خوانندگان حرفه‌ای کتاب از پیوند ریشه‌دار داستان‌های هاروکی موراکامی با هنر موسیقی خبر دارند،‌ اما شاید ندانند او نویسندگی را از دنیای موسیقی یاد گرفته و چند سال پیش کتابی در این‌باره نوشته است. به گزارش هفت هنر، «اسکرول» نوشت: زمانی که «موراکامی» تصمیم گرفت متن صحبت‌های سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ خود با «سیجی اوزاوا» موسیقیدان مشهور، را به یک کتاب تبدیل کند، موفقیت این اثر از پیش تضمین شده بود. کتاب «کاملا درباره موسیقی» اثری جذاب و گیرا درباره اهمیت موسیقی و چگونگی الهام‌بخش بودن آن برای «هاروکی موراکامی» مشهورترین نویسنده حال حاضر کشور ژاپن است. «سیجی اوزاوا» مثل «موراکامی» در دنیای ادبیات، یکی از چهره‌های شناخته‌شده موسیقی کلاسیک جهان است. او به مدت ۲۹ سال مدیر ارکستر سمفونی بوستون بوده و رهبری ارکستر سمفونی‌هایی در تورنتو و سانفرانسیسکو و شیکاگو را بر عهده داشته است. این هنرمند پس از چندین دهه فعالیت در عرصه موسیقی، ناگهان از ابتلای خود به سرطان مری مطلع شد. بیماری او با یک عمل جراحی و سپس وقفه‌ای برای بهبودی، همراه بود. این درست زمانی بود که «موراکامی» تصمیم گرفت از قالب یک هوادار گمنام که «اوزاوا» تنها نامش را از دخترش شنیده بود، خارج و با موسیقیدان محبوبش وارد گفت‌وگو شود. پس از آن بود که این دو با هم ملاقات کردند و یک بعدازظهر را به گوش دادن آثاری از «گلن گولد» و «میتسوکو اوچیدا» سپری کردند و همان‌جا «اوزاوا» متوجه شد «موراکامی» تنها عاشق موسیقی نیست، بلکه موسیقی را می‌فهمد. همه می‌دانند که «هاروکی موراکامی» پیش از این‌که به عنوان یک پدیده در جهان ادبیات به شهرت برسد، مالک یک کلوب جاز به نام «پیتر کت» در توکیو بوده است. با وجود این‌که او یک شنونده مشتاق و مجموعه‌دار آلبوم‌های مختلف موسیقی است و مدام در کنسرت‌ها و اپراهای کلاسیک حضور پیدا می‌کند، همیشه خود را به عنوان یک شنونده غیرحرفه‌ای موسیقی خطاب می‌کند. او خود بر این عقیده است که دهه‌ها طول کشیده تا ظرافت‌های موسیقی را درک کند و دانش فنی او از این هنر محدود است. واقعیت این است که رابطه «موراکامی» با موسیقی همیشه دربردارنده تعهد و نظم بوده و گوشه‌هایی از آن تقریبا در تمام کتاب‌هایش قابل مشاهده است. برای مثال نه تنها یکی از اولین رمان‌های او با الهام گرفتن از کاری از گروه «بیتلز»، «جنگل نروژی» نام‌گذاری شده، بلکه یکی از آثار «لئوس یاناچک» آهنگساز چکی، نقش مهمی در کتاب ۹۲۸ صفحه‌ای او یعنی «۱Q۸۴» ایفا می‌کند. «اسکات مزلو» درباره این رمان‌نویس ژاپنی گفته است که خواندن کارهای او مثل بالا و پایین کردن لیست ترانه‌هاست. اما «کاملا درباره موسیقی» کتابی تنها درباره موسیقی نیست و به مقایسه ترانه‌ها و اجراهای مختلف از دیدگاه‌های متفاوت می‌پردازد. در این کتاب «موراکامی» اعتراف می‌کند که در کنار «اوزاوا» نوعی خودآگاهی را تجربه می‌کند. او خاطرات خود از کنسرت‌های «اوزاوا» و حس تحسین خود را شرح می‌دهد. «موراکامی» نوشته است: «اوزاوا» فردی است که تمام انرژی خود را روی کارش متمرکز می‌کند و زمانی که از آن فاصله می‌گیرد، به