مصطفی مستور در ابتدای رمان تازهاش «عشق و چیزهای دیگر» بیان کرده که پنج پیام را در کتاب مستتر کرده که قصد ندارد درباره آنها صحبت کند.
تازهترین رمان مصطفی مستور به تازگی منتشر شده است. با عنوان «عشق و چیزهای دیگر». رمانی که بدون تردید ادامه موفقی است بر آثار این نویسنده که مخاطبان ثابت و همواره مشتاقی برای آثارش دارد.
در مواجهه با رمان تازه مستور میتوان از منظر زبانی و معنایی درباره آن و آنچه در دلش رخ میدهد صحبت کرد. «عشق و چیزهای دیگر» در نگاهی منصفانه ادامه ساختار زبانی امتحان پسداده این نویسنده است. به باور نویسنده، مستور به جایگاهی در نوشتن رسیده است که دیگر ننخواهد به تجربه فرمهای زبانی تازه در روایت داستانی خود دست بزند و ترجیحش به توجه به مفاهیم به جای بازی با کلمات و عبارات و شیوه بیان است. با این همه این نکته را نیز باید مد نظر داشت که او در بسیاری از آثار متاخر خود نشان داده است که در نوشتن داستان به اصولی زبانی پایبند است که حاضر نیست به آنها خدشهای وارد شود و شاید با همین تحلیل بتوان واکنش اخیر او به ممیزی رمانش را تفسیر کرد که حاضر به پذیرش آن نشد.
در عشق و چیزهای دیگر با روایتی ساده و بسیار پرکشش روبرو هستیم. تعلیقی که به شیوه موزاییکی و پازلی در رمان به کار گرفته شده است. نویسنده با عباراتی ساده راوی را معرفی و در ادامه کشمکش او با دیگر شخصتها را توصیف و بعد از تصمیم او صحبت میکند و تا آخرین صفخات رمان شما را برای دیدن نتیجه این تصمیم با خود همراه میکند و در نهایت نیز با یک شگفتی شما را به بستن صفحه کتاب روبرو میکند.
در مواجهه با این رمان اما شاید آنچه بیش از تکرار دلچسب واژگانی این نویسنده برای مخاطب قابل توجه است، استفاده او از مفاهیم و تزریق جرعه جرعه آن است. مستور در مقام داستاننویس نه اهل بیانه صادر کردن است و نه میخواهد داستانی رومانتیک بنویسد. خود او در ابتدای این رمان در چند خط کوتاه که شاید بشود به تسامح از آن به عنوان مقدمه یاد کرد (هرچند که نوشتن آن بر رمان مرسوم نیست) یادآوری میکند که این داستان را برای آنها که دوست دارند زندگی را کمی جدی بگیرند مفید است و فکر میکند که این مساله مهمترین کاری است که باید پیش از مرگش آن را به سامان برساند و تاکید میکند نوشتن از آنچه باعث عبرت دیگران میشود بسیار اخلاقی است.
آنچه او در «عشق و چیزهای دیگر» سعی کرده از عهده آن بربیاید رسیدن به تعریفی از حقیقت انسان و زیست اوست. حقیقتی که به تایید برخی از کاراکترهای زندگی اگر درک شود و حس، میتواند بسیاری از احساسات انسانی را در درون خود به تعریفی تازه و فراتر از کلیشهها برساند.
او شاید بر همین مدار است که انسانی را ترسیم میکند که در زندگی خود عشق را بر چیزهای دیگر برای زندگی ارجح میداند و در مقابل او انسانی را ترسیم میکند که در مواجهه با این عشق، چیزهای دیگر را دارای ارجحیت میشمارد و هر دوی آنها در مدار زندگی در نهایت به جایی میرسند که متوجه شوند نه عشق و نه چیزهای دیگر به تنهایی راوی انسان و واقعیت زیستی او نیست و تنها با تجمیع این دو است که میتوان یک انسان تقریبا نرمال را متصور بود که زندگی معمولی را برای خود ایجاد کرده است.
با این نگاه شاید بیراه نباشد که این داستان بلند مستور را روایتی در ستایش حقیقت و حتی توازن بدانیم و به این بیندیشیم که توازن و حقیقت حاصل تامل است و تامل ناشی از دیدن صحیح و در این میان عشق پدیدهای است که صحیح دیدن را از انسان سلب میکند. شاید ایهام مهم نویسنده در انتخاب نام کتابش نیز حاصل همین رویکرد باشد. چیزهای دیگری که باید در کنار عشق قرار بگیرند تا به توازن رسید و معمولا این چیزهای دیگر هستند که در مواجهه با عشق مانند نوع چاپ آن روی جلد مستور، کم فروغ و محو جلوه میکنند در حالی که وجودشان کم اهمیتتر از عشق نیست و شاید بدون حضور آنهاست که عشق معنایی واقعی پیدا نمیکند.
مستور در ابتدای این رمان بیان کرده که پنج پیام و مفهوم را در کتاب خود مستتر کرده است که قصد ندارد خودش درباره آنها صحبت کند و نیز عنوان کرده که به مناسبت انتشار این رمان نیز قصد صحبت ندارد. حالا به راستی این پنج گزینه معماگون چیست؟ آیا اهمیتی دارد تا به کشف آن نائل شد؟ به باور من به جای پاسخ به این سوال باید به این این اندیشید که نسبت عشق و چیزهای دیگر در زندگی هر کدام از مخاطبان این کتاب چگونه است؟ آیا آقای نویسنده نمیخواسته ما را به بررسی این توازن درونی هدایت کند و به کنکاش در خودمان بکشاند؟ آیا هر کدام از کارآکترهای این داستان بخشی از درون ما نیستند؟
منبع مهر