خرداد سال ۱۳۹۰ اتفاقی ناگوار مثل بمب در کشور صدا کرد. ۱۳ زن و مرد در یکی از باغهای خمینی شهر اصفهان مهمانی گرفته بودند که ناگهان چندین مرد نقابدار وارد باغ میشوند، مردان را در اتاقی حبس میکنند و زنان را به باغی در همان نزدیکی میبرند و مورد تجاوز قرار میدهند.
اتفاق به اندازهای هولناک بود که تا مدتها فضای رسانهای کشور را تحتالشعاع خود قرار داد. با توجه به حساسیتهای موضوع، نیروی انتظامی خیلی سریع وارد کار شد، متهمان را دستگیر کرد و به سزای اعمالشان رساند. گرچه در ظاهر این پرونده مختومه اعلام شد ولی همچنان تاثیر خودش را بر افکار عمومی حفظ کرد.
کاظم دانشی نیز با توجه به عمق حادثه و همین اثرگذاری برای اولین فیلمش به سراغ این پرونده رفت. یک پروندهی حساس با موقعیتهایی دراماتیک که قطعا چالشهای زیادی را برای سازندگانش به همراه داشت.
«علفزار» داستان قربانیان و متهمان این پرونده در مرحلهی بازپرسی است. این فیلم در جشنوارهی فیلم فجر سال گذشته هم مورد استقبال قرار گرفت و در حال حاضر در سینماهای کشور اکران شده است. استقبال مردم از فیلم بد نبوده و در ادامه نگاهی به نقاط ضعف و قوت فیلم انداختهایم تا بهتر متوجه شویم با چه اثری روبهرو شدهایم.
چرا باید «علفزار» را ببینیم؟
یک فیلم دادگاهی سرحال
با وجود اینکه فیلمهای دادگاهی در سینمای دنیا ژانری محبوب به شمار میروند، سینماگران ایرانی علاقهی زیادی به این ژانر ندارند. شاید دلیل این مورد به حساسیت پروندههای قضایی در ایران برگردد که دست کارگردانان را در خلق اثر میبندد. از طرف دیگر نوشتن فیلمنامه در یک لوکیشن محدود، سختیهای مخصوص به خودش را دارد و هر فیلمسازی حاضر به قبول کردن این سختی و ریسک نیست.
اما دانشی، ریسک انجام این کار را با پروندهای خیلی حساس به جان خرید و فیلمنامهی «علفزار» را بر اساس واقعهی باغ خمینیشهر نوشت. فیلم به جز چند سکانس، تمام مدت زمانش در دادسرا میگذرد و شاهد تقابل میان بازپرس با متهمان و شاکیان هستیم. دانشی خیلی خوب چنین فضایی را درآورده و مخاطب را هنگام تماشای فیلم درگیر شخصیتها میکند.
کارگردان مرحله به مرحله ماجرا را باز میکند و کشمکش متهمان با شاکیان و قاضی خوب از کار در آمده است. درگیری شخصیتها با هم موجب میشود تا ریتم داستان حفظ شود. از زمان شروع دادگاه تا پایان این کشمکش میان شخصیتها وجود دارد و هر کسی به نوعی درگیر ماجرایی است. در چندین مقطع از فیلم، به محض اینکه ریتم فیلم میخواهد بیفتد دانشی با درک این نکته، هر بار این مشکل ریتم به وجود میآید، گرهی جدیدی در فیلم باز میکند تا مخاطب خسته نشود.
از بازپرس که فشار بیرونی بر رویش جهت مختومه کردن پرونده گذاشته شده تا قربانیان که به نوعی به دنبال فیصله پیدا کردن ماجرا هستند، همگی بر بار دراماتیک فیلم افزودهاند. نقطهی قوت فیلم به حفظ همین ضرباهنگ برمیگردد. کارگردان تا پایان ریتم فیلم را حفظ میکند و زمانی که سارا بهرامی در نقش سارا با چشمانی گریان بازگو میکند که فرزندش شاهد تجاوز به او بوده، ضربهی نهایی را به تماشاگر میزند.
گفتن ناگفتههای پرونده
بسیاری از تماشاگران «علفزار» از کلیت ماجرا خبر داشتهاند یا با جستوجو در اینترنت به اطلاعات لازم در رابطه با این پرونده دست پیدا کردهاند. دانشی در فیلم با تیزهوشی از این روایتِ کلی فاصله گرفته و تمرکزش را بر تبانی مسئولان شهری در جهتدهی به این پرونده گذاشته است.
این چیزی است که اکثرا از آن بیخبرند و خیلیها در جریان پشت پردهی پرونده نیستند. اینکه شاکیان پرونده خانواده یکی از مسئولان شهری هستند و آن مسئول برای حفظ آبرو به دنبال مختومه کردن پرونده است، داستان فیلم را پیچیدهتر و جذابتر کرده است. پژمان جمشیدی در نقش بازپرس علاوه بر رسیدگی پرونده باید با فشارهایی که به او وارد میشود مقابله کند.
