اين شب‌ها مي‌توان پاي تماشاي سريال «زيرخاکي» نشست و از هيجان و طنز و بازي‌هاي چشمگير بازيگرانش لذت برد. سريالي که ظرفيت‌هاي دراماتيک کمدي-سياسي را در شمايل و ساختاري متفاوت نشان داده و مي‌تواند پيشنهاد و تجربه جدیدی براي سريال‌سازي تلويزيوني باشد.

نقدی به سریال «زیر خاکی» به کارگردانی جلیل سامان

نام جلیل سامان با سریال‌های سیاسی گره خورده. «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» هر‌کدام فرازهایی از تاریخ سیاسی معاصر را زمینه درام قرار داده بود و البته در ساختاری جدی، قصه خود را روایت می‌کرد؛ اما «زیرخاکی» لحن و بیان کمدی دارد و در ژانری متفاوت، همان نگاه و گفتمان کارگردان در سریال‌سازی را پی می‌گیرد. جلیل سامان بعد از آن سه‌گانه اکنون با «زیرخاکی» در همان فضا و پارادایم قبلی دست به تجربه جدیدی زده و این‌بار همان درونمایه‌ها را در زمینه ساختار و روایتی طنز روایت می‌کند. با‌این‌حال «زیرخاکی» را هم می‌توان متفاوت‌ترین سریال او دانست و هم یکی از متفاوت‌ترین سریال‌هایی که توانست شمایلی هویت‌مند از «کمدی سیاسی» را صورت‌بندی کند. ایجاد فضای مفرح و خلق خنده در زمینه یک موقعیت مبارزاتی که هم بتواند جدیت کنش سیاسی و مقاومت انقلابی را ضایع نکند و هم در سویه‌های کمیک خود به ورطه لودگی یا طنز سخیف نیفتد، کار دشواری است و جلیل سامان توانسته با موفقیت روی لبه این مرز حرکت کند. از جنبه دراماتیک نیز با قصه‌ای پر از ‌تعلیق و کشش مواجه هستیم که در ذات آن درامی معمایی وجود دارد. در واقع قصه بر مبنای یک تعلیق و کشمکش جست‌وجوگرانه و ماجراجویانه شکل گرفته و پیش می‌رود. کشف زیرخاکی در ذات خود تعلیق و التهاب و هیجانی دارد که نوعی ریتم درونی را فارغ از چگونگی روایت ایجاد می‌کند. این ریتم درونی با تعلیق‌های بیرونی قصه به تعقیب‌و‌گریزها یا تنوع و تعدد رخدادها و خرده‌داستان‌ها که با تنوع در لوکیشن هم همراه است، کمک کرده تا مخاطب از همان ابتدا با هیجان و ریتم بالا قصه را دنبال کرده و با فراز‌و‌نشیب‌های آن همراه شود. این عناصر به شکل‌گیری یک دینامیک و پویایی در قصه منجر شده و ضرباهنگ آن را تناسب بخشیده است. بدون شک لحن و روایت کمیک قصه و کستینگ هوشمندانه و درست بازیگران بر این جذابیت افزوده است. هم‌بازی‌شدن پژمان جمشیدی و هادی حجازی‌فر که در سال گذشته در فیلم دوزیست هم‌بازی بوده‌اند، به شکل‌گیری یک زوج جدید کمدی منجر شده که از تضادهای رفتاری و خلق‌و‌خوی آنها قوام می‌گیرد. به این دو ژاله صامتی و گوهر خیراندیش را که اضافه کنیم، با ترکیبی از بازیگران کاربلدی مواجه می‌شویم که به درک درستی از نقش رسیده‌اند. ژاله صامتی به‌خوبی توانسته شمایلی از زنان دهه 50 را در رفتارشناسی بدنی و کلامی و اخلاقی به تصویر بکشد و درواقع روح تاریخی نقش را به‌خوبی درک و بازنمایی کند. کلکل‌های او با شوهرش و نگرانی و تمکین و تحکم توأمان او با همسر هم بخش عمده‌ای از بار کمیک قصه را شکل داده و هم تصویری از خانواده و مناسبات آن را در دهه 50 ترسیم کرده. شاید گزافه نباشد که زمینه اصلی قصه را نهاد خانواده بدانیم که سیاست و کمدی را در درون خود جای داده و پردازش می‌کند.