یک وقفه نیاز دارد. «موراکامی» درست مثل داستان‌هایش، در این کتاب هم نمی‌خواهد عشق و علاقه و درک خود نسبت به موسیقی را به خواننده القا کند، اما مسلما تماشای دیدگاه و تفسیر او از یک آهنگساز بخصوص برای خوانندگان جذاب است. «اوزاوا» در «کاملا درباره موسیقی»‌ به مراحل ابتدایی کارش و داستان‌هایی از زندگی خود در دهه ۱۹۶۰ در نیویورک می‌پردازد و «موراکامی» درست شبیه یک مصاحبه‌کننده حرفه‌ای، میان حرف‌های او اظهارنظر و مسیر گفت‌وگو را تعیین می‌کند. در واقع تفسیر «موراکامی» از زندگی موسیقایی «اوزاوا» نیز در جای خود مسئله‌ای شگفت‌انگیز است. در بخشی از کتاب، «اوزاوا» ‌می‌گوید: «دارم از صحبت کردن راجع به موسیقی با تو لذت می‌برم و دلیلش این است که دیدگاه تو با من خیلی متفاوت است. همین تفاوت است که این مکالمه را برای من به یک تجربه برای یادگیری تبدیل کرده؛ تجربه‌ای تازه و غیرمنتظره.» در یکی دیگر از فصل‌های کتاب، نویسنده «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش»، درباره تأثیر موسیقی روی حرفه نویسندگی‌اش صحبت می‌کند و به «اوزاوا» توضیح می‌دهد که چگونه ریتم، جریان کلمات را کنترل می‌کند. او در این‌باره می‌گوید: «هیچ‌کس به من نوشتن را یاد نداده. من هرگز درباره تکنیک‌های نویسندگی آموزش ندیده‌ام. پس چگونه یاد گرفتم بنویسم؟ از گوش دادن به موسیقی. و مهمترین چیز در نوشتن چیست؟ ریتم. هیچ‌کس نمی‌خواهد نوشته‌های تو را بخواند مگر این‌که ریتم داشته باشند. نوشته باید یک حس ریتمیک قوی را در خواننده ایجاد کند و او را به سمت جلو ببرد.» در این کتاب «موراکامی» و «اوزاوا» علاوه بر پیدا کردن اشتراک‌های‌شان در عشق خود به موسیقی، به شباهت‌هایی بین خود نیز می‌پردازند. در مقدمه کتاب اشاره شده که هر دو آن‌ها سحرخیز هستند و ساعت‌های اولیه روز را به خلق آثار هنری ـ‌ موسیقی یا داستان ـ می‌پردازند. هر دو زمانی که در کارشان غرق می‌شوند، احساس خوشبختی مطلق می‌کنند و در هر دو آن‌ها نشانه‌هایی از خودسری و لجاجت دیده می‌شود. اصلی‌ترین انگیزه «موراکامی» برای انتشار این کتاب، نشان دادن این مطلب است که هر یک از آن‌ها چطور خود را وقف موسیقی کرده‌اند. ممکن است برخی بگویند که هواداران «موراکامی» بیشتر شیفته جهان احتمالات در داستان‌های او هستند تا قطعیات این کتاب. این کتاب به عمق تکنیک‌های موسیقی کلاسیک غربی نفوذ می‌کند و همین ممکن است با احساسات برخی از خوانندگان متناسب نباشد، با این حال چون نویسنده آن «موراکامی» است، باید جادوی پیش‌بینی‌ نشده او را در این اثر هم جست‌وجو کرد. »هاروکی موراکامی» ۶۷ ساله بیش‌تر کتاب‌هایش را به سبک سوررئال به نگارش درآورده‌ است و آثارش تاکنون به بیش از ۵۰ زبان برگردانده شده‌اند. هر سال نام این نویسنده به عنوان یکی از نامزدهای نوبل ادبیات بر سر زبان‌ها می‌افتد، اما او هنوز موفق به کسب این افتخار نشده است. از معروف‌ترین کتاب‌های «موراکامی» که یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر است می‌توان به »کافکا در کرانه»، «جنگل نروژی» و «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» اشاره کرد

