پس از آن محمدرضا اصلانی به چگونگی رشد نسلی از فیلمسازان همدوره تقوایی پرداخت و گفت: امروز میتوان پرسید چگونه ناصر تقوایی و جمعی از دانشآموختگان داخل و خارج از کشور توانستند مجموعهای تأثیرگذار را شکل دهند؟ این موضوع به مدیریت فرهنگی در آن دوره برمیگردد؛ این امکان فراهم شده بود که استعدادهای موجود براساس اشتیاق خود عمل کنند، برای مثال با حضور ابراهیم گلستان در شرکت نفت، شاهد حضور و عمل مجموعهای از افراد از جمله اخوانثالث، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، نجف دریابندری و… هستیم که احساسی بومی در آنها شکل گرفته است. همین اتفاق با حضور منوچهر انور در سازمان برنامه میافتد. در صورت نبود مدیریت فرهنگی، احتمالا چنین رویکردها و عملکردهایی نیز شکل نمیگرفت.
کارگردان «جام حسنلو» ادامه داد: در وزارت فرهنگ وقت نیز شاهد سیاستی تبلیغاتی هستیم؛ اما این امکان نیز فراهم میشود که کسانی مانند کامران شیردل، ناصر تقوایی، خسرو سینایی، منوچهر طیاب و… فیلمهایی بسازند که ربطی به مسیر تبلیغاتی و ترویجی آن نظام و آن سامان نداشت، در واقع ارادهای معطوف به فرهنگ و امکان بروز وجود داشت. در این وضعیت، حتی تنشهای موجود نیز نقشی زاینده بازی میکردند. در تلویزیون ملی نیز شاهد فعالیت افرادی مانند فریدون رهنما، مصطفی فرزانه و فرخ غفاری هستیم که تجربهای جهانی دارند و در این سازمان بهعنوان مدیر حضور پیدا میکنند. آنها نیز در هر بخش، جریان خاص خود را شکل میدهند. بههرحال کسانی مانند تقوایی، حاتمی، کیمیاوی و… از دل چنین وضعیتی بیرون میآیند».
اصلانی اضافه کرد: «آن زمان از سینمای مستند تقاضای ترویجگری در راستای توسعه وجود داشت؛ اما کسانی مانند ناصر تقوایی علاوه بر جستوجوهای برانگیزاننده در این فیلمهای مستند، نگاهی نقادانه دارند و بهدنبال کشف هستند. فراموش نکنیم برنامههای ساختهشده در تلویزیون، درواقع اولین تجربهها در این مسیر محسوب میشدند، پیشازاین چندان تجربه رسانههای تصویری وجود نداشت و ساخت این مستندها، بهنوعی تجربهکردن نیز محسوب میشد. چنین تجربههایی در آن بازه زمانی، به نظر من کارهای شجاعانهای بود».
کارگردان «چنین کنند حکایت»، ادامه داد: یک دلیل اینکه کسی مانند تقوایی میتواند بهسرعت و در دو سال اینگونه رشد کند، حضور افرادی است که از هنرهای مختلف پا به سینما و رسانه گذاشته بودند. تقوایی خود یک رماننویس فوقالعاده بود که میتوانست یکی از نویسندگان پیشرو ایران باشد، او به این مسیر ادامه نداد و اگر این اتفاق میافتاد، به یکی از بزرگترین نویسندگان ایران تبدیل میشد. در آثار او شاهد تأثیر رماننویسی آمریکایی و بهویژه همینگوی هستیم؛ اما این موضوع برای یک نویسنده جوان نقطه ضعف محسوب نمیشود. ضمن اینکه نگاه پیشرو و شیوه روایت و زبان نثرش، چیزی از زبان جنوب را همواره در خود حفظ کرده است؛ بنابراین چنین شخصی زمانی که به تلویزیون وارد میشود، پیشزمینه دارد. علاوه بر این، تجاربی نیز در استودیو گلستان کسب کرده است؛ اینطور نبوده که با ورود به تلویزیون، ناگهان دوربین ٣۵میلیمتری در دست گرفته باشد؛ او با بینش ادبی خود وارد سینما میشود. سایر افراد نیز به همین ترتیب وارد این حیطه میشوند؛ شیردل و سینایی و طیاب هر سه پیش از ورود به جهان سینما، درس معماری خواندهاند. یا ابراهیم گلستان پیش از آنکه فیلمسازی بزرگ باشد، یک نویسنده بزرگ است.
او ادامه داد: «مدیریت فرهنگی اجازه داد این تواناییها کشف و جذب شوند، در دهههای اخیر و بهویژه در دهه ٧٠ نیز دورههای درخشانی در صداوسیما داشتهایم، اما الگوهایی وجود دارد که همواره از دست میروند و فراموش میشوند. باید بدانیم چطور میشود به استعدادهای جوان میدان داد و به پرورش آنها پرداخت. اگر نخستین فیلمهای علی حاتمی را ببینیم، گمان میکنیم او هیچگاه نمیتواند به یک فیلمساز تبدیل شود؛ اما مدیری وجود داشته که از پشت فیلمهای کوتاه حاتمی تشخیص داده که او قادر است بهعنوان یک فیلمساز درست وارد عرصه شود؛ یا نخستین فیلم سینمایی تقوایی، نه با بودجه بلکه با پشتیبانی تلویزیون ساخته شده است».
