سینمای ایران به فیلمسازانِ جوانِ مستعد و باانگیزه نیاز دارد تا بتواند با اتکا به خلاقیتشان حرکتی رو به جلو داشته باشد. فیلم «ملاقات خصوصی» نمونهای موفق از حضور کارگردانی فیلم اولی در سینماست که فیلمی جذاب و قابل قبول را ساخته است. امید شمس به عنوان نخستین اثر سینماییاش توانست رکورد پرفروشترین فیلم غیرکمدی سینمای ایران را بشکند و امیدهای زیادی را جهت درخشش در آینده روشن کند.
خلاقیت فیلمنامهنویسان
امید شمس با درکی درست از فیلمنامه و کارگردانی، فیلمی با سوژهای حساس به نام «ملاقات خصوصی» را ساخته است. آنچه که بیش از هر چیزی این فیلم را به اثری تماشایی تبدیل میکند، درامِ جذاب و هیجانانگیز فیلم است. شمس فیلمنامه «ملاقات خصوصی» را در همکاری با کارگردان جوانِ دیگری به نام بهمن ارک و علی سرآهنگ نوشته است و گروه نویسندگان نشان دادهاند در کنار خلاقیت، هوش و ذکاوتشان در طراحی و ترسیم موقعیتهای مهیج و پرتعلیق ستودنی هستند.
«ملاقات خصوصی» بر خلاف ضعف رایج بیشتر فیلمهای ایرانی در فیلمنامه و سناریو، با تکیه بر فیلمنامه قوی و درستش، داستانش را پیش میبرد. ایده، گره و نقطه عطفهای فیلمنامه قابلیت درگیر کردن مخاطب را دارند و او را تا پایان فیلم با خود همراه میکنند. فیلمنامهنویسان «ملاقات خصوصی» به درستی فهمیدهاند کجا گرهافکنی و گرهگشایی کنند تا درامِ فیلم پرقدرت شود و بیننده تا پایان سرنوشت شخصیتهای فیلم را دنبال کند.
آشنایی اولیه با شخصیتها
«ملاقات خصوصی» از همان شروع ایده متفاوتی دارد. دختری به نام پروانه با بازی پریناز ایزدیار، در یکی از مناطق حاشیهای شهر در عطاری کار میکند، پدرش به خاطر سرقت به زندان افتاده و برادرش فراری است. او با مادرش زندگی میکند و به نوعی نانآور خانه به حساب میآید.
در همان نیم ساعت ابتدایی فیلم متوجه وضعیت نامساعدِ پروانه میشویم و میفهمیم یکی از زندانیها که پدرش با گوشی او به پروانه زنگ میزده، به پروانه از زندان و از طریق تلفن همراه ابراز علاقه میکند. اولین گرههای فیلم ایجاد میشود و قلابهای فیلمساز خیلی زود بیننده را درگیر داستان میکند.
ابراز علاقه یک زندانی به دختر، اتفاق معمول و مرسومی نیست. اما عشقورزیهای فرهاد با بازی هوتن شکیبا، در نهایت پروانه را راضی به یک ملاقات خصوصی میکند. فرهاد، فردی تحصیلکرده و معلم زبان انگلیسی است که به خاطر فروختن جنسی عتیقه شاکی خصوصی دارد و به زندان افتاده است. عقبه فرهاد و خلافکار نبودن او، عامل مهمی در راضی شدن پروانه به ملاقات خصوصی میشود.
ایجاد علاقه و شکل گیری ارتباط بین مرد زندانی و دختر در درون خود جذابیتهای لازم را برای پیگیری دارد. این یک آشنایی معمولی نیست و مشخص نیست فرجامش چه خواهد شد. داستانِ اصلی آشناییِ پروانه و فرهاد به اندازه خود جذابیت برای دیده شدن دارد ولی باز فیلمنامهنویسان به این اکتفا نکردهاند و با اضافه کردن خرده پیرنگهای دیگری مثل ماجرای برادر پروانه یا فیروزه، جانِ داستان را بیشتر میکنند.
فیلمنامه در نیمه ابتدایی به درستی کارش را انجام میدهد. شناختی نسبی از شخصیتها میدهد و گرهافکنی میکند. اینجا کارگردان با ایدهای بجا و درست، فضای فیلم را از بیرون و محیط شهری به درون زندان میبرد. در ابتدای فیلم ما با پروانه و زندگی او طرف هستیم ولی پس از ملاقات پروانه و فرهاد، دوربین، همراهِ فرهاد داخل سلولهای زندان میشود تا از شخصیت فرهاد و روابطش در زندان اطلاعات بدهد. زندگی در زندان هم مناسبات خودش را دارد و رفت و برگشت میان فضای بیرون و زندان، اجازه نمیدهد داستان از رمق بیفتد.
پیاده کردن نقشه
فرهاد از پروانه درخواست ازدواج میکند و پروانه پس از بررسی وضعیت زندگی فرهاد و رفتن به خانه و آشنایی با مادرش تصمیم میگیرد به این ازدواج جواب مثبت بدهد. فیلم از اینجا به بعد وارد مرحله دیگری میشود و گرههای بعدیاش را رو میکند.