نویسنده‌ای که نوشتن را از موسیقی یاد گرفت

خوانندگان حرفه‌ای کتاب از پیوند ریشه‌دار داستان‌های هاروکی موراکامی با هنر موسیقی خبر دارند،‌ اما شاید ندانند او نویسندگی را از دنیای موسیقی یاد گرفته و چند سال پیش کتابی در این‌باره نوشته است.

به گزارش هفت هنر، «اسکرول» نوشت: زمانی که «موراکامی» تصمیم گرفت متن صحبت‌های سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ خود با «سیجی اوزاوا» موسیقیدان مشهور، را به یک کتاب تبدیل کند، موفقیت این اثر از پیش تضمین شده بود. کتاب «کاملا درباره موسیقی» اثری جذاب و گیرا درباره اهمیت موسیقی و چگونگی الهام‌بخش بودن آن برای «هاروکی موراکامی» مشهورترین نویسنده حال حاضر کشور ژاپن است.

«سیجی اوزاوا» مثل «موراکامی» در دنیای ادبیات، یکی از چهره‌های شناخته‌شده موسیقی کلاسیک جهان است. او به مدت ۲۹ سال مدیر ارکستر سمفونی بوستون بوده و رهبری ارکستر سمفونی‌هایی در تورنتو و سانفرانسیسکو و شیکاگو را بر عهده داشته است. این هنرمند پس از چندین دهه فعالیت در عرصه موسیقی، ناگهان از ابتلای خود به سرطان مری مطلع شد. بیماری او با یک عمل جراحی و سپس وقفه‌ای برای بهبودی، همراه بود. این درست زمانی بود که «موراکامی» تصمیم گرفت از قالب یک هوادار گمنام که «اوزاوا» تنها نامش را از دخترش شنیده بود، خارج و با موسیقیدان محبوبش وارد گفت‌وگو شود.

پس از آن بود که این دو با هم ملاقات کردند و یک بعدازظهر را به گوش دادن آثاری از «گلن گولد» و «میتسوکو اوچیدا» سپری کردند و همان‌جا «اوزاوا» متوجه شد «موراکامی» تنها عاشق موسیقی نیست، بلکه موسیقی را می‌فهمد.

همه می‌دانند که «هاروکی موراکامی» پیش از این‌که به عنوان یک پدیده در جهان ادبیات به شهرت برسد، مالک یک کلوب جاز به نام «پیتر کت» در توکیو بوده است. با وجود این‌که او یک شنونده مشتاق و مجموعه‌دار آلبوم‌های مختلف موسیقی است و مدام در کنسرت‌ها و اپراهای کلاسیک حضور پیدا می‌کند، همیشه خود را به عنوان یک شنونده غیرحرفه‌ای موسیقی خطاب می‌کند. او خود بر این عقیده است که دهه‌ها طول کشیده تا ظرافت‌های موسیقی را درک کند و دانش فنی او از این هنر محدود است.

واقعیت این است که رابطه «موراکامی» با موسیقی همیشه دربردارنده تعهد و نظم بوده و گوشه‌هایی از آن تقریبا در تمام کتاب‌هایش قابل مشاهده است. برای مثال نه تنها یکی از اولین رمان‌های او با الهام گرفتن از کاری از گروه «بیتلز»، «جنگل نروژی» نام‌گذاری شده، بلکه یکی از آثار «لئوس یاناچک» آهنگساز چکی، نقش مهمی در کتاب ۹۲۸ صفحه‌ای او یعنی «۱Q۸۴» ایفا می‌کند. «اسکات مزلو» درباره این رمان‌نویس ژاپنی گفته است که خواندن کارهای او مثل بالا و پایین کردن لیست ترانه‌هاست.

اما «کاملا درباره موسیقی» کتابی تنها درباره موسیقی نیست و به مقایسه ترانه‌ها و اجراهای مختلف از دیدگاه‌های متفاوت می‌پردازد. در این کتاب «موراکامی» اعتراف می‌کند که در کنار «اوزاوا» نوعی خودآگاهی را تجربه می‌کند. او خاطرات خود از کنسرت‌های «اوزاوا» و حس تحسین خود را شرح می‌دهد. «موراکامی» نوشته است: «اوزاوا» فردی است که تمام انرژی خود را روی کارش متمرکز می‌کند و زمانی که از آن فاصله می‌گیرد، به یک وقفه نیاز دارد.

