وقتی سوپراستارها از سینمای مستقل حمایت می‌کنند

وقتی خبر آمد که محمدرضا گلزار در فیلم خشکسالی و دروغ پدرام علیزاده بازی کرده، خیلی‌ها شگفت‌زده شدند. باورکردنی نبود. از آن باورنکردنی‌تر، حضور این سوپراستار در فیلم مادر قلب اتمی بود؛ فیلمی به شدت تجربی با داستانی سوررئال به کارگردانی علی احمدزاده؛ که ظاهرا دوز آوانگاردیسمش چنان بالا بود که به‌رغم بی‌نام و نشانی سازنده‌اش توانست‌ سال پیش به بخش اصلی فستیوال درجه یک برلین راه یابد. گلزار که درحدود ٢٠‌سال فقط نقش خود را در انبوهی آثار ضعیف بازی کرده بود و همه دوران حضورش را درسینما از هرگونه تغییری، فراری به نظر می‌رسید (پیشنهاد کیمیایی در سربازان جمعه را رد کرد چون نمی‌خواست موهایش را کوتاه کند. درمیهمانی مامان به هر دلیلی بازی نکرد. بازی در فیلم دعوت ابراهیم حاتمی‌کیا، عیار١۴ پرویز شهبازی و پذیرایی ساده مانی حقیقی را رد کرد. لبه پرتگاه بیضایی به مرحله ساخت نرسید. به نحو طعنه‌آمیزی تنها بازی خوب آقای ستاره درتمام این سال‌ها درفیلم بوتیک بوده؛ درفیلمی که کارگردانش تمام تلاشش را کرده بود که گلزار در هیچ لحظه‌ای بازی نکند!) در دوره جدید فعالیتش کاملا تغییریافته به نظر می‌آید. درباره این تغییرات اشاره به این واقعیت روشنگر است که سه فیلم از چهار فیلم آخر او آثاری متفاوتند: «دلم می‌خواد» فرمان‌آرا، «مادر قلب اتمی» علی احمدزاده و «خشکسالی و دروغ» پدرام علیزاده هیچ‌ کدام رنگ‌وبوی آشنا و آشکار آثار گلزاری را ندارند. این اتفاقی شگفت‌انگیز در سینمای محافظه‌کار تجاری ایران است…

