اين نويسنده جوان هندي‌الاصل كه به خاطر نمايشنامه ديگرش با عنوان «ببر بنگال در باغ‌وحش بغداد» نامزد جايزه پوليتزر شده، در اين نمايشنامه زمان را نيز در كنترل خود گرفته و توالي زماني را به هم زده است.

نگاهی به نمایش‌نامه «زخم‌های عمیق زمین بازی»/ سوگواری برای زخم‌های عشق

همه ما زخم‌هایی در زندگی داشته‌ایم که تا همیشه در حافظه‌مان ماندگار شده‌اند. زندگی ما پس از آن زخم‌ها تغییر کرده است. «زخم‌های عمیق زمین بازی»، یک داستان عاشقانه غیرمتعارف، زیبا، غم‌انگیز و سرد است. رابطه بین دو دوست، کایلین و داگ که از هشت سالگی آغاز می‌شود و به مدت ٣٠ سال ادامه دارد. آنها در فواصل پنج سال یک‌بار با هم دیدار دارند. نخستین دیدار آنها روی تخت پرستاری در مدرسه است، داگ از روی سقف مدرسه با دوچرخه پرت شده و کایلین معده درد دارد. آنها روی تخت در مورد درد با هم وارد گفت‌وگو می‌شوند.

این همراهی ٣٠ سال ادامه پیدا می‌کند و نشانی این همراهی، زخم‌هایی است که بر تن و روح خود زده‌اند. ما معمولا به کسی که عاشقش هستیم، آسیب می‌زنیم. داگ با زخم‌های فیزیکی خود احساس زنده ‌بودن می‌کند. عشق او به کایلین از همان ابتدا شفاف و واضح است. زخم ‌زدن او به خود تنها راهی است که می‌تواند توجه کایلین را به خود جلب بکند. صحنه‌ای از نمایشنامه کایلین برای ملاقات داگ به بیمارستان می‌رود، در حالی که او در کماست و دیالوگ‌هایی که با بدنِ داگ دارد، از بهترین صحنه‌های نمایشنامه است. کایلین به وضوح یک کودک آسیب‌دیده است اما هر بار داگ قصد حمایت از او را دارد، کایلین او را پس می‌زند. داگ معتقد است کایلین فرشته شفای اوست. به یاد بیاورید صحنه‌ای را که از او می‌خواهد چشمش را لمس بکند اما زخم‌های کایلین بیشتر بر روح اوست. کایلین کمک می‌کند تا شما تردید عمیق او را نسبت به داگ بفهمید. آنها بزرگ می‌شوند اما بنیان شخصیت آنها در همان هشت‌سالگی مانده است.

این نمایش یک رابطه مادام‌العمر بر اساس زخم‌های داوطلبانه است. دو قربانی این زمین بازی تلاش می‌کنند خود را پیدا کنند. شما نمی‌توانید کسی را بشناسید، مگر آنکه درد او را تجربه کنید. راجیو جوزف در سرتاسر نمایشنامه ما را با زخم‌های این دو شخصیت همراه می‌کند تا به شناخت عمیق از زخم‌های بازی برسیم. او می‌گوید که «پس از شنیدن خاطره‌ای از دوست خود، درباره زخمی در کودکی که هنوز آزارش می‌دهد، با خود فکر کرده اگر این زخم در کودکی به رابطه در بزرگسالی بکشد، چه اتفاقی می‌افتد و پس از آن شروع به نوشتن نمایشنامه کرده است».

این نویسنده جوان هندی‌الاصل که به خاطر نمایشنامه دیگرش با عنوان «ببر بنگال در باغ‌وحش بغداد» نامزد جایزه پولیتزر شده، در این نمایشنامه زمان را نیز در کنترل خود گرفته و توالی زمانی را به هم زده است.

همان طور که مترجم آثار جوزف در معرفی کتاب می‌گوید، داگ و کایلین از دوران ابتدایی و از اتاق پرستاری مدرسه با دردها و زخم‌های هم آشنا می‌شوند و طی سال‌ها وقتی گاه با چند سال فاصله یکدیگر را می‌بینند به عمیق‌ترشدن زخم‌های‌شان پی می‌برند، سعی می‌کنند تسکین هم باشند و در نهایت برای بهبود هم از هیچ تلاشی فرو نگذارند. این نمایشنامه، رابطه دوستانه و عاشقانه دو نفر را نشان می‌دهد با زخم‌های عمیقی که دارند.

در بخشی از این نمایشنامه می‌خوانیم: «کایلین: من اومدم اینجا تا دستمو به سمت تو دراز کنم داگ. هیچ‌وقت به این مساله اعتقاد نداشتم اما دارم این کارو می‌کنم، چون تو اعتقاد داری و این کافیه.

(داگ جواب نمی‌دهد و کایلین هم نگاه نمی‌کند.)

کایلین: وقتی توی کما بودی اومدم و دیدمت.

داگ: گفته بودی این کارو نکردی.

کایلین: اومدم. اومدم و دیدمت، لمست کردم با اینکه حس احمقانه‌ای داشتم، ولی این کارو کردم. خب فقط حس کردم که احمقانه‌ست اما تو بیدار شدی. بیدار شدی. توِ دمدمی‌مزاج. هیچ‌رقمه باورم نمی‌شد. می‌فهمی داگ؟ انرژی. قدرتِ شفا اما الان دیگه بهش اهمیتی نمی‌دم، تو روی این ویلچر لعنتی هستی.

داگ: چطور اومدی اما گفتی که نیومده بودی پیشم؟

کایلین: نمی‌دونم داگ، تو از من پرسیدی آیا من باعث شدم که تو معجزه‌وار به زندگی برگردی. من نمی‌تونم عامل نجات تو باشم. چرا من باید بتونم یه همچین کاری بکنم؟»

نمایشنامه «زخم‌های عمیق زمین بازی» با ترجمه سمیه نصراللهی و به همت انتشارات مهرگان خرد چاپ شده و این روزها اجرایی از این نمایشنامه در سالن قشقایی تئاترشهر در حال اجراست.

منبع اعتماد

اين نويسنده جوان هندي‌الاصل كه به خاطر نمايشنامه ديگرش با عنوان «ببر بنگال در باغ‌وحش بغداد» نامزد جايزه پوليتزر شده، در اين نمايشنامه زمان را نيز در كنترل خود گرفته و توالي زماني را به هم زده است.