«موراکامی» درست مثل داستان‌هایش، در این کتاب هم نمی‌خواهد عشق و علاقه و درک خود نسبت به موسیقی را به خواننده القا کند، اما مسلما تماشای دیدگاه و تفسیر او از یک آهنگساز بخصوص برای خوانندگان جذاب است.

«اوزاوا» در «کاملا درباره موسیقی»‌ به مراحل ابتدایی کارش و داستان‌هایی از زندگی خود در دهه ۱۹۶۰ در نیویورک می‌پردازد و «موراکامی» درست شبیه یک مصاحبه‌کننده حرفه‌ای، میان حرف‌های او اظهارنظر و مسیر گفت‌وگو را تعیین می‌کند. در واقع تفسیر «موراکامی» از زندگی موسیقایی «اوزاوا» نیز در جای خود مسئله‌ای شگفت‌انگیز است.

در بخشی از کتاب، «اوزاوا» ‌می‌گوید: «دارم از صحبت کردن راجع به موسیقی با تو لذت می‌برم و دلیلش این است که دیدگاه تو با من خیلی متفاوت است. همین تفاوت است که این مکالمه را برای من به یک تجربه برای یادگیری تبدیل کرده؛ تجربه‌ای تازه و غیرمنتظره.»

در یکی دیگر از فصل‌های کتاب، نویسنده «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش»، درباره تأثیر موسیقی روی حرفه نویسندگی‌اش صحبت می‌کند و به «اوزاوا» توضیح می‌دهد که چگونه ریتم، جریان کلمات را کنترل می‌کند.

او در این‌باره می‌گوید: «هیچ‌کس به من نوشتن را یاد نداده. من هرگز درباره تکنیک‌های نویسندگی آموزش ندیده‌ام. پس چگونه یاد گرفتم بنویسم؟ از گوش دادن به موسیقی. و مهمترین چیز در نوشتن چیست؟ ریتم. هیچ‌کس نمی‌خواهد نوشته‌های تو را بخواند مگر این‌که ریتم داشته باشند. نوشته باید یک حس ریتمیک قوی را در خواننده ایجاد کند و او را به سمت جلو ببرد.»

در این کتاب «موراکامی» و «اوزاوا» علاوه بر پیدا کردن اشتراک‌های‌شان در عشق خود به موسیقی، به شباهت‌هایی بین خود نیز می‌پردازند. در مقدمه کتاب اشاره شده که هر دو آن‌ها سحرخیز هستند و ساعت‌های اولیه روز را به خلق آثار هنری ـ‌ موسیقی یا داستان ـ می‌پردازند. هر دو زمانی که در کارشان غرق می‌شوند، احساس خوشبختی مطلق می‌کنند و در هر دو آن‌ها نشانه‌هایی از خودسری و لجاجت دیده می‌شود. اصلی‌ترین انگیزه «موراکامی» برای انتشار این کتاب، نشان دادن این مطلب است که هر یک از آن‌ها چطور خود را وقف موسیقی کرده‌اند.

ممکن است برخی بگویند که هواداران «موراکامی» بیشتر شیفته جهان احتمالات در داستان‌های او هستند تا قطعیات این کتاب. این کتاب به عمق تکنیک‌های موسیقی کلاسیک غربی نفوذ می‌کند و همین ممکن است با احساسات برخی از خوانندگان متناسب نباشد، با این حال چون نویسنده آن «موراکامی» است، باید جادوی پیش‌بینی‌ نشده او را در این اثر هم جست‌وجو کرد.