دو راهی بازپرس پرونده در مختومه کردن یا فرستادنش به دادگاه از نقاط عطف فیلم است. این درگیری تا پایان فیلم وجود دارد و تماشاگر علاوه بر جدال شاکیان با متهان، فشارهای بیرونی بر روی بازپرس پرونده را نیز مشاهده میکند. گفتن چنین مسئلهای در فیلم حکم برگ برنده را دارد. بیان تنها یک روایتِ صرف از پرونده، چیز زیادی به تماشاگر نمیداد و بلکه پرداختن به حاشیههای ماجراست که فیلم را جذاب میکند.
بازی قابل قبول بازیگران و یک پژمان جشمیدی عالی
پژمان جمشیدی یکی از بهترین بازیهای اخیرش را دارد و در نقش بازپرس پرونده به خوبی ایفای نقش میکند. ساختن چنین فیلمی در لوکیشنی ثابت و با شخصیتهای محدود سختیهای خودش را دارد و اگر بازی بازیگران قدرت لازم را نداشته باشد، آن درگیری و همذاتپنداری برای تماشاگر شکل نمیگیرد.
بخش عمدهای از موفقیت «علفزار» به بازی پژمان جمشیدی برمیگردد. جمشیدی در ظاهر و رفتار به خوبی نقش یک بازپرس را تداعی میکند و برخوردش با متهمان طبیعی و باورپذیر است. او حتی استیصال و درماندگی و بر سر دو راهی ماندنش را خوب در آورده است.
مجموعهی بازی بازیگران در فیلم قابل قبول است. سارا بهرامی نیز یکی از بازیهای خوبش را ارائه میدهد. بازی احساسی او در بعضی سکانسها به ویژه صحنهی تلخ بازگو کردن اتفاق تلخی که بر سرش آمده تماشاگر را با خودش همراه میکند.
صدف اسپهبدی که برای بازی در «علفزار» سیمرغ گرفت نیز یکی دیگر از خوبهای فیلم است. بازی روان و دیالوگگویی بدون نقص اسپهبدی بخشی از جذابیت فیلم را رقم میزند. بازیگران دیگر مثل ستاره پسیانی نیز بازیشان قابل قبول است و این نشان میدهد کارگردان به خوبی توانسته از بازیگران فیلمش بازی بگیرد.
چرا نباید «علفزار» را ببینیم؟
خرده پیرنگهای رها و کمجان
اگر از حق نگذریم، نقاط قوت «علفزار» به نقاط ضعفش میچربد. این نقاط مثبت خیلی پررنگتر از نقاط منفی است و مجموع همین عوامل «علفزار» را یک فیلم قابل قبول و خوب میکند. اما در میان این نقاط مثبت، یکی از موارد قابل نقد فیلم به خرده پیرنگهای رها، نسبتا ضعیف و بدون نتیجهی داستان برمیگردد.
سکانس ابتدایی فیلم دربارهی اشتباه مرگبار یک مامور است که با شلیکی بدون دقت جان بچهای را میگیرد. ما از اینجا وارد داستان اصلی میشویم و با شخصیت بازپرس آشنا میشویم. دانشی تصمیم داشته فیلمش را با یک داستان شروع شد و با داستانی دیگر به پایان برساند.
فکرش در ایده خوب بوده ولی در اجرا خیلی خوب در نیامده؛ چون کارگردان به مرور از داستان اولیهای که مطرح میکند فاصله میگیرد، حتی میتوانیم بگوییم فراموشش میکند و به شدت درگیر حادثهی تجاوز در باغ میشود. دانشی در طول فیلم، صحنههایی مربوط به داستان اولیه را نشان میدهد ولی داستان تا پایان رها و بدون نتیجه دنبال میشود.
سینما محل داستانگویی و روایت است و وقتی تصمیم میگیریم داستانی را مطرح کنیم، حدالامکان باید آن داستان و ماجرا را به سرانجامی برسانیم. اما در «علفزار» این اتفاق نمیافتد و داستانی که مطرح شده، نیمه تمام رها میماند.
همچنین دانشی برای کم کردن سنگینی فیلم و برای اینکه فیلمش از ریتم نیفتد، خرده پیرنگهایی را در دل فیلمش آورده است، ولی این خرده پیرنگها خیلی قوی و جاندار نیستند. اسپهبدی در نقش مادری معتاد میخواهد برای بچهی نامشروعش شناسنامه بگیرد و به همراه پدر بچه در دادسرا حضور پیدا میکند.
پس به موازات پروندهی تجاوز جمعی در باغ، پروندهی او نیز در دادسر رسیدگی میشود. هرچند طنازیهای اسپهبدی توانسته به این بخش جذابیت ببخشد ولی کلیت ماجرا آنقدر اتفاق جذابی برای دنبال کردن نیست. دانشی اگر میتوانست خرده پیرنگی قویتر در کنار داستان اصلی قرار دهد، مشکل افتادن ریتم فیلم در بعضی دقایق را جبران میکرد.
یا ماجرای خیانت شبنم با بازی ستاره پسیانی هیجان زیادی برای پیگیری ندارد و پس از چند سکانس اصل ماجرا مشخص میشود. گاهی در فیلمهای سینمایی این خرده پیرنگها از داستان اصلی جذابتر در میآید و بخش مهمی از بار فیلم را به دوش میکشد. اما در «علفزار» این خرده پیرنگها ناتوان از انجام این کار هستند و بیشتر حالت وقفه میان داستان اصلی را دارند.