به اعتقاد اصلانی، تقوایی جزء نسلهای دهه ٣٠، ۴٠ و ۵٠ است که توجه آنها را به «خود» بهعنوان یک امر حیاتی و ملی معطوف کردند: «این صرفا بهمعنای ملیگرایی نیست، بلکه آنها متوجه میشوند که باید چیزی در درون فرهنگ خود کشف کنند که بدون آن، ادامه حیاتش متزلزل خواهد بود. هیچ قرارداد مشخصی بین آن مدیریت فرهنگی و این نسل وجود ندارد؛ اما هر دو بیاختیار به سمت کشف و خودیابی میروند. اینگونه است که «یک آتش» ابراهیم گلستان و «اربعین» ناصر تقوایی به هم شباهت پیدا میکنند. تقوایی به سمت کشف در فضاهایی میرود که در سکوت فرو رفتهاند؛ روستاهایی که ویران شده و تاریخ خود را از دست دادهاند. چنین نگاهی در آن سنوسال واقعا تحسینبرانگیز است. همه اینها نشانهایست از اینکه یک روح ایرانی در حال شکوفایی است. برخلاف دوران مشروطیت که میخواستیم از سر تا پا غربی شویم، در این نسل خودپذیری جایگزین دیگرپذیری میشود».
این کارگردان سینمای ایران در پایان به بیتوجهی به حفظ آثار فرهنگی، اعتراض کرد و گفت: نمایش این آثار با چنین کیفیتی، درواقع قتل آنها به حساب میآید و توهینی به سازندگان آنهاست. صداوسیما نه آرشیو و محل احیای این آثار، بلکه مدفن و مزار آنهاست. ویژگیهای صوتی و تصویری فیلمهایی که به نمایش درمیآیند، بهدلیل کیفیت پایین اساسا دیده نمیشود. پس ما صرفا با خاطره خودمان با آنها مواجه میشویم، بهجای اینکه با خود اثر روبهرو شویم. بارها و بارها درباره این مسئله هشدار داده و اعتراض کردهایم اما هیچ تأثیری ندارد. اینگونه است که آثار، اندیشه و نیروی فرهنگی ما به خاک سپرده میشود».
پس از آن شادمهر راستین نیز به دوران تاریخی رشد تقوایی اشاره کرد و گفت: در آن زمان و طبق اصل ۴ ترومن، قرار بود توسعهای آمریکایی در ایران اجرا شود. در این مسیر نخستین کار، ثبت وضعیت موجود و سپس تدارک مسیری برای آینده بود. بنابراین ساخت مستندها و ثبت وضعیت اهمیت پیدا میکند. اما مستندسازانی که وارد این کار میشوند، جریانی انتقادی به آن شکل از توسعه را پدید میآورند؛ جریانی که تا امروز نیز استمرار داشته است. این فیلمسازان، وضعیت موجود و شیوه توسعه درپیشگرفتهشده در آن زمان را برنتافتند.
این منتقد سینمایی ادامه داد: در پاسخ به چرایی شکست در نبردهای تاریخی، عباس میرزا دلیل میآورد که ما ارتش منظم نداشتهایم. اما صادق هدایت دلیل آن را شناخت نداشتن از خود و اینکه اساسا کجایی هستیم، میداند. در دوران رشد همنسلان تقوایی، مدیریت فرهنگی به این قضیه حساس بود که چیزی دارد از دست میرود. این نسل نیز توانست مدیریت فرهنگی را مجاب کند تا برای فرهنگ ایرانی کار کند. تقوایی و همنسلانش دوربین خود را به سمت جامعه برگرداندند. راستین در پایان صحبتهایش گفت: آن انرژی را که در سال ۵٧ در خیابانها دیده شد این نسل پیشتر دیده بودند. آنها میدانستند روستاهای ما در چه وضعیتی به سر میبرند و چه تفاوتهایی در جامعه وجود دارد. میدانستند درحالیکه پروازهای بینالمللی به مهرآباد در جریان بود، در جادههای فرعی مهرآباد بیبرقی و بیآبی و صف بیکاران بیداد میکند. آنها با دوربینهای خود این مسائل را ثبت کردند تا بگویند ایران درحال تغییر است. در آن زمان، ٧۵ درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند و اکنون این جمعیت به ٢٠ درصد رسیده است؛ تغییری که ناشی از مهمترین مهاجرت در تاریخ ایران است. تقوایی جزء نسلی به شمار میرود که ادبیات را کنار گذاشت و سینما را برگزید، زیرا از تأثیر رسانه اطلاع داشت. این تعویض مدیا هوشمندی تقوایی را نشان میدهد؛ اگرچه به نظر میرسد او هنوز در برابر دنیای دیجیتال تا حدودی مقاومت میکند.
از دیگر حاضران این برنامه، میتوان به توفیق ابراهیمی و امیر کرّاری اشاره کرد که جزء فیلمبرداران آثار مستند ناصر تقوایی هستند. کرّاری در سخنانی کوتاه، همکاری با تقوایی را جزء افتخارات خود دانست و از خاطرات و سختیهای ساخت فیلم «باد جن» سخن گفت. ابراهیمی نیز از خاطرات همکاری با تقوایی در تلویزیون گفت و خود را مفتخر به همکاری با این کارگردان سینمای ایران دانست.