»هاروکی موراکامی» ۶۷ ساله بیش‌تر کتاب‌هایش را به سبک سوررئال به نگارش درآورده‌ است و آثارش تاکنون به بیش از ۵۰ زبان برگردانده شده‌اند. هر سال نام این نویسنده به عنوان یکی از نامزدهای نوبل ادبیات بر سر زبان‌ها می‌افتد، اما او هنوز موفق به کسب این افتخار نشده است. از معروف‌ترین کتاب‌های «موراکامی» که یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر است می‌توان به »کافکا در کرانه»، «جنگل نروژی» و «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» اشاره کرد

خوانندگان حرفه‌ای کتاب از پیوند ریشه‌دار داستان‌های هاروکی موراکامی با هنر موسیقی خبر دارند،‌ اما شاید ندانند او نویسندگی را از دنیای موسیقی یاد گرفته و چند سال پیش کتابی در این‌باره نوشته است. به گزارش هفت هنر، «اسکرول» نوشت: زمانی که «موراکامی» تصمیم گرفت متن صحبت‌های سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ خود با «سیجی اوزاوا» موسیقیدان مشهور، را به یک کتاب تبدیل کند، موفقیت این اثر از پیش تضمین شده بود. کتاب «کاملا درباره موسیقی» اثری جذاب و گیرا درباره اهمیت موسیقی و چگونگی الهام‌بخش بودن آن برای «هاروکی موراکامی» مشهورترین نویسنده حال حاضر کشور ژاپن است. «سیجی اوزاوا» مثل «موراکامی» در دنیای ادبیات، یکی از چهره‌های شناخته‌شده موسیقی کلاسیک جهان است. او به مدت ۲۹ سال مدیر ارکستر سمفونی بوستون بوده و رهبری ارکستر سمفونی‌هایی در تورنتو و سانفرانسیسکو و شیکاگو را بر عهده داشته است. این هنرمند پس از چندین دهه فعالیت در عرصه موسیقی، ناگهان از ابتلای خود به سرطان مری مطلع شد. بیماری او با یک عمل جراحی و سپس وقفه‌ای برای بهبودی، همراه بود. این درست زمانی بود که «موراکامی» تصمیم گرفت از قالب یک هوادار گمنام که «اوزاوا» تنها نامش را از دخترش شنیده بود، خارج و با موسیقیدان محبوبش وارد گفت‌وگو شود. پس از آن بود که این دو با هم ملاقات کردند و یک بعدازظهر را به گوش دادن آثاری از «گلن گولد» و «میتسوکو اوچیدا» سپری کردند و همان‌جا «اوزاوا» متوجه شد «موراکامی» تنها عاشق موسیقی نیست، بلکه موسیقی را می‌فهمد. همه می‌دانند که «هاروکی موراکامی» پیش از این‌که به عنوان یک پدیده در جهان ادبیات به شهرت برسد، مالک یک کلوب جاز به نام «پیتر کت» در توکیو بوده است. با وجود این‌که او یک شنونده مشتاق و مجموعه‌دار آلبوم‌های مختلف موسیقی است و مدام در کنسرت‌ها و اپراهای کلاسیک حضور پیدا می‌کند، همیشه خود را به عنوان یک شنونده غیرحرفه‌ای موسیقی خطاب می‌کند. او خود بر این عقیده است که دهه‌ها طول کشیده تا ظرافت‌های موسیقی را درک کند و دانش فنی او از این هنر محدود است. واقعیت این است که رابطه «موراکامی» با موسیقی همیشه دربردارنده تعهد و نظم بوده و گوشه‌هایی از آن تقریبا در تمام کتاب‌هایش قابل مشاهده است. برای مثال نه تنها یکی از اولین رمان‌های او با الهام گرفتن از کاری از گروه «بیتلز»، «جنگل نروژی» نام‌گذاری شده، بلکه یکی از آثار «لئوس یاناچک» آهنگساز چکی، نقش مهمی در کتاب ۹۲۸ صفحه‌ای او یعنی «۱Q۸۴» ایفا می‌کند. «اسکات مزلو» درباره این رمان‌نویس ژاپنی گفته است که خواندن کارهای او مثل بالا و پایین کردن لیست ترانه‌هاست. اما «کاملا درباره موسیقی» کتابی تنها درباره موسیقی نیست و به مقایسه ترانه‌ها و اجراهای مختلف از دیدگاه‌های متفاوت می‌پردازد. در این کتاب «موراکامی» اعتراف می‌کند