به‌رغم شگفت‌انگیزبودن چنین اتفاقی در سینمای ایران، اما، حضور سوپراستارها درفیلم‌های متفاوت و مستقل در اروپا و حتی در ‌هالیوود اتفاقی رایج و متداول است. این‌که ستاره‌ای پرطرفدار از بخشی یا قسمت اعظمی از دستمزد قاعدتا کلانش گذشته و درعوض آثاری متفاوت، هنرمندانه و جنون‌آمیز به کارنامه تخت و بی‌اوج و فرودش می‌افزاید، یک معامله برد- برد است که هم فیلم از تبعات مثبت تبلیغاتی- رسانه‌ای و اقتصادی چنین حضوری سود برده و با ایجاد چرخه مالی متناسبی، امکان ادامه راه و حیات هنری خالقانش را فراهم می‌کند و هم آن ستاره می‌تواند بخشی دیگر از استعداد و توانایی‌اش را به مخاطبانش نشان دهد…
حضور گلزار درچنین فیلم‌هایی را می‌توان به حضور فردین در غزل مسعود کیمیایی یا به حضور فروزان در دایره مینای داریوش مهرجویی در آخرین سال‌های منتهی به انقلاب ایران شبیه دانست؛ البته با ذکر این نکته تأسف‌بار که هیچ‌ کدام از آن دوستاره به این دلیل که امکان حضور در سینمای بعد از انقلاب را به دست نیاوردند، نتوانستند جلوه مثبت عینی چنین تغییر مسیر هوشمندانه‌ای را در ادامه کارنامه‌شان به تماشا بنشینند؛ تغییر مسیری که البته در کارنامه بهروز وثوقی به ثمر نشسته بود و یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران را شکل بخشیده بود. فراموش نکنیم که بهروز وثوقی پیش از تغییر مسیر و حضور در فیلم‌هایی چون قیصر، رضا موتوری و… هنرپیشه‌ای معمولی در فیلم فارسی‌های درجه دو آن روزگار (چون صدکیلو داماد) بود. طعنه‌آمیز این‌که او همزمان با حضور درفیلم قیصر، در دفتر همان تهیه‌کننده درفیلمی چون زنی به نام شراب نیز بازی می‌کرد؛ و اینجاست که می‌توان تأثیر چنین چرخشی را در آینده این بازیگر مستعد و پرتوان به ارزیابی نشست. فراموش نباید کرد که درمورد گلزار، اما افراط او دراین تغییر مسیر قطعا نتیجه‌ای چون مورد مشابه بهروز وثوقی را به بار نخواهد آورد. به‌رغم این‌که چنین تغییری برای بازیگرش می‌تواند فرصت مناسبی برای بیشتر دیده‌شدن ایجاد کند، اما بیشترین آسیب این رخداد را سینمای ایران خواهد دید. سینمای ایران بازیگر مناسب برای خشکسالی و دروغ‌ها زیاد دارد؛ اما این سینما فقط یک محمدرضا گلزار دارد؛ و حیف است او را به این آسانی از دست بدهد. حفظ مقام سوپراستاری و سپس کمک و حمایت گاه به گاه از سینمای مستقل بهترین راه ممکن پیش‌پای آقای ستاره می‌تواند باشد…
مطلب زیر می‌کوشد نگاهی داشته باشد به چنین تغییر مسیرهای آگاهانه‌ای در کارنامه شماری از ستارگان سینمای امروز…

لیلا حاتمی

