همه‌ چیز درباره جدیدترین فیلم کلینت ایستوود

«سالی» جدیدترین فیلم کلینت ایستوود در مقام کارگردان، اقتباسی است از کتاب زندگی‌نامه بالاترین وظیفه نوشته چلسی سالنبرگر. فیلمی به تهیه‌کنندگی فرانک مارشال، تیم مور و خود ایستوود، با فیلمنامه‌ای به قلم تاد کومارنیکی که تام هنکس، آرون اکهارت، لورا لینی، آنا گان و جری فرارا نقش‌های این درام زندگی‌نامه‌ای را ایفا کرده‌اند. سالی که با بودجه‌ای حدود ۶٠میلیون دلار ساخته شده، در مدت زمان ٩۶ دقیقه داستان فرود اضطراری یک هواپیمای مسافری در رودخانه ‌هادسن در ژانویه ٢٠٠٩ را روایت می‌کند. فرودی که باوجود نجات ١۵۵مسافر پرواز اما تحقیقات وسیع نهادهای امنیتی را باعث شد که اینها همه جنجالی پردامنه را شکل بخشیدند.

نخستین نمایش سالی در چهل‌وسومین دوره جشنواره تلوراید در دوم سپتامبر امسال رخ داد. کمپانی برادران وارنر درست یک هفته بعد، نمایش عمومی فیلم را آغاز کرد. نتیجه درخشان بود:   فروش ١٨۵میلیون دلاری سالی به همراه نقدهای مثبت فراوانی که درباره‌اش نوشته شد باعث شدند این فیلم یکی از موفق‌ترین فیلم‌های کارنامه کلینت ایستوود، به‌خصوص در سال‌های اخیر به شمار آید.
در مجموعه مطالبی که در پی می‌آید، کوشیده شده سیمایی کامل از این فیلم که بحق یکی از مهم‌ترین فیلم‌های امسال است، ترسیم شود…

هر چه می‌خواهید از سالی بدانید
تمام جنجال‌های پیرمردی که نمی‌خواهد پیرمرد باشد…

در پانزدهم ژانویه ٢٠٠٩ کاپیتان چلسی سالنبرگر (که همکارانش او را سالی می‌خوانند) و افسری به نام جفری اسکایلز قرار است پرواز شماره ١۵۴٩ را از فرودگاه لاگاردیا تا فرودگاه بین‌المللی شارلوت داگلاس هدایت کنند. سه دقیقه پس از بلندشدن از زمین، هواپیمای ایرباس به دسته‌ای از پرندگان مهاجر برخورد کرده و هر دو موتورش آسیب می‌بینند. سالی که خلبان اصلی پرواز است، به دلیل این‌که موتورهای هواپیما از کار افتاده و در آن نزدیکی‌ها هم فرودگاهی برای فرود اضطراری وجود ندارد، تصمیم می‌گیرد در رودخانه‌ هادسن فرود آید. فرود موفقیت‌آمیز است؛ بدون حتی یک مصدوم و این باعث می‌شود نشریات و رسانه‌ها با سالی بسان یک قهرمان برخورد کنند. اما پیدا شدن جعبه سیاه هواپیما و روشن شدن این موضوع که زمان فرود اضطراری، موتور سمت چپ هواپیما سالم بوده، مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل را به ماجرا مشکوک و وارد داستان می‌کند. به گفته کارشناسان این مرکز، سالی می‌توانسته هواپیما را با آن یک موتور به فرودگاه برساند. وقتی یک برنامه شبیه‌ساز کامپیوتری به این نتیجه می‌رسد که حتی بدون موتور نیز هواپیمای سالی توان این را داشته که فرود امنی در فرودگاه مبدأ داشته باشد، شرایط برای سالی دشوارتر می‌شود. سالی اما هنوز اصرار دارد که او به دلیل ازکارافتادن هر دو موتورش تصمیم به فرود اضطراری گرفته و زمان، سرعت و شرایط مناسب برای فرود در هیچ فرودگاهی را نداشته…
