یکی از معدود آثار مهم که تاریخ اجتماعی دوره قاجار را از پایین روایت میکند، کتاب «عهد قاجار» اثر ونسا مارتین، تاریخنگار بریتانیایی، است. کتاب حاضر دوره ۶٠ ساله بین جلوس محمدشاه و مرگ ناصرالدینشاه را بررسی میکند. مارتین در این کتاب بیشتر بر سه شهر بوشهر، اصفهان و شیراز متمرکز است و علاوه بر آن به چهار گروه فاقد قدرت نیز میپردازد: زنان، لوطیها، سربازان عادی و بردگان سیاه. او در این کتاب نشان میدهد چگونه آنها برای دستیابی به اهدافشان از اعتراض، چانهزنی و مذاکره استفاده میکردند. همچنین نویسنده به این مسئله میپردازد که حکومت قاجار در اداره اتباع نه فقط بر زور و کاربرد آن بلکه به توافق میان خود و ملت نیز متکی نبود. نویسنده میکوشد دریابد چگونه این توافق میان مردم و حکومت جریان مییافت. در مجموع بنای کتاب حاضر بر دو پرسش است: اول اینکه چگونه کشوری به وسعت ایران توانسته استقلال خود را حفظ کند و پرسش دوم مسئله منشأ انقلاب مشروطه ایران است. این کتاب آرایی تازه درباره دولت و جامعه ایران در دوره قاجار ارائه میدهد و پژوهشی است درباره گروههای اجتماعی فرودست آن دوره. از کتاب حاضر دو ترجمه به فارسی موجود است: نخست ترجمه افسانه منفرد، با عنوان «دوران قاجار»، نشر آمه (١٣٨٩) و سپس ترجمه حسن زنگنه، با عنوان «عهد قاجار»، نشر ماهی (١٣٩٠).
مارتین در فصل پنجم به موقعیت سیاسی و حیات اجتماعی زنان در این دوره میپردازد و «تظاهرات تودهای زنان در ایران سده نوزدهم» را برجسته میکند. او حتی یکی از برجستهترین ویژگیهای انقلاب در سال ۵٧ را نیز شرکت گسترده زنان در تظاهرات سیاسی میداند، یا به انقلاب مشروطه اشاره میکند که چطور زنان جدا از مردان یا همراه آنان باز هم تظاهرات کردند. مارتین در فصل پنجم کتاب این احتمال را مطرح میکند که زنان عادی با انگیزههای احتمالاً آمیخته و نه لزوماً تحت تأثیر عقاید سکولار، خیلی پیشتر در فعالیتهای سیاسی علنی شرکت کردهاند. به عبارت دیگر، مارتین به دقت نشان میدهد سابقه تظاهرات سیاسی زنان به قرن سیزدهم (نوزدهم میلادی) و احتمالا پیش از آن برمیگردد. مارتین در این فصل، بعد از اشارهای کوتاه به زنان در این قرن، مدارک و شواهدی از تظاهرات ارائه میکند؛ برای مثال دو تظاهرات بزرگ ١٢۵۶ و ١٣١٠ که نشان داد زنان نقشی مهم و حیاتی بهعنوان بخشی از جامعه ایران در قرن سیزدهم داشتند. اگرچه نقش آنان بهطور گسترده از طریق اشارات گاهبهگاه در اسناد معاصر و نهچندان روشن در آرشیوهای انگلیسی آشکار میشود.
مارتین به وضع بهشدت نامطلوب زنان در مقایسه با مردان اشاره میکند: حداکثر یک درصد زنان صاحب خانه بودند، سهمالارث یک دختر نصف برادرش بود، حجاب با شدت تمام در مناطق شهری و حتی گاه در داخل خانه رعایت میشد، اگر زنی بچهدار میشد اعتبار و احترام پیدا میکرد و اگر نازا میبود تحقیر میشد، میزان سواد در میان آنان تقریباً هیچ بود، بهشدت تحت سلطه مردان در خانه و جامعه بودند و چندین و چند مورد دیگر که چندان روشن نیست با گذشت نزدیک به دو قرن چه مقدار از این وضع نامطلوب تغییر کرده است. بااینحال، زنان در مقابل میتوانستند از نظام حقوقی به نفع خود سود ببرند و در جریان اقامه دعوای وکیل بگیرند و در بسیاری موارد هم به حقوق خود میرسیدند. همچنین تعداد زیادی از زنان کار میکردند و از این حیث از فعالان اصلی جامعه اطراف خود به شمار میآمدند و از طریق اشتغال در کارهای جزئی میتوانستند مالی برای خود به دست آورند. هرچند اغلب آنان یا کلفتی میکردند، خاصه زنان بیشوهر، یا به کارهایی مثل دوختن، رفوکردن، ریسندگی، قالیبافی و گلدوزی مشغول بودند. مارتین با استناد به برخی شواهد و مدارک نشان میدهد که ثروت زنان (اما لزوماً نه آنها که کار میکردند) در پایان قرن سیزدهم افزایش یافته بود. بااینحال، مشخص نیست فرصتهای زنان برای خروج از خانه بین قرن ١٢ و اوایل قرن ١٣ بیشتر شده بود یا نه. چون عموماً کارهای زنان تحت نظارت و مراقبت بود و پس از غروب از خانه بیرون نمیرفتند. اما گویا در دخالت زنان در امور سیاسی که موضوع مطالعه مارتین در این فصل از کتاب است، عنصری از شور و هیجان وجود داشته که شامل زنان غیرشهری هم میشده است.