قطعا بخشی از جذابیت سریال «زیرخاکی» را باید در شمایل و صورت‌بندی‌های بصری آن جست‌وجو کرد؛ در طراحی صحنه و لباس و چهره که انطباق دراماتیک با واقعیت تاریخی داشته باشد. خلق این فضا در دوران جدید دشوار است؛ حتی سخت‌تر از بازسازی دوران مشروطه و پهلوی اول؛ چون برای آن شهرک سینمایی غزالی وجود دارد. ضمن اینکه در اینجا با قصه‌ای شهری هم مواجه هستیم که هم تحرک جغرافیایی بالایی دارد، هم تحرک دراماتیک بالایی. این ویژگی خاصیت و قابلیت نوستالژیک سریال را هم بالا برده و از این جنبه نیز در جذب مخاطب مؤثر است. به این موارد باید قاب‌بندی زیبا و رنگ‌آمیزی درست آن را هم اضافه کرد که به ایجاد حس‌و‌حال لازم برای یک سریال تاریخ معاصر کمک می‌کند.
ظاهرا قصه از نظر زمانی پنج دوره تاریخ معاصر را در بر گرفته و از دهه 50 آغاز می‌شود و تا دهه 90 تداوم دارد. بر این مبنا، تطور و تحول شخصیت‌ها به موازات تحولات اجتماعی و سیاسی و انطباق با تجربه‌های زیسته جمعی بسیاری از مخاطبان این سریال می‌تواند امکانی برای مماس‌شدن تعلیق درونی و بیرونی قصه و پیوند مخاطب با استمرار خود حفظ کند. اساسا ذات این کار و استخراج قصه‌ای از درون تاریخ یا الصاق و انطباق آن با کلیت تاریخی برهه معاصر که با ارجاع ذهنی و اجتماعی به آن همراه است، مثل کشف یک شیء ارزشمند از خاک تاریخ است؛ مکاشفه‌ای که سویه‌های آگاهی‌بخش آن لابه‌لای سویه‌های کمیک آن صورت گرفته و روایت متفاوتی از تاریخ معاصر را به تصویر می‌کشد. زیرخاکی مثل دو کار قبلی سامان به شکل مستقیم و عریان وارد سپهر سیاست نمی‌شود؛ بلکه از خاستگاه یک روایت طنازانه این کار را می‌کند. گویی جلیل سامان این‌بار تلاش کرده از فرمی مفرح به محتوایی تأمل‌برانگیز پل بزند و خودآگاهی تاریخ را با سرگرمی در دل تاریخ، تجربه‌پذیر کند. سازگاری بین این دو سویه متفاوت کار البته امر دشواری است؛ مثلا اینکه مقتضیات کمیک قصه تیپ‌سازی‌های کمیک را ایجاب می‌کند و رئالیست تاریخی آن نیازمند شخصیت‌پردازی است که باید در یک درهم‌تنیدگی دراماتیک صورت‌بندی شود. سامان تاکنون به‌خوبی از پسِ این کار برآمده. سریال زیرخاکی می‌تواند نقطه عطفی برای بازیگرانش هم محسوب شود؛ از‌جمله پژمان جمشیدی که توانمندی‌اش را در بازی‌های کمیک و طنازی‌های فردی بار دیگر اثبات کرده و هادی حجازی‌فر که بخش دیگری از توانایی و تنوع در بازیگری‌اش را با ایفای دو نقش به رخ کشیده یا ژاله صامتی که پس از سال‌ها بار دیگر در کانون توجه مخاطبان قرار گرفته. این شب‌ها می‌توان پای تماشای سریال «زیرخاکی» نشست و از هیجان و طنز و بازی‌های چشمگیر بازیگرانش لذت برد. سریالی که ظرفیت‌های دراماتیک کمدی-سیاسی را در شمایل و ساختاری متفاوت نشان داده و می‌تواند پیشنهاد و تجربه جدیدی برای سریال‌سازی تلویزیونی باشد.

 

 

منبع شرق

اين شب‌ها مي‌توان پاي تماشاي سريال «زيرخاکي» نشست و از هيجان و طنز و بازي‌هاي چشمگير بازيگرانش لذت برد. سريالي که ظرفيت‌هاي دراماتيک کمدي-سياسي را در شمايل و ساختاري متفاوت نشان داده و مي‌تواند پيشنهاد و تجربه جدیدی براي سريال‌سازي تلويزيوني باشد.