سالی متوجه می‌شود که مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل تصمیم دارد دلیل حادثه را خطای خلبان اعلام کند که این می‌تواند تأثیر مخربی بر آینده کاری او داشته باشد. سالی و شماری از همکارانش به مبارزه با مرکز ملی پرداخته و عنوان می‌کنند شبیه‌ساز نمی‌تواند معیار مناسبی در چنین مواردی باشد. فیلم روند این تلاش‌ها را روایت می‌کند تا درنهایت حکم به بی‌گناهی سالی و همکارش داده می‌شود…
تولید
حقوق ساخت فیلم سینمایی از کتاب زندگی‌نامه بالاترین وظیفه نوشته چلسی سالنبرگر در سال ٢٠١٠ ابتیاع شد. از همان آغاز، خواست سالنبرگر بر این پایه بود که فیلم بیش از مسائل فنی یا دادگاهی روی احساسات انسانی آدم‌هایش تمرکز کند. او در این‌باره می‌گوید: خیلی‌ها فکر می‌کردند خودشیفتگی باعث اصلی آن اتفاق بوده. آنها به ذات انسان مشکوک بودند اما حل‌شدن مسأله در پایان راه یک اتفاق واقعا مهم بود. فکر می‌کنم داستان به هر کس شانس امیدوار ماندن در زمان لازم را می‌دهد. تاد کومارنیکی فیلمنامه‌نویس عقیده دارد دشواری این فیلم به‌تصویرکشیدن فرود هواپیما در رودخانه نبوده؛ بلکه تصویرکردن تحقیقات بعد از فرود اصلی‌ترین چالش آنها بوده است: این‌که چه کنیم تا داستانی که تقریبا همه در موردش می‌دانستند، جذاب روایت شود، چالش واقعی ما نبود. دشواری اصلی ما این بود که چگونه اطلاعاتی را که نشان می‌داد مردی که از نظر مردم قهرمان است و با افشای گام‌به‌گام اطلاعات از قهرمانی دورتر و دورتر می‌شود، در جاهای مختلف فیلم با تماشاگران در میان بگذاریم.
در ماه ژوئن ٢٠١۵ اعلام شد توافقاتی با تام هنکس برای ایفای نقش سالنبرگر به انجام رسیده است. بازیگران دیگر نقش‌ها نیز در آگوست آن‌ سال معرفی شدند. فیلمبرداری فیلم به‌طور رسمی از بیست‌وهشتم سپتامبر ٢٠١۵ در نیویورک آغاز و سپس در آتلانتا، کارولینای شمالی، لس‌آنجلس، نیومکزیکو و نیوجرسی ادامه یافت. آخر آوریل ٢٠١۶ نیز پایان فیلمبرداری این فیلم بود…
نمایش عمومی
نخستین نمایش سالی در چهل‌وسومین دوره جشنواره تلوراید در دوم سپتامبر امسال رخ داد. هفته بعد، در روز نهم سپتامبر، نمایش عمومی فیلم در آمریکا آغاز شد. درواقع این بهترین زمان برای اکران چنین فیلمی بود. کمپانی برادران وارنر در جلسات تصمیم‌گیری درباره زمان نمایش سالی، به این نتیجه رسیده بودند بهترین زمان اکران چنین فیلمی در اواخر تابستان و اوایل پاییز است؛ زمانی که سازندگان فیلم‌های ابرقهرمانی پول‌شان را پارو کرده و سینماها را در اختیار درام‌های بزرگسالانه سنگین‌تر گذاشته باشند. این البته می‌توانست سالی را با بحران فروش نیز مواجه کند. از آن‌جا که زمان مدنظر برادران وارنر با سالگرد یازدهم سپتامبر مصادف می‌شد، مدیران کمپانی نگران بودند مبادا این همزمانی باعث شود گیشه فیلم لطمه ببیند. خصوصا که یک صحنه رویا در فیلم وجود دارد که در آن هواپیمایی با برج‌های منهتن برخورد می‌کند. اما بالاخره جف گلدستین، مدیر پخش برادران وارنر تصمیم گرفت سالی را در موعد مقرر به نمایش گذارد؛ با این توجیه که «سالی داستانی امیدآفرین درباره قهرمانی واقعی است که کارش را درست انجام می‌دهد».
