به گزارش هفت هنر به نقل از نیویورکتایمز- خواندن بخشی از این مطلب توئیتری خالی از لطف نیست:
«اعضای اتحادیه کارگران و کارگران تازهکار دیر یا زود درمییابند که دولت نمیتواند از کاهش دستمزد کارگران و کاهش فرصتهای شغلی جلوگیری کند. در همین زمان است که متوجه خواهند شد که کارگران سفیدپوست به آنان اجازه نخواهند داد از مزایای اجتماعی بهره ببرند.
اینجاست که چیزی میشکند. مردم به این نتیجه خواهند رسید که سیستم در انجام قولهایش شکست خورده است و به دنبال فردی دیگر میگردند که بتواند به آنان قول دهد تا پس از انتخاب شدن اجازه نخواهد داد وکلا، استادان پستمدرن دانشگاه، و بازرگانان پردرآمد در تصمیمات کشوری تأثیرگزار باشند.
اما مشخص است که آنچه سیاهپوستان و رنگینپوستان در 40 سال گذشته به دست آوردهاند از بین خواهد رفت و زنان بار دیگر تحقیر خواهند شد.»
آقای «رورتی»، فیلسوف آمریکایی در سال 2007 از دنیا رفت. اما اگر در قید حیات بود بسیاری از مردم از او در شرایط کنونی تقاضای کمک میکردند.
وقتی این کتاب برای اولین بار منتشر شد رفتار دوگانهای با آن صورت گرفت. طرفداران «ترامپ» خوب میدانند که این کتاب شرایط آنان را به خوبی توصیف میکند. وی معتقد است چپیها معتقدند روزی روزگاری کشور با وجود همه خطاها پتانسیل کمال را داشت. امید عنصر اساسی عقاید آنان بود. اما در دهه 1960 و به دلیل وقوع جنگ ویتنام و تحقیر آفریقایی-آمریکاییها بخشی از امید این گروه زیر سؤال رفت. امید جای خود را به ناامیدی داد. سیستم دیگر اصلاحپذیر نبود. تنها کار ممکن تمرکز بر روی قربانیان این حوادث بود.
نتیجه وحشتناک بود. در دانشگاهها سیاستهای فرهنگی جای تغییر و عدالت اقتصادی را گرفت. تا سال 1997 که «رورتی» سه سخنرانی کرد که عقاید اصلی کتاب «به دست آوردن کشور» را تشکیل میدهد تعداد کمی از همکاران وی به فکر ریشه کردن فقر در جامعه بودند.
از اواسط دهه 90 تا سال 2000 بسیاری از کاندیداهای ریاستجمهوری بار دیگر شعار امید سر دادند. «بیل کلینتون» نام کمپین خود را «بشر برای امید» نهاد و «باراک اوباما» شعار امید و تغییر سر داد. اما کافی نبود. «رورتی» در کتاب خود مینویسد: «در دوره ریاستجمهوری «کارتر» و «کلینتون» حزب دموکرات توانست خود را از اتحادیهها دور کند.» در نهایت به «هیلاری کلینتون» میرسیم که برای آزاد کردن طبقه کارگر از رنجهایشان برنامههایی داشت اما زیاد درباره آن توضیح نداد.
این روزها همه مردم درباره انتخابات آمریکا صحبت میکنند و در پی آن هستند بفهمند چه چیزی سبب شد چنین نتیجهای به دست آید. آیا افسردگی سفیدپوستان متعلق به طبقه کارگر در این مورد تأثیرگزار بود یا ایده نژادپرستی و ترس از سرعت تغییرات اجتماعی کشور را به این مرحله رساند.
اهمیت این کتاب از آن جهت است که همه تئوریها را جمعآوری میکند و یک نتیجه به خواننده نشان میدهد: «چپیها، چه سیاسیون، چه فرهنگیان در نهایت از ایده عدالت اجتماعی به نفع سیاست دست کشیدند و بسیاری از مردم را در بیتوجهی و ترس رها کردند.»