که در کنار «اوزاوا» نوعی خودآگاهی را تجربه می‌کند. او خاطرات خود از کنسرت‌های «اوزاوا» و حس تحسین خود را شرح می‌دهد. «موراکامی» نوشته است: «اوزاوا» فردی است که تمام انرژی خود را روی کارش متمرکز می‌کند و زمانی که از آن فاصله می‌گیرد، به یک وقفه نیاز دارد. «موراکامی» درست مثل داستان‌هایش، در این کتاب هم نمی‌خواهد عشق و علاقه و درک خود نسبت به موسیقی را به خواننده القا کند، اما مسلما تماشای دیدگاه و تفسیر او از یک آهنگساز بخصوص برای خوانندگان جذاب است. «اوزاوا» در «کاملا درباره موسیقی»‌ به مراحل ابتدایی کارش و داستان‌هایی از زندگی خود در دهه ۱۹۶۰ در نیویورک می‌پردازد و «موراکامی» درست شبیه یک مصاحبه‌کننده حرفه‌ای، میان حرف‌های او اظهارنظر و مسیر گفت‌وگو را تعیین می‌کند. در واقع تفسیر «موراکامی» از زندگی موسیقایی «اوزاوا» نیز در جای خود مسئله‌ای شگفت‌انگیز است. در بخشی از کتاب، «اوزاوا» ‌می‌گوید: «دارم از صحبت کردن راجع به موسیقی با تو لذت می‌برم و دلیلش این است که دیدگاه تو با من خیلی متفاوت است. همین تفاوت است که این مکالمه را برای من به یک تجربه برای یادگیری تبدیل کرده؛ تجربه‌ای تازه و غیرمنتظره.» در یکی دیگر از فصل‌های کتاب، نویسنده «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش»، درباره تأثیر موسیقی روی حرفه نویسندگی‌اش صحبت می‌کند و به «اوزاوا» توضیح می‌دهد که چگونه ریتم، جریان کلمات را کنترل می‌کند. او در این‌باره می‌گوید: «هیچ‌کس به من نوشتن را یاد نداده. من هرگز درباره تکنیک‌های نویسندگی آموزش ندیده‌ام. پس چگونه یاد گرفتم بنویسم؟ از گوش دادن به موسیقی. و مهمترین چیز در نوشتن چیست؟ ریتم. هیچ‌کس نمی‌خواهد نوشته‌های تو را بخواند مگر این‌که ریتم داشته باشند. نوشته باید یک حس ریتمیک قوی را در خواننده ایجاد کند و او را به سمت جلو ببرد.» در این کتاب «موراکامی» و «اوزاوا» علاوه بر پیدا کردن اشتراک‌های‌شان در عشق خود به موسیقی، به شباهت‌هایی بین خود نیز می‌پردازند. در مقدمه کتاب اشاره شده که هر دو آن‌ها سحرخیز هستند و ساعت‌های اولیه روز را به خلق آثار هنری ـ‌ موسیقی یا داستان ـ می‌پردازند. هر دو زمانی که در کارشان غرق می‌شوند، احساس خوشبختی مطلق می‌کنند و در هر دو آن‌ها نشانه‌هایی از خودسری و لجاجت دیده می‌شود. اصلی‌ترین انگیزه «موراکامی» برای انتشار این کتاب، نشان دادن این مطلب است که هر یک از آن‌ها چطور خود را وقف موسیقی کرده‌اند. ممکن است برخی بگویند که هواداران «موراکامی» بیشتر شیفته جهان احتمالات در داستان‌های او هستند تا قطعیات این کتاب. این کتاب به عمق تکنیک‌های موسیقی کلاسیک غربی نفوذ می‌کند و همین ممکن است با احساسات برخی از خوانندگان متناسب نباشد، با این حال چون نویسنده آن «موراکامی» است، باید جادوی پیش‌بینی‌ نشده او را در این اثر هم جست‌وجو کرد. »هاروکی موراکامی» ۶۷ ساله بیش‌تر کتاب‌هایش را به سبک سوررئال به نگارش درآورده‌ است و آثارش تاکنون به بیش از ۵۰ زبان برگردانده شده‌اند. هر سال نام این نویسنده به عنوان یکی از نامزدهای نوبل ادبیات بر سر زبان‌ها می‌افتد، اما او هنوز موفق به کسب این افتخار نشده است. از معروف‌ترین کتاب‌های «موراکامی» که یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر است می‌توان به »کافکا در کرانه»، «جنگل نروژی» و «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» اشاره کرد