گیشه
تا روز هفتم نوامبر ٢٠١۶ سالی در آمریکای شمالی ١٢٣‌میلیون و در نقاط دیگر دنیا ۶١‌میلیون دلار فروخته بود و این یعنی مجموع فروشی حدود ١٨۵‌میلیون دلار که در مقایسه با هزینه ۶٠میلیون دلاری تولید این فیلم فروش قابل ملاحظه‌ای به شمار می‌آید. فیلم همچنین با نمایش در ۵٢٣ سالن آیمکس، با فروش بالغ بر ۵میلیون دلار توانست رکورد فروش ماه سپتامبر یک فیلم دوبعدی در سالن‌های آیمکس را در اختیار بگیرد. سالی همچنین رکورددار بالاترین فروش هفته آغازین نمایش در بین تمام فیلم‌های کلینت ایستوود (به‌عنوان بازیگر و کارگردان) قلمداد می‌شود…
جنجال
سالی به‌دلیل این‌که در روایت داستانش مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل را سازمانی با افکار بسته و متحجر نشان داده، جنجال‌های فراوانی را به وجود آورد. در روزهای منتهی به اکران سالی؛ ابتدا تبلیغ ویدیویی که در آن کلینت ایستوود مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل را به تلاش برای کتمان حقیقت محکوم می‌کرد و نیز کلیت فیلم که بازرسان مرکز را به‌عنوان افرادی با دقت ناچیز به تصویر کشیده شده، اعتراض مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل را باعث شدند. به گفته بازرسان این مرکز، استانداردهای شاید سختگیرانه مرکز ملی امنیت حمل‌ونقل در تاریخ هوانوردی باعث شده زندگی‌های بسیاری مصون از خطر بماند و زیر سوال بردن این استانداردها و اطلاق تحجر به قوانین و قواعد عدول‌ناپذیر این مرکز بی‌انصافی به‌نظر می‌رسد…
جز مورد مرکز امنیت ملی حمل‌ونقل که نقد و نظر و گفت‌وگوهای بسیاری باعث شد؛ دیگر مورد جنجالی فیلم به شکایتی برمی‌گردد که در تاریخ هشتم ماه جولای در دادگاه عالی لس‌آنجلس توسط اسکات هگر علیه برادران وارنر مطرح شد. طبق آن شکایت هگر که یکی از مشاوران پروژه محسوب می‌شد، تهیه‌کننده را به زیر پا گذاشتن تعهداتش متهم کرد، البته وکلای برادران وارنر زیر بار نرفته و از هرگونه پرداختی به اسکات هگر خودداری کردند، این نیز انتقادات پردامنه‌ای را در برخی از نشریات به وجود آورد. هگر در یکی از موارد مطرح شده رسانه‌ای ادعا کرده بود که تهیه‌کننده او را تهدید کرده بود اگر شکایتش را پس نگیرد، او و شرکت‌شان را در لیست‌سیاه قرار داده و مانع از همکاری دیگر تهیه‌کنندگان نیز با آنها خواهد شد…
دفاع کلینت ایستوود از دونالد ترامپ در تبلیغات انتخاباتی آمریکا مورد دیگر جنجال‌زا پیرامون این فیلم بود که به‌نظر می‌رسد بیشترین هزینه را برای فیلم داشته باشد. بسیاری از کارشناسان سینمایی ادعا کرده‌اند ‌هالیوود زمین بازی دموکرات‌هاست و زیر سوال بردن نامزد آنها بی‌پاسخ نمی‌ماند. به‌گفته منتقدان بدبین‌ هالیوود و اعضای آکادمی اسکار در شب برگزاری مراسم اسکار دندان‌شکن‌ترین پاسخ ممکن را به کلینت ایستوود خواهند داد…

منتقدان سینمایی از سالی می‌گویند
همه از تام هنکس می‌گویند…

