نجف دریابندری مترجم چیرهدست ادبیات کشورمان در کتاب «گفتوگو با نجف دریابندری» به بیان خاطراتش از سالهای کودکی تا زمان حال پرداخته است.
به گزارش تیتر هنر، این نویسنده و مترجم ناگفتههایی از خاطراتی که با شاملو، گلستان و جمالزاده داشته پرداخته و ناگفتههایی زیادی را بیان کرده است که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانیم. در این بخش از کتاب مصاحبه کننده از دریابندری میپرسد:
- اخیرا گفتوگویی با ابراهیم گلستان در کتابی با عنوان «نوشتن با دوربین» منتشر شده که چیزهایی هم درباره شما گفته است. از جمله اینکه میگوید کتاب «وداع با اسلحه» را او به شما داده و گفته ترجمه کن. بعد هم میگوید رئیس شما بوده و درباره حزب توده و مسائل سیاسی تذکراتی به شما داده است. گویا آنطور که آقای گلستان میگوید یک بار هم شما شاملو را پیش او بردهاید. شاملو دوربین عکاسی روی دوشش انداخته بوده و به آقای گلستان پیشنهاد کرده است که برای ایشان کار کند و ایشان گفته است که من خودم عکاسی میکنم و احتیاجی به شما ندارم. ممکن است خواهش کنم نظرتان را درباره این موارد بفرمائید.
نجف دریابندری: عرض کنم که آنچه گلستان درباره من گفته است مطالبی است که هیچ گونه جوابی نخواهد داشت. اصولا چه معنی دارد که من بخواهم دهن به دهن آقای گلستان بدهم که درباره من چه گفته است. بگذارید هر چه دلش میخواسته گفته باشد. از لحاظ من مهم نیست. اما درباره شاملو، که دستش از دنیا کوتاه شده و نمیتواند چیزی بگوید، ناچارم بگویم آنچه گلستان گفته درست نیست. من هرگز شاملو را ،حالا با دوربین یا بیدوربین، پیش او نبردم. تقاضای کار و عکاسی هم طبیعتا منتفی است. به علاوه، شاملو تا زمانی که با من دوستی داشت اصلا دستش به دوربین عکاسی نخورده بود، تا چه رسد به اینکه مدعی عکاسی شود و بخواهد از آقای گلستان تقاضای کار عکاسی داشته باشد.
البته شنیدهام که بعدها عکسهایی گرفته، ولی این مربوط به ایامی است که ما از هم جدا شده بودیم و در واقع من سراغش را ندارم – یعنی سالهای بعد. در واقع شاملو هنوز با طوسی حائری زندگی میکرد که ما بعد از یک صحبت مفصل از هم جدا شدیم و من دیگر او را تقریبا ندیدم، به جز یکی دو بار در کانون نویسندگان و اینجور جاها… شاملویی که من میشناختم نه عکس میگرفت و نه از گلستان شغل عکاسی میخواست. راستش این است که من خیال نمیکردم گلستان و شاملو همدیگر را دیده باشند، تا اینکه اخیرا مثل اینکه یک جایی خواندم که در یک مجلسی گلستان وارد میشود و شاملو با اخوان آنجا بوده است – یا یک همچو چیزی.