با بی‌شمار جایزه معتبر در کارنامه؛ لیلا حاتمی ازجمله بازیگرانی است که بودنش در فیلمی آن فیلم را معتبر و محترم می‌کند. وقتی نامش در فیلمی می‌آید، آن فیلم به‌طور خود به خودی تبدیل می‌شود به فیلمی که باید دید؛ چه، لیلای سینمای ایران در تمام این سال‌ها نشان داده که فیلمی را بی‌دلیل برای بازی انتخاب نمی‌کند؛ و حضورش به این معناست که بی‌شک در ذهن فرهیخته این بانوی محبوب آن فیلم واجد چیزهایی بوده که لیلا حاضر شده در آن ایفای نقش کند….
با چنین نگاه سختگیری، شاید این واقعیت که لیلا حاتمی در عین حال جزو ستارگان محبوب سینما و تلویزیون نیز به شمار می‌آید، شگفت‌انگیز به نظر برسد؛ چرا که اصولا این دو نوع نگاه به سینما را نمی‌شود در کنار هم و در همنشینی با هم تصور کرد. بازیگر در سینمای کم‌بنیه ایران (از نظر فکری- فرهنگی- هنری) با بازی در فیلم‌های پرفروش محبوب می‌شود؛ و فیلم‌ها نیز با دوری از هرگونه عمق، استحکام و اندیشه پرفروش می‌شوند. این موضوع تناقضی اساسی را به وجود می‌آورد که لیلا حاتمی با حضور در شماری فیلم محبوب و خوش‌ساخت که حامل دیدگاه‌های هنرمندانه و روشنفکرانه سازندگانشان هستند، یکی از ناقضان این تناقض لقب گرفته است….
ورود او به سینما با فیلم لیلا و پس از آن شیدا نویددهنده راهی سرشار از موفقیت بود که جامه عمل پوشید و با موفقیتی حتی بیشتر ادامه یافت. بازی در آثار بزرگانی چون داریوش مهرجویی (لیلا، میکس، آسمان محبوب و نارنجی‌پوش)، کمال تبریزی (شیدا)، ابراهیم حاتمی‌کیا (ارتفاع پست)، مسعود کیمیایی (حکم) و اصغر فرهادی (جدایی نادر از سیمین) و نیز عباس کیارستمی، فریدون جیرانی، حمید نعمت‌الله، رسول صدرعاملی، علیرضا رئیسیان و مازیار میری نه‌تنها اعتباری تام و تمام برای لیلا حاتمی به ارمغان آورد که با اتکا به این واقعیت که حضورش در آثار موفق و محبوب بزرگان رخ داده بود، محبوبیتی همپای احترام دم‌به‌دم فزاینده‌اش را نیز باعث شد.  در کنار این روند حرفه‌ای، اما لیلا حاتمی از همان نخستین روزهای ورودش تاکنون با پشتکاری شگفت به بازی در آثار متفاوت و مستقل روشنفکرانه نیز مبادرت ورزیده. فیلم‌هایی چون سیمای زنی در دوردست و پله آخر، شاعر زباله‌ها، پرسه در مه، چیزهایی هست که نمی‌دانی، آشنایی با لیلا و من و نیز در دنیای تو ساعت چند است؟
در این سال‌ها از مزایای حضور ستاره‌ای چون لیلا حاتمی استفاده‌های فراوان برده‌اند؛ و مگر دلیل حضور ستاره‌ای چون حاتمی در سینمای مستقل آیا جز منتفع‌کردن آثار مستقل؛ و نیز تنوع بخشیدن به کارنامه آن ستاره است؟ به نظر می‌رسد لیلا حاتمی این فرآیند دو سر برد را بهتر از بقیه همکارانش درک کرده است.