سالی در مواجهه با منتقدان توانسته توجه آنها را جلب کرده و نقدهای مثبتی دریافت کند که بیشتر آنها به بازی تام هنکس و کارگردانی کلینت ایستوود اشاره کرده‌اند. از ٢١٢ نقد نوشته شده در سایت روتن تومیتوز، سالی توانسته نظر مثبت ٨٣‌درصد از منتقدان را جلب و نمره هفت‌ودودهم‌درصد از ١٠ نمره ممکن را به خود اختصاص دهد. از نظر منتقدان این سایت «سازندگان سالی با ساخت فیلمی که به هدف اولیه‌اش در جلب توجه و ستایش تماشاگران به قهرمان معمولی فیلم رسیده، کاری شبیه قهرمان‌شان سالنبرگر انجام داده‌اند که کار قهرمانانه‌اش چیزی جز انجام درست وظیفه شغلی‌اش نبوده. منتقدان سایت متاکریتیک نیز نمره ٧۴ از صد نمره ممکن را به این فیلم داده‌اند. آرای دیگر منتقدان رسانه‌ها نیز درباره سالی بیشتر مثبت و ستایش‌آمیز بوده است. پیتر دبراگ منتقد ورایتی می‌نویسد: سالی فیلم تام هنکس است. او مثل همیشه با بازی قدرتمندش کاری می‌کند تماشاگران فراموش کنند دارند بازی یک هنرپیشه اسکار گرفته را می‌بینند. سایمون تامسون نیز سالی را یک فیلم زیبا با توازنی حیرت‌انگیز می‌داند که ساختار کلاسیکش با گریز از هر نوع کلیشه‌ای که اغلب چنین فیلم‌هایی در دام‌شان می‌افتند، باعث خلق اثری درگیرکننده شده است که نه‌تنها یک فیلم عالی که شاهکاری سینمایی از یک استودیوی بزرگ به شمار می‌آید. به نظر مانولا دارگیس منتقد نیویورک‌تایمز نیز فیلم سالی و کارگردانی ایستوود هر دو شایسته تحسین هستند. تاد مک کارتی که در‌ هالیوود ریپورتر می‌نویسد، سالی را فیلمی درگیرکننده درباره حرفه‌ای‌گری و انجام کار به بهترین شکل نامیده و افزوده که البته خود فیلم نیز این صفات را به شکل آشکاری به معرض نمایش می‌گذارد. پیتر تراورس نیز در رولینگ استون جدیدترین فیلم ایستوود را فیلمی نامیده که با رفتن به عمق ترس‌ها و تردیدهای مردی که هرگز خودش را قهرمان نمی‌داند، توجه و احترام مخاطب را به دست می‌آورد…
ریچارد روپر، منتقد شیکاگو سان تایمز: تام هنکس یکبار دیگر نقشی به‌یادماندنی و شایسته کاندیداشدن در اسکار ایفا می‌کند. جی‌آر جونز، منتقد شیکاگو ریدر: سالی ثابت می‌کند معجزه‌ هادسن به تنهایی برای یک فیلم سینمایی نمی‌تواند کافی باشد. لوییس مارتینز، منتقد ال‌موندو: ایستوود ثابت می‌کند هیچ‌کس نمی‌تواند مانند او با شخصیت‌هایی تمام زنده قصه بگوید…

گفت‌وگوی کلینت ایستوود و تام هنکس با لس‌آنجلس‌تایمز
همیشه واقعیت را ترجیح داده‌ام…

در جدیدترین فیلم کلینت ایستوود، سالی، تام هنکس نقش کاپیتان چلسی سالنبرگر را دارد؛ خلبانی که درست ۴ دقیقه بعد از بلندشدن از فرودگاه، با فرود اضطراری موفقش در رودخانه‌ هادسن در ژانویه ٢٠٠٩ جنجالی پردامنه را کلید زد. همکاری این دو هنرمند محبوب اسکار، فیلمی را حاصل آورده که با هر مترومعیاری یکی از اصلی‌ترین گزینه‌ها در شب مراسم معظم آکادمی به‌شمار می‌آید و بعید نیست برنده اصلی شب موعود باشد. در گفت‌وگوی پیش‌رو کلینت ایستوود و تام هنکس به پرسش‌های ربکا کیگان در لس‌آنجلس‌تایمز درباره این فیلم، قهرمان‌بودن، کارگردانان دیگر و البته انتخابات آمریکا پاسخ داده‌اند…
از کجا این فکر به سرت زد که از این پرواز ۴دقیقه‌ای فیلم بسازی؟
ایستوود: دستیارم سناریو را همراه با یک‌سری خرت‌وپرت دیگر روی میزم گذاشت و عنوان «داستان بی‌نام کاپیتان سالنبرگر و رودخانه ‌هادسن» مرا به فکر انداخت که «داستانی که همه می‌دانند تهش چه می‌شود به درد من نمی‌خورد». اما وقتی همان شب سناریو را در دست گرفتم، تا لحظه آخر نتوانستم زمین بگذارم و فهمیدم که تماشاگر نیز چون من می‌تواند از این فیلم که در عمقش خیلی چیزها بیشتر از خط داستانش دارد، لذت ببرد.