ازآنجاکه وظیفه زنان رسیدگی به امور غذا و معاش خانواده بود، بنابراین آنها در زمان کمبود نان به ستیزهجوترین افراد بدل میشدند. بنا به روایت مارتین، تظاهرات سیاسی زنان عادی در مناطق شهری در ظاهر تحت لوای بلوای نان بود و درنتیجه به این نام نیز مصطلح شد، اما مارتین تأکید دارد آنها اغلب به رخوت و رکود سنگینی که عمدتاً از مشکلات اقتصادی گستردهتری نشئت میگرفت و بر کل جامعه تأثیر میگذاشت، اعتراض میکردند: گاه شیوع طاعون یا قحطی، زمانی رکود اقتصاد محلی و گاه نیز سوءمدیریت مقامات مسئول که با احتکار گندم وضع را بدتر میکردند. بنابراین بسیار پیش میآمد که شورشهای اجتماعی فراگیر با اعتراض یک زن یا بلوای نان آغاز میشد و آنگاه به تمام شبکه بازار کشیده میشد و بدینسان تجار، علما، تهیدستان و اصناف در آن شرکت میکردند. اولین اشارات به بلواهای زنان از نیمه قرن سیزدهم است. گزارشهای نمایندگان انگلیس در ایران که مفصلترین اسناد را دارند، درباره سالهای قبل از این دوره اندکاند. بنابراین نمیتوان به قطع گفت که در نیمه اول قرن سیزدهم خبری از بلوای زنان نبوده است. اولین نمونه ثبتشده در سال ١٢۶۶ شمسی در تهران رخ داد. تعدادی زن که از اصفهان به تهران آمده بودند، در موقع ادای فریضه نماز در مسجد جامع شهر دست به اعتراض زدند و از امام جمعه خواستند که مداخله کند و مانع از غارت اصفهان آشوبزده شود. سپس مردان به آنها ملحق میشوند، امام جمعه را از منبر پایین میکشند و او را مجبور میکنند به دربار برود و از شاه درخواست عدالت کند. نمونه دیگر در سال ١٢٧٧ دوباره در تهران رخ داد که به صحنه آشوب بدل شد، وقتی شاه از شکار برمیگشت. اما تظاهرات عمدهای که زنان در قرن سیزدهم در آن شرکت داشتند در سال ١٢٨٢ در شیراز رخ داد. جمعیتی از زنان عشایر و شهری به گورخانه رفتند و شکایت کردند که قوامالدوله به مردم چندان اعتنا نمیکند و فقط از آنها پیشکش میگیرد. نتیجه این تظاهرات زنان برکناری حاکم وقت شیراز بود. همچنین در جریان قحطی سال ١٢٨٨ که نان کمیاب و ارزش خواربار افزایش یافته بود، زنان چنان رفتار ستیزهجویانه در پیش گرفتند که نیروهای مستقر در اردوگاه شاهی به ناچار مسلح شدند. در سال ١٢٩۵ نیز در شیراز زنان قاطعانه دست به کار شدند و جمعیتی از آنها دوباره نسبت به بهای نان اعتراض کردند و بیگلربیگی را از اسب به زیر کشیدند. در اصفهان نیز در سال ١٣١١ بر سر افزایش بهای نان زنان بلوایی به پا کردند یا مثلا در سال ١٣١٢ چهل زن در شیراز در اسطبل حاکم تحصن کردند و نسبت به کمبود سوخت معترض شدند. همچنین زنان بر سر شیوع بیماری نیز تظاهرات میکردند: مثل اعتراضات به شیوع وبا در سال ١٣١٢.
در نظر مارتین، اگرچه هدف زنان از تظاهرات یکسان نبود عمدتاً معنای ضمنی سیاسی داشت، بهخصوص زمانی که سیاست اقتصادی دولت به مرحله حاد و وخیم میرسید. او فرهنگ سیاسی این تظاهرات را منحصراً ایرانی میداند: در تظاهرات پیچیدهتر نقش زنان از پیش تعیین میشد و حتی در تظاهرات سادهتر هم نشانههایی از سازماندهی وجود داشت. از نظر مارتین، تظاهرات زنان در نیمه دوم قرن سیزدهم نشان میدهد زنان عادی بهعنوان بخشی از جامعه نقش مهمی در امور سیاسی داشتند هرچند اکثریت مطلقشان در فرهنگ سنتی ایران گرفتار بودند.
منبع شرق