قبل از ورود به مبحث اصلی و همین اول مطلب باید بگوییم که «شبی که ماه کامل شد» از سینمای ایران یک سر و گردن بالاتر است.

نقدی به «شبی که ماه کامل شد»/ ضعف‌هایی گل درشت که کیفیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد

قبل از ورود به مبحث اصلی و همین اول مطلب باید بگوییم که «شبی که ماه کامل شد» از سینمای ایران یک سر و گردن بالاتر است. داستان برای مخاطب ایرانی جذابیت‌های زیادی دارد و از آن جنس فیلم‌هایی است که کمتر در سینمای ایران ساخته شده. با توجه به فضای رسانه‌ای که درباره فیلم در زمان جشنواره فیلم فجر و پس از آن شکل گرفت، داستان فیلم و فرجام شخصیت‌ها را بسیاری می‌دانند. پس در این مطلب به دور از فضای محتوایی، درباره چند نقطه ضعف در فیلم صحبت می‌کنیم که کاش در فیلم گنجانده نمی‌شد. احتمالا نرگس آبیار چند سال بعد وقتی دوباره فیلمش را ببیند با خود بگوید کاش این چند وصله در فیلم نبود تا فیلمش یکدست‌تر می‌شد.

  • از نقاط قوت «شبی که ماه کامل شد» دوری از شعار دادن و یک طرفه قضاوت کردن است. همین یک نقطه قوت به شمار می‌آید. کارگردان با وجود تمام تلاشی که برای دوری از شعارهای گل درشت داشته باز در صحنه‌هایی در دام این صحنه‌ها افتاده است.

اولین جایی که چنین حسی به مخاطب القا می‌شود مربوط به زمانی است که یک تک تیرانداز با نشانه رفتن روی سر عبدالمالک ریگی به دنبال کشتن اوست اما چون ریگی بچه‌ای در بغل دارد از این کار صرف‌نظر می‌کند. در این پلان تک تیرانداز چندین بار به خوبی می‌تواند ریگی را بزند و کار را تمام کند ولی هر بار از شلیک صرف‌نظر می‌کند.

 آبیار در این پلان می‌خواسته با اضافه کردن بار احساسی به فیلم، بگوید نیروهای امنیتی حواسشان به ریگی بوده و حتی می‌توانستند او را بزنند ولی چون بچه‌ای در بغل داشته این کار را نکرده‌اند. در حالیکه حسی که مخاطب از این صحنه می‌گیرد نوعی غفلت از سوی شخص تک تیرانداز است. تک تیرانداز می‌توانست بدون آسیب رساندن به بچه، به راحتی ریگی را خلاص کند اما با تعلل چنین کاری را انجام نمی‌دهد.

اگر تک تیرانداز به خاطر جریحه دار شدن بچه به ریگی شلیک نکرده باز هم اشتباه کرده چون با تعللش باعث شده تا ریگی جان انسان‌های بی‌گناه زیادی را بگیرد. کارگردان باید از نشان دادن این صحنه خودداری می‌کرد یا بطور دیگری آن را به نمایش می‌گذاشت. نتیجه نهایی این پلان به هیچ عنوان خوب از کار در نیامده است.

  • صحنه دیگری که از فیلم توی ذوق می‌زند و همان حالت گل درشتی را دارد، صحنه حضور نیروهای اطلاعاتی در بیمارستان برای بردن فائزه است. در این سکانس آنها فائزه را با تختش به آسانسور انتقال می‌دهند و وقتی نیروهای ریگی متوجه حضورشان می‌شوند، با آنها درگیر می‌شوند که در این میان چند نفر کشته می‌شوند.

با وجود چنین ریسک و سختی‌هایی که نیروهای اطلاعاتی کشیده‌اند آنها خیلی راحت از بردن فائزه صرف نظر می‌کنند. فائزه در این سکانس می‌گوید که بدون بچه‌هایش جایی نمی‌رود و ماموران امنیتی بدون توجه به وضعیت خطرناکی که او را تهدید می‌کند، آنجا را ترک می‌کنند.

این صحنه به هیچ عنوان مخاطب را راضی نگه نمی‌دارد و او منتظر کنشی منطقی‌تر از نیروهای ایرانی است اما آنها خیلی راحت و با عدم مسئولیت پذیری موقعیت را ترک می‌کنند و فائزه را تنها می‌گذارند. انگار نه انگار که آنها برای انجام چنین کاری خطرهای زیادی را به جان خریده‌اند. فضای احساسی در این صحنه غالب است و بر فضای منطقی چیره دارد. نیروهای ایرانی به دور از فضای احساسی و با بهره از منطق با انتقال فائزه می‌توانستند از فاجعه کشته شدن او جلوگیری کنند.

  • درباره نرگس آبیار باید یک نکته را درنظر بگیریم. او پیش از آنکه کارگردان خوبی باشد نویسنده خوبی است و فیلم‌هایش نیز به واسطه متن و فیلمنامه می‌درخشند. در فیلم‌های قبلی‌اش نیز این موضوع مشهود بوده. کارگردان«شبی که ماه کامل شد» همراه با فیلمنامه جلو نمی‌آید و چندین قدم از آن عقب‌تر است. با وجود تلاش‌های کارگردان جهت کپی برداری از چند فیلم امریکایی با کارگردانی و تدوین فیلم شلخته و آشفته است. آبیار هنوز در قاب‌بندی نماها و تغییر حرکت دوربین ضعف‌های اساسی دارد و نمای فیلم‌هایش زیبا و چشم‌نواز نیست و حتی گاهی بیننده‌اش را کلافه می‌کند.

قبل از ورود به مبحث اصلی و همین اول مطلب باید بگوییم که «شبی که ماه کامل شد» از سینمای ایران یک سر و گردن بالاتر است.