تام؛ تو چیزی درباره سالی می‌دانستی؟
هنکس: در این حد که پسر، عجب فرودی! عجب قهرمانی! فقط برخورد حسی با اتفاق داشتم. تنها چیزی که می‌دانستم سالی یک آدم معمولی بود که فقط کارش را انجام داده بود…
قهرمانی با آن موهای سفید جذاب…
هنکس: و نمی‌دانید از نظر شیمیایی درآوردن آن نوع سفیدی چقدر دشوار است. یادم است سر تست گریم ساعت‌ها مقابل آینه نشسته بودم و کارشناسان مختلف آرایش و گریم پشت سر من با هم جلسه گذاشته بودند و حرف‌های عجیب و غریبی می‌زدند که باورم نمی‌شد موضوعی ساده چون رنگ مو این‌قدر می‌تواند پیچیده باشد.
کلینت؛ شنیده‌ایم زمانی که در ارتش بودی، تجربه فرود روی آب را داشتی. آیا آن تجربه به دردت خورد؟
ایستوود: وقتی آن سانحه پیش آمد، سرباز بچه سالی بودم که فکر می‌کردم به آخر راه رسیده‌ام و دیگر سوار هیچ هواپیمایی نخواهم شد. بالاخره با هزاران دردسر روی آب فرود آمدیم؛ آبی که پر از کوسه بود. داشتم از ترس می‌مردم. ما بودیم و هواپیمایی که قایق شده بود و هزاران کوسه و تنها راه نجات هم شناکردن تا ساحل بود و از زمانی که هواپیما غرق شد چند ساعت طول کشید. هیچ‌وقت نتوانسته‌ام این اتفاق را فراموش کنم؛ تجربه خوبی بود که به‌خصوص در این پروژه به کارم آمد. البته آن زمان نیز به این دلیل که جلوی رفتنم را به کره گرفت به دردم خورد…
به‌نظرت فرود اضطراری سالی چرا این‌قدر معروف و جنجالی شد؟
هنکس: شاید به این دلیل که ماجرایی روحیه‌بخش بود. درواقع همه چیز به بهترین شکلی جواب داده بود. یاری خدا، حرفه‌ای‌گری، کاربلد بودن، حفظ خونسردی زیر فشار، رفتار غریزی خلبان و… دست‌به‌دست هم داده بودند تا این نجات بزرگ رقم بخورد.
به نظرتان در سینمای مالامال از ابرقهرمانانی با قدرت‌های جادویی می‌توان جایی نیز برای یک آدم معمولی که به جای جادو و قدرت‌های ویژه، با اتکا به استعداد و توانایی حرفه‌ای‌اش، کار قهرمانانه می‌کند، اختصاص داد؟
ایستوود: نمی‌دانم بقیه چه حسی دارند، اما من خودم همیشه واقعیت را به چیزهای ساختگی ترجیح داده‌ام. در سینمای سال‌های بچگی من جای قهرمانانی چون بتمن و سوپرمن خالی بود. آن روزها سینما تا این حد به قهرمانان غیرواقعی رو نیاورده بود، بنابراین بیشتر بچه‌ها کمبود آنها را احساس می‌کردند. امروز اما اوضاع برعکس شده و فکر می‌کنم جوانان بدشان نیاید قهرمانان واقعی را نیز روی پرده ببینند.