در جلسه خواستگاری مادر فرهاد، برادر فراری پروانه به خانه برمیگردد و برخورد نامناسبی با مهمانان دارد. همسایگان که دنبال آمدن برادر پروانه بودند، جلوی در خانه جمع میشوند و برادر در نهایت پس از درگیری با همسایگان توسط پلیس دستگیر میشود.
اگر روندِ داستان را به صورت صعودی در نظر بگیریم، میانههای فیلم قله و نقطه عطف فیلم هستند. فرهاد با ابراز عشق و علاقه زیاد به پروانه به دنبال ازدواج با اوست، اما این کار نقشهای از طرف او و دیگر زندانیها بوده است. آنها با برنامهریزی پروانه را که پدرش زندانی بود، نشان کرده بودند و به دنبال پیاده کردن برنامههایشان هستند. زندانیها میخواهند از طریق پروانه، به داخل زندان مواد مخدر بیاورند و به سود هنگفتی دست پیدا کنند.
اگرچه فرهاد در ابتدا با نقشه کارهایش را پیش میبرد ولی در ادامه واقعا درگیر عشقِ پروانه می شود. فرهاد نمیخواهد پروانه را وارد این بازی کثیف کند و به هر طریقی که شده میخواهد زندانیهای دیگر را بپیچاند. اما پیچاندن رئیس زندانیها به همین سادگیها نیست. فرهاد در وسط نقشه و ماموریت جا زده و برنامهها را خراب کرده است. زندانیها فرهاد را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و پروانه را متوجه نیت فرهاد میکنند.
تعلیق نهایی
در اینجا فیلم دوباره به گرهای جهت از ریتم نیفتادن دارد و دوباره این کار به خوبی انجام میگیرد. هنگامی که پروانه میفهمد ابراز علاقههای فرهاد بر مبنای نقشه و برنامهای از پیش تعیین شده بوده، فرو میریزد. اما همسرِ یکی از دوستهای فرهاد، به پروانه میگوید اگر ابتدای رابطهشان بر مبنای نقشه بوده ولی الان فرهاد عاشق و دلباخته اوست و به هیچ عنوان نمیخواهد، همسرش را مجبور به انجام چنین کاری کند.
وقتی پروانه متوجه عشق فرهاد میشود، تصمیم میگیرد خودش مواد را داخل زندان بیاورد و از این طریق کمکی به شوهرش کند. این کار برای مدتی به خوبی انجام میشود تا اینکه پروانه لو میرود و دستگیر میشود. دستگیری او ضربه بعدی را وارد میکند. پروانه به زندان میافتد و فرهاد با گذراندن دوران حبس، از زندان آزاد میشود. اوج بیاعتماد و کشمکش میان شخصیتها را اینجا میبینیم. همه علیه همدیگر میشوند و به دنبال گناهکار کردن دیگری هستند تا جرم از سر خودشان باز شود.
تعلیق نهایی فیلم به آزادی فرهاد و دستگیری پروانه برمیگردد. آیا فرهاد به کمک پروانه میرود و کاری برای او انجام میدهد یا نه، بیخیال همه چیز میشود و از کشور فرار میکند؟ فرهاد پس از کشمکش با خودش در نهایت، گناه پروانه را گردن میگیرد و به زندان میافتد. در سکانس پایانی هر دو را در اتاقی خصوصی در حالیکه از وضعیتشان خیلی ناراضی نیستند، میبینیم.
اگر پایانبندیِ لوس و سانتیمانتال فیلم را فاکتور بگیریم، فیلم در تمام مراحل بر مبنایی درست پیش میرود و تا پایان ریتم خوب خودش را حفظ میکند. یکی از دلایل نفسگیر بودن داستان به ریتم تند اتفاقات برمیگردد. کارگردان خیلی بر روی یک موقعیت معطل نمیکند و پس از گرهافکنی اولیه و گرهگشایی خیلی سریع سراغ گرههای دیگر میرود. فیلمنامه از بابت حجم اتفاقات پر و پیمان است و جایی برای سر خالی بودن و آب بستن نمیگذارد. اتفاقات از موقعیتهای اولیه تا پایانی قابل پیشبینی نیستند و تمام اتفاقات به درستی در کنار هم چفت و بست پیدا کردهاند و اجازه نمیدهند دست فیلمساز برای تماشاگرش رو شود.
قطعا «ملاقات خصوصی» فیلم بیایرادی نیست ولی باید چنین فیلمهایی در سینمای ایران ارج گذاشته شوند. فیلم بدون صحنه یا شخصیت اضافه و زائدی داستانش را شسته و رفته تعریف میکند و حرفش را بدون لکنت میزند. کلیت جذاب فیلم به ایرادهای جزئیاش میچربد. ضمن اینکه «ملاقات خصوصی» در کنار فیلمنامه خوب و درستش از کارگردانی تر و تمیزی هم برخوردار است. قاببندیها و حرکت دوربین در تمام صحنهها شکلی آزاردهنده ندارد و کاملا در خدمت فیلم است. امید شمس از ساخت فیلم کوتاه به فیلم بلند داستانی رسیده است و به درستی قواعد و اصول فیلمسازی را آموخته است. شمس توانست از دل حوادث حقیقی و یک پرونده قضایی، فیلمی خلق کند که یکی از بهترین آثار چند سال اخیر سینمای ایران شود.