نیکی کریمی

نیکی کریمی که نخستین ستاره زن سینمای بعد از انقلاب است، درمدت زمانی درحدود ٢۶-٢۵سال توانسته توازنی میان جایگاه ستاره گونش در سینمای تجاری و دلبستگی‌های روشنفکرانه‌اش در فیلمسازی، ادبیات، بازیگری، عکاسی و… ایجاد کند. این دستاورد اصلی او در سینمای ایران می‌تواند به شمار آید…
نیکی کریمی که درعروس با همان نخستین فیلمش بدل به ستاره شده بود، می‌توانست بر پایه محبوبیت شگفت‌انگیزش در این فیلم همان راه را در ادامه دنبال کند. البته درآن صورت بعید نبود او نیز همچون ابوالفضل پورعرب ستاره اقبالش را چند ‌سال بعد در آستانه غروب ببیند، اما او راهی کاملا متفاوت برگزید. شانس هم داشت البته. فیلمسازان درجه یکی با او همکاری کردند؛ و این به تثبیت جایگاه کریمی بسیار کمک کرد. مرور نام فیلمسازان صاحب نامی که نیکی کریمی در اوایل فعالیت سینمایی‌اش با آنها همکاری کرد، نشان می‌دهد درمورد این بازیگر، تغییر جریان و حضور در سینمایی متفاوت از جریان سینمای تجاری همزمان با رشد این بازیگر رخ داده؛ و حتی می‌توان گفت، اگر این فیلم‌ها نبودند، کریمی قطعا با سرنوشتی متفاوت در سینما روبه‌رو می‌شد.
بعد از عروس، نیکی کریمی همکاری با سینماگران درجه یکی چون مسعود کیمیایی (رد پای گرگ و بعدها درمحاکمه در خیابان و جرم)، داریوش مهرجویی (سارا، پری و میکس)، ابراهیم حاتمی‌کیا (بوی پیراهن یوسف و برج مینو)، علی ژکان (سایه به سایه)، بهروز افخمی (جهان پهلوان)، رسول ملاقلی‌پور (نسل سوخته)، تهمینه میلانی (دوزن، نیمه پنهان و واکنش پنجم)، فرزاد موتمن (باج‌خور، بیداری و جعبه موسیقی) و سیروس الوند (زن دوم) را درکارنامه‌اش داشته؛ و شگفت که بیشتر این همکاری‌ها در دوران آغازین ورودش به سینما
بوده است.
چنین روندی او را به‌طور همزمان محبوب مردم و روشنفکران کرد. فارغ از دغدغه‌های روشنفکرانه‌اش، نیکی کریمی برنامه حضورش درعرصه بازیگری را با هوشمندی تمام جوری تنظیم کرد که درتمام مدت حضورش، فیلمی پرفروش درکارنامه‌اش داشته باشد. این‌که هرقدر کریمی به‌عنوان سینماگری با دغدغه‌های اجتماعی به تثبیت می‌رسد، سروکله فیلم‌هایی درکارنامه بازیگری‌اش پیدا می‌شود که در سال‌های جوانی ازحضور درفیلم‌هایی شبیه آنها خودداری می‌کرد، تفکر و برنامه‌ریزی او را برای حفظ نامش میان بازیگران پرطرفدار بیشتر افشا می‌کند. با این رویکرد است که می‌توان فیلم‌هایی چون شام عروسی، زن‌ها فرشته‌اند، دوخواهر، آقای هفت‌رنگ، سلام برعشق، من همسرش هستم و چند فیلم دیگر را در کارنامه نیکی کریمی در سال‌های اخیر توجیه کرد.
نیکی کریمی با اتخاذ آگاهانه چنین استراتژی هوشمندانه‌ای هنوز هم نامش را درمیان بازیگران پرطرفدار حفظ کرده است. این‌که این ستاره باهوش در زمانی نزدیک به سه‌دهه جایگاه ستارگی‌اش را نگه داشته، به بهترین شکلی تفاوت او را با بیشتر بازیگران هم نسلش به اثبات می‌رساند…