آیا بازی در فیلم کارگردانی که بازیگر نیز هست با فیلم‌های دیگر فرق دارد؟
هنکس: قطعا، چون اینها می‌دانند چه می‌خواهند. به‌نظر من تمام کارگردانان باید بازیگری و تمام بازیگران باید کارگردانی را تجربه کنند. اینجوری نکات کلیدی حرفه‌شان را بهتر متوجه می‌شوند. باید بگویم من تقریبا از تمام بازیگرانی که با کلینت کار کرده بودند، نظرخواهی کرده و ازشان پرسیدم «درسته یا نه؟» این چیزی است که همه موافقش بودند…
پرسیدی «درسته یا نه؟» منظورت چیست؟ چه چیزی درست است؟
هنکس: یک برداشت. یک بازیگر که نباید اسمش را بیاورم، گفت کلینت اصل جنس است، یعنی او یک کارگردان واقعی است. بهش گفتم فکر می‌کنم منظورت را فهمیدم. لذت کارکردن با کارگردانان بازیگر در این است که آنها وقت تو و خودشان را با چیزهایی که اهمیت ندارد، تلف نمی‌کنند. این یعنی میانبر. یعنی این‌که قرار نیست کارگردان همه‌چیز را توضیح دهد. من بازیگر نیز همچنین. ما باید کارمان را بکنیم، نه این‌که مدام درباره‌اش روده‌درازی کنیم.
شما چه؟
ایستوود: من هم مثل تام با کارگردانان زیادی کار کرده‌ام و من هم در همکاری با کسانی که همه چیز را زیاد توضیح می‌دادند، اذیت شده‌ام. یادم است در فیلم کارگردان بسیار مشهوری، هم تهیه‌کننده بودم و هم بازیگر. او مدام توضیح می‌داد و می‌گفت این‌جا باید این کار را بکنی، این را بگویی و… روزهای اول تحملش کردم اما بالاخره بریدم. او را کناری کشیده و بهش گفتم من سناریو را خوانده‌ام، قبل از تو هم خوانده‌ام، چون درواقع آن آدم احمقی که احمقی چون تو را برای کارگردانی این فیلم انتخاب کرده من هستم. پس بگذار بازی‌ام را بکنم و اگر دیدی دارم اشتباه بازی می‌کنم، تصحیحم کن.
شاید دیدتان به بازیگری با هم فرق داشته…
ایستوود: به‌نظر من بازیگری یک کار حیوانی است، نه یک کار روشنفکری. من در کلاس‌های زیادی شرکت کرده و انواع تکنیک‌ها را آموخته‌ام. اما می‌دانم بازیگری به این چیزها مربوط نیست. درمان سرطان نیست که مجبور باشی براساس فرمول‌های پیچیده پیش بروی. بازیگری است دیگر. فقط در این حد. کار مفرحی که نباید بیش از حد جدی‌اش گرفت.
هنکس: البته در کارهای اولت، خود تو هم یک‌جورهایی میل داشتی کارت روشنفکرانه قلمداد شود اما در ادامه هوشت تو را از این ورطه بیرون کشید…
حرف کارهای اول شد یاد چیزی افتادم. تام، می‌دانی فیلم اسپلش با بازی یک هنرپیشه زن در نقشی که تو بازی کرده بودی بازسازی شده؟
هنکس: چرا که نه؟ شاید آن اتفاق به درد بازاریابی فیلم هم بخورد. راستی، نقش زن آن فیلم، یعنی نقش داریل‌هانا را چه کسی بازی کرده؟
چانینگ تاتوم.
هنکس: نمی‌شود جواب رد به این پیشنهاد داد. چانینگ واقعا هنرپیشه خوش قیافه‌ای است…
ایستوود: برنده بودن همیشه خوب است. شاید آنها هم خواسته‌اند برنده شوند. شاید هم در رقابت فروش و سودآوری نسبت به اسپلش اول موفق‌تر شوند.
