پينچن و جي. دي. سلينجر مردان اسرارآميز ادبيات امريكا شناخته مي‌شوند.

پینچن منزوی نمی‌داند چه قلمی دارد

توماس پینچن، نویسنده مشهور به انزواطلبی، در نامه‌نگاری‌های خصوصی‌اش دریچه‌ای منحصربه‌فرد به روند خلاقانه نوشتن و همچنین ناامنی‌، خشم، هوس و روزمرّگی‌اش می‌گشاید. او بارها در نامه‌هایش استعداد نویسندگی‌اش را زیر سوال برده و یکی از رمان‌هایش را مبتذل نامیده است. اما فقط یک بار اعتماد به‌نفس تمام وجودش را فراگرفته و خود را سوژه مبارزه‌ ناشران برای به دست آوردن امتیاز کتاب‌هایش تصور کرده است.
پینچن به‌شدت از حریم خصوصی‌اش محافظت می‌کرد و در عین حال مانند همه نویسنده‌ها نگران قراردادها، حق‌التالیف‌ها، کتابفروش‌ها و نقدها بود. وقتی نمی‌نوشت اغلب کتاب‌های نویسنده‌های معاصر را می‌خواند یا سینما می‌رفت و رویای منتقد سینما بودن را در سر می‌پروراند.
این اسرار زندگی پینچن در ١٢٠ نامه‌ای که او برای کاندیدا دونادیو، نماینده‌ ادبی‌اش از سال ١٩۶٣ تا ١٩٨٢ نوشت، کشف شده‌اند.
پینچن و جی. دی. سلینجر مردان اسرارآمیز ادبیات امریکا شناخته می‌شوند. از زندگی پینچن زیاد نمی‌دانیم، کم پیش آمده از او عکاسی کنند و دوستان و خانواده‌اش در نگهداشتن پرده‌ای که پینچن پشت آن پنهان می‌شود، به او کمک می‌کنند. طی دو دهه نامه‌نگاری، او و نماینده‌اش دوست‌های صمیمی یکدیگر می‌شوند و پینچن بار سنگین مسائل شخصی‌اش را با این نامه‌ها سبک می‌کرد.
نامه‌نگاری‌ها سال ١٩۶٣ شروع شد؛ سالی که نخستین رمان استادانه پینچن «V» منتشر شد. این نامه‌ها طی دوره‌ای که این نویسنده روی «رنگین‌کمان جاذبه» کار می‌کرد نوشته شدند. این رمان سال ١٩٧٣ منتشر شد. او نامه‌ها را با ماشین تحریر اولیوتی تایپ می‌کرد اما ماشین تحریرش خراب شد و به همین خاطر به نوشتن روی کاغذ روی آورد. در همین سال‌ها او از مکزیک به کالیفرنیا، از تگزاس به لندن سفر می‌کرد و برای حفاظت از گمنامی و حریم خصوصی‌اش می‌کوشید. گهگاه در مکان‌های عمومی هم حضور می‌یافت؛ یک بار هم ساقدوش ریچارد فارینا، نویسنده و ترانه‌سرای امریکایی شد.
او در نامه‌ها که نشانی از استعداد او در نثرنویسی و حس بذله‌گویی اوست، به ناشران، منتقدان و سیاستمداران حمله کرده است. وقتی می‌شنود طنزپردازی به نام اچ. آلن اسمیت در مقاله‌ای ادعا کرده است جی. دی. سلینجر همان توماس پینچن است، می‌گوید: «موضوعی که کسی از آن خبر ندارد این است که اسمیت در واقع پی‌یر سلینجر است و من اچ. آلن اسمیت هستم.»
پینچن که از درخواست‌‌های مکرر برای اشاره‌ای به زندگی‌اش به ستوه آمده بود تصمیم گرفت داستانی سر هم کند؛ در این داستان خودش را‌ زاده مکزیک معرفی کرد و پدرش را ایروینگ پینچن و مادرش را گوادلوپ ایبراگوئنگوتیا نامید.
آوریل ١٩۶۴ پینچن به دونادیو می‌گوید که با بحران خلاقیت روبه‌رو شده است و در حال نوشتن چهار رمان است. پینچن با تکبر می‌نویسد: «اگر این افکاری که در ذهنم دارم روی کاغذ بیایند رویداد ادبی قرن رخ می‌دهد. » او با شوخ‌طبعی می‌گوید اگر اینچنین شود آلفرد ناپ و بنت کرف سر اینکه کدام یک رمان‌ او را منتشر کنند، دوئلی راه می‌اندازند.
در این نامه پس از نگاهی به دشواری‌های نوشتن نخستین رمانش و بحث درباره مشکلات سیاسی امریکا، او می‌پرسد نوشتن اعتباری دارد؟ این سوال باعث می‌شود او به نوع ابرازهای دیگر نیز فکر کند و در این موقع تمایل عمیقش به خواندن ریاضیات را به خاطر می‌آورد؛ برنامه‌ای که وقتی درخواست‌نامه‌اش از سوی دانشگاه کالیفرنیا رد شد، به پایان رسید. بنابراین به این فکر کرد که نوشتن تنها کاری است که از پسِ آن برمی‌آید. خودش نمی‌دانست قلمش چقدر خوب است و همیشه این موضوع برای او سوال بود.
سال بعد، نیمه‌های نوشتن کتابی بود که خود آن را مبتذل می‌نامید. وقتی ١۵۵ صفحه از این رمان را نوشت، آن را «داستان کوتاه مشکل‌داری» خواند و امیدوار بود نماینده‌اش آن را «دست احمق‌های بیچاره بسپارد. » در نهایت این کتاب، «حراج جنس شماره ۴٩» که دومین رمان پینچن محسوب می‌شود به تحسین‌شده‌ترین رمان او بدل شد.
گهگاه فکر فروش امتیاز هر دو کتاب «V» و «حراج…» به سرش می‌رد. او مشتاق سینما رفتن بود و اغلب نقدهای کوتاهی ارایه می‌داد. زمانی که امکان نوشتن نقد فیلم برای مجله اسکوایر پیش آمد، پینچن گفت: «عاشق این کارم و من می‌توانم موجز، مختصر، نقادانه، مخالف آراء کلی و غیره هستم.»
دونادیو معمولا برای پینچن کتاب‌هایی می‌فرستاد تا بخواند و اگر حوصله‌اش را دارد معرفی کوتاهی برای روی جلد کتاب بنویسد. پینچن کتاب‌هایی هم از ناشران دریافت می‌کرد. او در پاسخ به ناشران کوتاهی نمی‌کرد و جان چیور، جان هاوکس، بروس جی فریدمن و نویسنده‌های کمتر شناخته شده را تحسین می‌کرد.
اما نویسنده‌های سرشناس پینچن را تحسین نمی‌کردند؛ زمانی که دونادیو رمانی از پینچن را که اسم نویسنده روی آن درج نشده بود برای سال‌بلو فرستاد تا او نظرش را بگوید، بلو در جوابی کوتاه نوشت: «کتاب را خواندی؟ حتما خواندی. مشتری دارد؟ شک دارم.»
سال ١٩٧٨ پینچن در جواب به پیشنهاد نوشتن زندگینامه‌اش گفت: «در مورد روی کاغذ آوردن داستان زندگی‌ام، باید بگویم همیشه سعی من بر این کار بوده است. اما به دلایل عجیبی هیچکس حاضر نیست به این داستان گوش دهد.»

New York Times

 مل گاسو ترجمه بهار سرلک

پينچن و جي. دي. سلينجر مردان اسرارآميز ادبيات امريكا شناخته مي‌شوند.