اول: باران در شهر شروع به باریدن میکند، عدهای ذوقزده موبایلهایشان را برای ثبت قطراتی که به سیل تبدیل شدهاند روی حالت فیلمبرداری قرار میدهند و شروع به ضبط فیلم میکنند. این بار باران بهانهای برای اپیدمی فیلمبرداری کردن از هر چیزی میشود. چند متر آن طرفتر، جریان آب، دخترِ جوانِ دانشجویی را با خود میبرد، اما فیلمبردار حاضر نیست موبایلش را رها کند، او به فیلمبرداریاش ادامه میدهد تا دختر از لنز دوربین موبایلش محو شود. فردا فیلمِ تلخِ مردن دختر، شبکههای اجتماعی را پُر میکند.
سوم: منصور پورحیدری، پیشکسوت محبوب آبیها در حال احتضار است. یکی از اعضای شورای شهر بر بالای سرش حاضر میشود و عکسی یادگاری از خود و بدن بیجان پورحیدری ثبت میکند. عکس به سرعت در فضای مجازی منتشر میشود و کاربران انتقادات تندی را متوجه شخص میکنند. زمان میگذرد. چند ساعت بعد در حالیکه از قبل کمپینی با عنوان «سلفی نگیریم» راهاندازی شده بود، تا از سلفی گرفتن در مراسم تشییع جنازه جلوگیری کند، کاربران با موبایلهایشان به جان چهرههای معروف ورزشی افتادند. صحنههای زنندهای از محاصره چهرهها توسط سلفیبگیران در مراسم تشییع جنازه و لبخندهای رو به دوربینشان ثبت شد.
پایان: موبایلها از وقتی هر چه پیشرفتهتر شدند تا سبک زندگی ما را بیشتر تغییر دهند، ما را بیشتر در بند خود کشیدند و آدمها شدند اسیر موبایلها. موبایلها زندگیمان را تسخیر کردند تا در هیاهوی فراموش کردن سنتها، وجدان و اخلاق و همنوعی را خیلی زودتر فراموش کنیم.