطور چرچیل طی چهار روز با تمام توانش با این عملیات مخالفت کرد تا سرانجام تسلیم این ایده شود که چقدر عقب مانده است.
دانکرک
دانکرک نخستین فیلم جنگی کریستوفر نولان درباره نبرد دانکرک و روایت هزاران سرباز متفقین است که در سواحل منطقه دانکرک فرانسه در محاصره ارتش آلمان قرار میگیرند. خود نولان در مصاحبهای داستان فیلم را اینگونه تعریف کرده بود: « 400 هزار سرباز- کل ارتش بریتانیا – در سواحل دانکرک زندانی شدهاند. پشت آنها دریاست و 42 کیلومتر از خانهشان دور شدهاند و بازگشت به آنجا امکانپذیر نیست. دشمن در حال پیشروی است و سربازان باید میان نابودی یا تسلیم یکی را انتخاب کنند. فکر میکنم این شرایط غیرعادیترین تعلیق را پیش میآورد.» نولان «دانکرک» را از سه زاویه دید روایت میکند: هواپیماها در آسمان، سربازان در ساحل و ناوگان نظامی روی دریا.
کوین ماهر منتقد نشریه تایمز دو ستاره از پنج ستاره به این فیلم امتیاز داد و نوشت: «دانکرک فیلمی 106 دقیقهای و پرسروصداست. نوعی گزافهگویی سینمایی که آن قدر نمایش و صحنه را چیره کرده که ارایه مهمترین المان یعنی درام را نادیده گرفته است.» او همچنین میگوید: «دانکرک» شبیه بازی ویدیویی «Call of Duty» است. دیوید کاکس منتقد گاردین در نقد دانکرک به اشتباهات تاریخی، حضور کمرنگ شخصیتهای زن، شخصیتپردازی ضعیف بازیگران و به کار نبردن تکنیک تعلیق اشاره کرده است.
بدون شک «دانکرک» فیلم خوشساختی است که احساسات بیننده را در همدردی با سربازان و مردم بریتانیا برمیانگیزد اما بیگانههراسی در این فیلم موج میزند؛ فرمانده نیروی دریایی فریاد میزند: «فقط انگلیسیها!» و فرانسویها را از کشتیهای نجات دور میکند. انگار که انگلیس، تکوتنها، در برابر دنیا ایستاده است. پنی موردات، وزیر حزب محافظهکار در دیلیتلگراف نوشت: «روح دانکرک بیرون آمدن ما را از اتحادیه اروپا پیشبینی کرده بود.» او گفت: در تاریخ جزیره بارها بریتانیا از همراهی با اروپاییها شکست خورده است: «زمانی که بریتانیا در سال 1940 پس از شکست در دانکرک تنها ماند، کنار گذاشته شدیم. رهبری درست گاهی احساس انزوا میدهد. با این حال هرگز برای رسیدن به آن رنج نکشیدهایم.» اما این گفته وزیر حزب محافظهکار اشتباه محض است، چرا که بریتانیا در آن برهه زمانی در جنگ جهانی دوم تنها نبود. در فیلم «دانکرک» همچنین دیدگاهی بارز است؛ جز چند چهره سیاهپوست بقیه سربازها همه سفیدپوست هستند. این فیلم شامل سربازهای هندی هم نمیشود. حدود هزار سرباز در چهار لشکر از سوی ارتش هند در دانکرک حضور داشتند. شاید نسبت به سربازان بریتانیایی درصد کمی از هندیها در این نقطه حضور داشتند اما در فیلم نشانی از آنها نمیبینیم.
