بهر جهت اولین کسی که در فامیل ما میمیرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من اینرا میدانم

نگاه فروغ فرخزاد به جامعه و مطبوعات در نامه‌هایش به فریدون فرخزاد/ وقتی فروغ زمان مرگش را پیش‌بینی کرده بود

از فروغ فرخزاد، شاعر نامی کشور چندین نامه به جای مانده است. نامه‌های فروغ به برادرش، فریدون از جذابیت‌های زیادی برخوردار است و تا حدودی طرز نگرش این شاعر صاحب‌نام را به جامعه‌اش نشان می‌دهد.

در ادامه نگاهی به سه نامه فروغ به برادرش داریم.

نامه فروغ به فریدون در اردیبهشت

آه دلم گرفته، گرفته… گرفته،

من در اینجا خیلی تنها مانده ام!

فری عزیزم! کارتت رسید آن را چند بار خواندم و پکر شدم تو وقتی از آدم دور هستی آدم را دوست داری و وقتی نزدیک آدمی بر عکس آن رفتار می کنی… با وجود این ترا و دیوانگی هایت را خیلی دوست دارم. تو مثل خود من هستی.

نامه فروغ به فریدون فرخزاد سه شنبه23مهر

فری جان عزیزم خبرت را مرتب در روزنامه ها میخوانم معلوم می شود کارت خیلی بالا گرفته. احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن. تو نمیدانی، و باز هم نمیدانی.
مگر من اینجا چه شدم که تو میخواهی بشوی؟ دو سال است به المانی شعر میگوئی و برای خودت ادمی شده ئی. من 10 سال است که شعر میگویم و هنوز وقتی احتیاج به 50 تومان دارم باید سر خودم را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.
وقتی میخواهم یک کتاب چاپ کنم ناشرها بزور دست توی جیبشان میکنند و هزار تومان حق التالیف میدهند و ان کتاب را هم با هزار غرولند چاپ میکنند، و تازه وقتی کتابت چاپ شد با تیراژ حداکثر 2هزار، سالها توی ویترین مغازه ها میماند تا 50 جلدش بفروش برود و بعد چهارتا ادم احمق بی سواد بی شعور توی چهارتا مجله مبتذل که سرتاپایش صحبت از لنگ و پاچه و خورشت قرمه سبزی و جنایت های مخوف است بر میدارند و بعنوان انتقاد هنری!! ترا مسخره میکنند. همین.
تو این چیزها را نمیدانی. تو زبان المانی شعر میگوئی، تو در محیط روشنفکر و پیشرفته ئی داری زندگی میکنی، کار میکنی و موفق هم هستی دیگر چرا میخواهی بیائی ومیان یک عده احمق شهرت پیدا کنی؟ این برای تو چه ارزشی دارد؟

اخرین نامه فروغ فرخزاد به فریدون فرخزاد

نمی دانی چقدر قصه دار هستم و قلبم چقدر گرفته ممکن هست تا امدن شماها من خفه شده باشم، فایده اش چیست، فایده تمام این کارها چیست؟
تا حالا من خوشحال بودم. که اقلا تو از انجا راضی هستی و کار میکنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده حالا تو برمگردی و تمام نصایح من در تو اثری نداشته،
حیف.
اینجا تو باید میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگی مرا خرد ونابود کردند.
اینها هیچ هستند، هیچ هستند، هیچ هستند. انهائی که امروز صد دفعه عکس ترا توی مجلاتشان چاپ می کنند و بزور بخورد ان بقیه میدهند و فردا هیچ کاری ندارند غیر از انکه هرجا مینشینند از تو بد بگویند و هرجا مینویسند از تو بد بنویسند.
من نمی دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است، من میان اینها زندگی کرده ام میان اینها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولی تو؟
منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان امیریه و کبوترها
و سگ ها و گل های افتابگردان هستم ولی تو برای که می خواهی اینها را تعریف کنی؟
تو از سادگیت و از احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی میکنی واین ها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد.
من به این عادت کرده ام و این دلقک ها را خوب میشناسم تو هم بیا تا انها را بهتر بشناسی. منتظر امدن تو و اینای عزیزم هستم. بهر جهت اولین کسی که در فامیل ما میمیرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من این را میدانم.

بهر جهت اولین کسی که در فامیل ما میمیرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من اینرا میدانم