هدیه تهرانی

سوپراستار سینمای ایران در اواخر دهه٧٠ و اوایل٨٠
هدیه تهرانی بود که برای نزدیک به یک‌دهه قدرتمند‌ترین هنرپیشه این مرزوبوم بود و گزینه اول هر فیلمساز و تهیه‌کننده‌ای به شمار می‌آمد؛ ملکه‌ای که درنهایت جایگاهش را به اشتباهاتی باخت که ارتکاب آنها هر ابرستاره‌ای را می‌تواند دچار هزاران بلیه آشکار و نهان کرده و جایگاهش را تهدید کند.
هدیه تهرانی از‌ سال ٧۶ به مدت ١٠سال ستاره بی‌بدیل سینمای ایران بود. هر فیلم خوبی ابتدا به او پیشنهاد می‌شد و سپس بعد از مخالفت او پای دیگران وسط می‌آمد. هر سینماگری برای همکاری با او راضی بود ماه‌ها صبر کند. تماشاگران برای دیدن فیلم‌هایش سرودست می‌شکستند و البته هدیه تهرانی برخلاف بیشتر سوپراستارها محبوب منتقدین و روزنامه‌نگاران نیز بود و این اعتبار و احترامی مضاعف به او می‌بخشید. انگار حضور او درهر فیلمی تضمینی بود بر استقبال مردم و فروش فیلم و درعین حال اقبال و استقبال رسانه‌ها و منتقدین. اینها همه او را تبدیل می‌کردند به گزینه‌ای بی‌رقیب در سینمای ایران.
او که به‌عنوان یک ستاره کارش را در سینما آغاز کرده بود، به اتکای این موقعیت یکه و یگانه که مسعود کیمیایی با انتخابش در فیلم سلطان یک‌شبه او را به آن رسانده بود، با اعتماد‌به‌نفسی مثال‌زدنی فیلم به فیلم جایگاهش را ارتقا بخشید. درواقع هدیه تهرانی ستاره‌ای بود که قدر خودش را خوب می‌دانست و می‌کوشید با حضور در آثاری چون قرمز فریدون جیرانی، شوکران بهروز افخمی، دست‌های آلوده سیروس الوند، کاغذ بی‌خط ناصر تقوایی، سیاوش و پارتی سامان مقدم، خانه‌ای روی آب بهمن فرمان‌آرا، جایی برای زندگی محمد بزرگ‌نیا، دختر ایرونی محمدحسین لطیفی، دوئل احمدرضا درویش، یک بوس کوچولو بهمن فرمان‌آرا، شبانه امید بنکدار و کیوان علیمحمدی و درنهایت چهارشنبه‌سوری اصغر فرهادی خود را شایسته جایگاهش بنمایاند. چنین نیز بود البته. برای ١٠‌سال سوپراستار قصه ما موقعیتی غبطه‌برانگیز داشت؛ سرشار از موفقیت، محبوبیت و اقتدار. هدیه تهرانی اما به یکباره به راهی دیگر رفت. تب روشنفکری اپیدمی شده میان ستارگان سینمایی (که دوست دارند به‌عنوان روشنفکر، فیلسوف، هنرمند، معترض و… شمرده شوند) ظاهرا بیشترین آسیب را به او رساند. این سوپراستار با بازی در آثاری آشکارا بی‌ربط به جایگاهش در سلسله مراتب ستارگی همچون نیمه‌ماه بهمن قبادی، نسل جادویی مرحوم ایرج کریمی، شیرین عباس کیارستمی، فرزند صبح بهروز افخمی و یکی- دو فیلم دیگر به ناگهان هرچه را که در ١٠‌سال رشته بود، پنبه کرد. او البته دچار بدشانسی نیز شد؛ این فیلم‌ها تقریبا هیچ ‌کدام یا در زمان مناسب به نمایش درنیامدند یا درموردشان حواشی بر متن چربید؛ و تهرانی که برای سه- چهار‌سال از سینما دور شده بود، ناگهان از سطح اول سینمای ایران جدا شد. دلبستگی هدیه تهرانی به عکاسی و حواشی فراوانی که درجریان یکی از نمایشگاه‌هایش پیش آمد و در زمانی بحرانی او را دلبسته یک جریان سیاسی نمایاند، تیر خلاصی بود بر شقیقه هنرپیشه‌ای که بهترین بود، اما انگار خودش از این جریان راضی نبود…
هدیه تهرانی دیگر هیچ‌گاه به آن موقعیت اول نرسید. او که چنان محبوبیتی داشت که یک‌تنه باعث موفقیت فیلم‌ها می‌شد، چوب اعتمادبه‌نفس فراوان حاصل از این محبوبیت را خورد. او که می‌خواست از سینمای مستقل حمایت کند، سینمای تجاری را نیز از دست داد. پس از چهارسال، تهرانی بازگشت؛ اما دیگر نشانی از تهرانی سابق نداشت. نه در انتخاب‌هایش هوشمند بود و نه حضورش آن اشتیاق تکان‌دهنده و تأثیرگذاری عریان را باز می‌تاباند. هفت‌دقیقه تا پاییز، پل چوبی، آشغال‌های دوست‌داشتنی و آااادت نمی‌کنیم، نشان از تلاش هدیه تهرانی برای بازگشت به سطح اول سینما داشتند، اما این اتفاق رخ نداد. دورانی که ستاره‌اش تهرانی بود، تمام شده بود؛ و اکنون زمانی دیگر و شرایطی دیگر بود که ستارگان خود را می‌طلبید. ستاره به غروب رسیده بود؛ با دست خودش البته…