به‌نظرتان کدام نقش کلینت را می‌شود با یک هنرپیشه زن بازسازی کرد؟
هنکس (با اشاره به فیلم هری کثیف): هریت کثیف!
ایستوود: اگر این کار کاراکتر متفاوتی خلق کند، نه‌تنها ایرادی ندارد که خیلی هم عالی است.
راستی شما دو تا روزهای انتخابات دعوای‌تان نشد؟ این‌که کلینت هوادار جمهوریخواهان بود و تام هم دوستدار دموکرات‌ها باعث جروبحث نشد؟
ایستوود: من هوادار هیچ‌کس نبودم. مثل تمام آمریکایی‌ها فقط می‌خواستم راهی پیدا کنم تا کشورمان از این اوضاع مفلوک بیرون آید…
هنکس: البته یک‌جورهایی همه می‌دانستند قرار نیست تغییر عجیبی به وجود آید. یک‌جور بازی بود دیگر…
ایستوود: آن اوایل که ١٧ نفر برای انتخابات درون حزبی روی صحنه آمدند، فکر می‌کردم می‌توان به چند نفر از آنها امید بست. اما یکباره برهوت شد…
هنکس: پشت صحنه سینما شاید غیرسیاسی‌ترین نقطه دنیا باشد. ما آن‌قدر کارمان را دوست داریم که جز سینما و نمایش درباره چیزهای دیگر به‌ندرت حرف می‌زنیم. در سینما صحبت از دوران قدیم و خاطرات آن روزگار بسیار بیشتر از حتی مهم‌ترین اخبار روز به میان می‌آید. آخر به ما چه ربطی دارد انگلیس به اتحادیه اروپا برمی‌گردد یا نه…
ایستوود: آن اوایل من خیلی لیبرال بودم. اما هر چه سن آدم بالاتر می‌رود، عقایدش دچار تغییراتی می‌شوند. این را درباره دوستانم هم دیده‌ام. این روزها می‌بینم بیشتر رفقای لیبرال من دیگر لیبرال نیستند؛ شاید چون تحت‌تأثیر عقاید دیگران لیبرال نشده بودند، بنابراین با تغییر افکارشان حتی به جرگه محافظه‌کاران سفت و سخت نیز درآمده‌اند. آنها که زمانی به همه حق اظهارنظر می‌دادند، امروز به شکل بی‌رحمانه‌ای دیگران را با انگ‌هایی چون احمق و حتی صفت‌هایی توهین‌آمیزتر مورد قضاوت قرار می‌دهند.
به نظرتان لیبرال بودن یعنی تسامح درباره افکار و عقاید دیگران؟
ایستوود: قطعا. مگر می‌شود تعریفی دیگر از آزادیخواهی داد؟
می‌گویید هوادار هیچ‌کس نیستید. اما می‌گویند شما به ترامپ رأی داده‌اید…
ایستوود: این یک راز است. فقط بگویم که انتخابات مرا شگفت‌زده کرد. من از انتخاب‌کردن بیزارم. فکر می‌کنم هر دوی کاندیداها و البته احزاب این نامزدها به نحوی دیوانه هستند…
هنکس: من با کسانی که چپ‌چپ یا راست‌راست بودند کار کرده‌ام و هیچ‌گاه ندیده‌ام کسی را به خاطر افکارش مورد قضاوت بدبینی قرار دهند. ما سعی کرده‌ایم به راه آزادی پایبند باشیم و خوشبختانه این اتفاق تا حدی رخ داده است…
ایستوود: اگر کارگردانی کمونیست است، خب کمونیست است دیگر. باید دید کارگردانی‌اش را چگونه انجام می‌دهد، بقیه چیزهایش به من ربطی ندارد. درباره یک بازیگر نیز همین‌طور. حداقل برای من نکته مهم این است که بازیگر سروقت بیاید، بازی‌اش را بکند و برود. تمام.

منبع شهروند