از طرفی حضور کمرنگ فرانسویها هم معترضانی داشت. در حالی که تمرکز فیلم روی تخلیه دانکرک است و نه نبردی که سربازهای بریتانیایی و فرانسوی برای حفظ سنگرشان در دانکرک به جان خریدند، فرانسویها نقشی کمرنگ در «دانکرک» نولان نصیبشان شده است. حقیقت این است که حدود 120 هزار سرباز فرانسوی به همان شکلی که بریتانیاییها تخلیه شدند، از این ساحل تخلیه شدند اما در فیلم نشانی از آنها نمیبینیم. در فیلم میبینیم که صدها هزار سرباز بختبرگشته در ساحل جمع شده و امیدوارند کشتیها از راه برسند تا آنها را از آن مهلکه نجات بدهند. سربازان مدام از خانه میگویند و در آرزوی بازگشت به خانه هستند اما نولان هیچ تصویری از خانه و خانواده آنها نشان نمیدهد. در انتها زمانی که قطار سربازان به شهر میرسد، سربازها از جبن خود شرمسارند. آنها روزنامهای را که سخنان چرچیل خطاب به پارلمان و دنیا را منتشر کرده بود، میخوانند. چرچیل در این خطابه گفته بود؛ این نبرد ادامه خواهد داشت تا نازیها عقب بکشند. چرچیل در اینجا نقش رهبری را ایفا میکند که شجاعت و دلیری سربازان را ستایش کرد و در واقع این سخنرانی یکی از برجستهترین سخنرانیهای چرچیل است. او پیشوای سربازان و مردمی بود که حاضر بودند جان خود را در جبهههای جنگ فدا کنند.
تاریکترین ساعت
فیلم درام جنگی «تاریکترین ساعت» به کارگردانی جو رایت و نویسندگی آنتونی مککارتن یک ماه پس از اکران «دانکرک» نولان روی پرده رفت. وقایع داستان در مه 1940 روی میدهد. وگری اولدمن شخصیت وینستون چرچیل را ایفا میکند. این فیلم شرح روزهای نخست حضور چرچیل به عنوان نخستوزیر طی جنگ جهانی دوم و «بحران کابینه جنگ» است؛ ایامی که ارتش آلمان نازی اروپای غربی را درنوردیده بود. پیش از چرچیل، نویل چمبرلین نخستوزیر این کشور بود. چرچیل سیاستمداری مصمم و مرموز است که خیال کنار آمدن با آلمان را ندارد اما باید به هر نحوی که شده مخالفانش در پارلمان را به حمایت از سیاستهایش راضی کند.
با وجود اینکه فیلم بر شرح زندگی چرچیل استوار است و آن را یک اثر زندگینامهای نامیدهاند اما سازندگان این فیلم از پرداخت به بخشهای مهم زندگی چرچیل پرهیز کردهاند تا روی پارلمان و اتفاقات درون آن متمرکز شود و همین موضوع تصویری ناقص از این سیاستمدار که مشهور است هر اقدامش به چند اقدام دیگرش مرتبط بود، ارایه میدهد.
محور فیلم، اتصال خط پارلمان بریتانیا در سالهای جنگ جهانی دوم به وضعیت سیاسی کنونی این کشور است که بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شده و درگیریهای مختص به خود را پشت سر میگذارد. هدف داستان روایت بخش مهمی از تاریخ بریتانیا نیست، بلکه قصد دارد وضعیت گذشته و حال بریتانیا را به همدیگر وصل کند. بنابراین در مقاطعی از فیلم سخنرانیها به مثابه بیانیهای به خورد بیننده داده میشوند.
فشار پارلمان به سیاستهایی که چرچیل پیش گرفته، به خوبی نمایش داده میشود. همچنین اختلاف دیدگاه او با چمبرلین بر سر رایزنی با هیتلر و مدارا با او نیز عنوان میشود اما فیلم سیاهی را سرنوشت پارلمان و سیاستمداران بریتانیا قلمداد میکند و از سوی دیگر چرچیل را نماد سیاستهای درست و محترمترین عضو سیاسی آن زمان بریتانیا مینامد. رویه فیلم با شواهد به جا مانده از تاریخ، در تضاد است. چرچیل واقعی هرگز حرفه سیاستمداریاش را یکدست، قابل اطمینان و بدون شکست طی نکرد.
منبع اعتماد