بهرام رادان

بهرام رادان پس از ورودی پرسروصدا درشور عشق، در ادامه با هوشمندی فراوان فیلم‌هایی را انتخاب کرد که بتوانند در کوتاه‌ترین زمان ممکن او را از دنیای آن فیلم کنده؛ و قبای بازیگری معتبر را برای او پرو کنند.
وقوع چنین اتفاقی البته نیاز به شانس نیز داشت؛ و ظاهرا بهرام رادان که از همان دم اول ورود به سینما به واسطه بازی‌های تبلیغاتی تهیه‌کننده‌اش ستاره محسوب می‌شد، از این نظر دست پری داشت. اگر بپذیریم که در سینما فقط و فقط خواست بازیگر برای بازی در آثار درجه یک کافی نیست و او درمقام یک انتخاب‌شونده باید منتظر رسیدن پیشنهادی از فیلمسازان معتبر بنشیند؛ درآن صورت سیاهه تمام همکاری‌های رادان با فیلمسازان درجه یک این دیار جز استعداد، خوش‌شانسی او را نیز می‌رساند…
بهروز افخمی، مسعود کیمیایی، رخشان بنی‌اعتماد، سیروس الوند، ابوالحسن داوودی، داریوش مهرجویی، سعید سهیلی، حمید نعمت‌الله، محمد بزرگ‌نیا، واروژ کریم‌مسیحی و تهمینه میلانی فیلمسازان شناخته‌شده‌ای هستند که همگی در چهار- پنج‌سال اول ورود رادان به سینما به او پیشنهاد بازی داده‌اند.
به نظر می‌رسد برنامه‌ریزی رادان نیز مبنی بر ادامه همکاری با چنین نام‌هایی بوده؛ و از نظر همکاری با آثار و سینماگران جوان و مستقل دست چندان پری ندارد؛ حکایت عاشقی، تراژدی و کارناوال مرگ در ١٠‌سال اخیر تنها فیلم‌هایی هستند که در آنها رادان با سینماگری امتحان پس داده همکاری نکرده؛ و تازه دراین میان نیز تراژدی را آزیتا موگویی و کارناوال مرگ را حبیب‌الله کاسه‌ساز ساخته؛ که هر دو درتهیه و تولید فیلم نام‌های آشنایی هستند…

رضا عطاران

این واقعیت که درچند‌ سال اخیر، یعنی به‌طور دقیق از فیلم ورود آقایان ممنوع به اینسو تمام فیلم‌های رضا عطاران پرفروش شده‌اند؛ یعنی سوپراستار جدیدی زاده شده که شباهتی به قبلی‌ها ندارد. فروش رویایی من سالوادور نیستم، نهنگ عنبر، طبقه حساس، گینس یا کلاشینکف؛ نیز این واقعیت که دهلیز، آبنبات چوبی، استراحت مطلق، چه خوبه که برگشتی، خوابم میاد و اخلاقتو خوب کن نیز، بسیار بالاتر از گمانه‌زنی‌های کارشناسان فروش درگیشه به دست آورده‌اند، مبین جایگاه بی‌بدیل این هنرپیشه تلویزیونی الاصل در مناسبات اقتصادی سینمای امروز است… رضا عطاران که دغدغه کارگردانی را از دیرباز داشته و با ساخت چندین و چند سریال موفق و سه فیلم متفاوت و تا حد زیادی ضدجریان خوابم میاد، ردکارپت و دراکولا خود را به‌عنوان هنرمندی با قریحه به اثبات رسانده؛ ازجمله ستارگانی است که از همان اوان ورود به سینما بازی در آثار کوچک متفاوت و مستقل را نیز در کارنامه‌اش می‌توان یافت. او که با کلید ازدواج ظهوری نه‌چندان نویدبخش درسینما داشت، پس از بازی درفیلم‌هایی چون سیندرلا و کلاه قرمزی و سروناز اول‌بار در هوو بود که نشان داد می‌تواند سنگینی بار یک فیلم را بر شانه‌اش تحمل کند. از آن پس او بدل شد به گزینه اول بی‌شمار فیلم کمدی؛ اما جز کلاهی برای باران کمتر تن به بازی درفیلم‌های موسوم به سوپرمارکتی داد. درعوض با حضور در آثار متفاوتی چون صندلی خالی، اسب حیوان نجیبی است، بی‌خود و بی‌‌جهت، چه خوبه که برگشتی، دهلیز و استراحت مطلق تکلیفش درحمایت از یک‌سری فیلم متفاوت مستقل را به بهترین وجهی ادا کرد. رضا عطاران با توجه به موقعیت بی‌بدیلش درمیان سینمادوستان و نیز تهیه‌کنندگان با زیست توأمان در هر دوعرصه سینمای متفاوت و تجاری می‌تواند در روند پیشرفت هر دو نوع سینما نقش کلیدی داشته باشد. به شرطی که با وسوسه‌های ناپخته‌ای چون حضور درنقش جدی منفی (و حتی منفور) آبنبات چوبی؛ و حتی نقش جدی فیلم آبرومند دهلیز؛ منتهی در نقشی که آشکارا مناسب عطاران نیست، موقعیت بی‌نظیرش درقلب و ذهن سینمادوستان را مخدوش نکند. سوپراستاری چون عطاران آسان به دست سینمای ایران نیامده که بشود او را آسان از دست داد. این مهم‌ترین نکته است…

شهاب حسینی

شهاب حسینی چنان با حضور در آثار مستقل و فیلم‌های اول کارگردانانشان عجین است که به‌رغم محبوبیت گاه شگفت‌انگیزی که دارد، خیلی‌ها بودن و مزیت بودنش در دنیای سینما را با توجه به این رویکردش به ارزیابی می‌نشینند. او که در اوان ورود به سینما با فیلم‌هایی چون رخساره امیر قویدل، آدمک‌های علی قوی‌تن، واکنش پنجم تهمینه میلانی، این زن حرف نمی‌زند احمد امینی، زهر عسل ابراهیم شیبانی، شمعی در باد پوران درخشنده، گرداب حسن هدایت، رستگاری در هشت‌وبیست دقیقه سیروس الوند و الهه زیگورات رحمان رضایی آغازی امیدوارکننده نداشته، در ادامه راه با فیلم‌هایی چون سوپر استار تهمینه میلانی و به‌خصوص درباره الی اصغر فرهادی ورق را برگرداند؛ و چنین شد که شهاب حسینی ستاره شد.
در ادامه پرسه در مه بهرام توکلی، خانه پدری کیانوش عیاری، جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی، حوض نقاشی مازیار میری، آشغال‌های دوست‌داشتنی محسن امیریوسفی و فروشنده اصغر فرهادی فیلم به فیلم تکامل شهاب حسینی را تا حد یک نابغه بازیگری به نمایش گذاشتند. در حالی این تکامل در کارنامه حسینی رخ می‌داد که او یک سوپراستار نیز به شمار می‌آمد؛ و محبوبیتی شگفت و طعنه‌آمیز را تجربه می‌کرد. شهابی که در اوان ورودش به شهاب تشبیه شده و گمان می‌رفت بازی را در چشم به هم زدنی خواهد باخت، ماند و به قله‌ای رسید که باورش در تصور بسیاری نیز نبود…. نگاهی به انبوه آثار مستقل و فیلم اولی در کارنامه شهاب حسینی نشان می‌دهد که او در عرصه حمایت از سینماگران تازه‌وارد و مستقل نیز دستی پر دارد. فقط در چند ‌سال اخیر این ستاره محبوب با بازی در فیلم‌هایی چون برادرم خسرو، غلام، چهارشنبه، امتحان نهایی، بیا با من، ساکن طبقه وسط، تعبیرخواب، به امید دیدار، آفریقا، سوت پایان و حوالی اتوبان باعث دیده‌شدن آثاری شده که قرار بود بیشترشان پس از نمایشی کوتاه روانه ورطه فراموشی شوند. اما شهاب حسینی شاید فقط برای جلوگیری از چنین اتفاقی باشد که چنین پیگیرانه حضور در چنین آثاری را دنبال می‌کند….

منبع شهروند