جی. دی. سلینجرکه در زمان جنگ جهانی دوم در ارتش امریکا و در جبهه آلمان خدمت میکرد بیستوهفتم جولای ١٩۴۵ برای ارنست همینگوی نامهای فرستاد؛ نامهای که بازتابی است از رابطهای که این دو سال پیش از آن و حین جنگ جهانی دوم آغاز کردند.
آیا سلینجر در انتظار پاسخی از سوی همینگوی بود؟ درخواست سلینجر از همینگوی برای نوشتن یک خط «اگر» توانش را دارد نشاندهنده تردید او در دریافت پاسخ نامهاش است. در آن زمان چند داستان کوتاه اعتبار سلینجر را شکل میداد و شاید چنین رابطه صمیمانهای با نویسندهای که او نوجوانیاش را با آن سر کرده، برای سلینجر غیرقابل باور بود.
اما همانطور که مشخص میشود، سلینجر موفق به ایجاد این رابطه شده است. نامه سلینجر به همینگوی در سال ١٩۴۵ یادآوری تلخی از رابطهای است که بهترین این دو نویسنده را بیرون میکشد و تغییر گارد ادبی امریکا را پیشگویی میکند. رابطه سلینجر و همینگوی یکی از آن رابطههایی است که محققان زندگی همینگوی به آن علاقهمندند. از کارلوس بیکر و کنت لین زندگینامهنویسهای همینگوی تا بردلی ر. مکدافی که در مجله «کانساس سیتی» مینویسد.
هولدن کالفیلد راوی رمان «ناطور دشت» میگوید از داستان «وداع با اسلحه» همینگوی خوشش نمیآید. او فکر میکند فردریک هنری، راوی داستان آدمی حقهباز است و هولدن سر در نمیآورد چرا برادرش، داستانکوتاهنویسی که در جبهه جنگ جهانی دوم میجنگید و از ارتش متنفر بود، چرا اینقدر از این کتاب خوشش آمده است.
اما سلینجر در نامهاش به همینگوی در سال ١٩۴۵، هیچ حرفی از قضاوت هولدن درباره رمان «وداع با اسلحه» نمیزند. همانطور که کنث اسلاونسکی در زندگینامه سلینجر اشاره میکند، سلینجر در درجه اول این نامه را برای همینگوی مینویسد تا از علاقهای که این نویسنده بزرگ به کار سلینجر دارد، تشکر کند. در این نامه سلینجر خود را رییس چند انجمن طرفدار همینگوی معرفی میکند و طوری با همینگوی حرف میزند که ویژگی شخصیتی او نیست. او نامهاش را در بیمارستان نورنبرگ مینویسد؛ از آنجایی که فکر میکرد معاینه شدن ایده خوبی برای همصحبت شدن با «آدمی سالم» است، به این بیمارستان رفته بود.
پس از آزادی پاریس از اشغال نازیها، همینگوی و سلینجر همدیگر را در این شهر ملاقات کردند. در آن زمان سلینجر گروهبان سپاه ضد جاسوسی بود. براساس نامهای که سلینجر اوایل ماه آگوست ١٩۴۴ به فرانسیس گلیمور، یکی از دوستانش که در کالج اورسینوس با او آشنا شده بود، نوشت، پیش از این ملاقات او و سلینجر «چند باری گپهای مفصلی» با هم زده بودند. اما ملاقات پاریس رویدادی مهم بود، رویدادی که برای لحظهای هم که شده خطر میدان جنگ را پشت سر گذاشته است.
بیستوپنجم آگوست ١٩۴۴، سلینجر و چهارمین لشکر پیادهنظامِ هنگ دوازدهم به همراه دومین لشکر زرهی فرانسوی ژنرال ژاک- فیلیپه لوکلرک وارد پاریس شدند. همان روز ژنرال آلمانی دیتریش فون شولتیتس از دستور هیتلر برای آتش زدن پاریس سرپیچی کرد و شهر و ١٧ هزار سربازش را تسلیم کرد. سلینجر وظیفه داشت همدستهای نازیها را تعقیب و دستگیر کند اما او فرصت این را هم داشت که شاهد جشن و پایکوبی در خیابانهای پاریس باشد. همینگوی که خبرنگار جنگی مجله کالیر بود، مسیر کوتاهتری برای رسیدن به پاریس طی کرد. مدت کوتاهی با هنگ بیستودومِ لشکر پیاده نظام ۴ همراه شد و زمانی که این لشکر به پاریس نزدیک شد، همینگوی راهش را از آنها جدا کرد. با تایید هویتش از سوی کلنل دیوید بروس، رییس دفتر خدمات استراتژیک و سفیر آینده امریکا در فرانسه، به پارتیزانهای فرانسه پیوست.
وقتی ارتش امریکا وارد پاریس میشد، همینگوی که مسلح به کارابین بود در کوچه خیابانهای پاریس که هنوز جنگ ادامه داشت، شرکت کرد بعد به کلوب مسافران در شانزلیزه رفت. شب در هتل ریتز ساکن شد. جایی که به زودی همسر آیندهاش، ماری ولش که در آن زمان برای نشریه تایم کار میکرد، رماننویس فرانسوی آندره مالرو و روبر کاپای عکاس را ملاقات میکرد. سلینجر میدانست همینگوی در پاریس به سر میبرد بنابراین مطمئن از اینکه همینگوی در ریتز است با جیپ جان کینان، دوست صمیمیاش در سپاه ضد جاسوسی، راهی این هتل شدند. با توجه به افرادی که به اتاق همینگوی آمدوشد داشتند ممکن بود این ملاقات با پذیرفته نشدن سلینجر به پایان برسد. اما همینگوی تمام تلاشش را کرد تا سلینجر مهماننوازی او را احساس کند. حتی همینگوی از او پرسید داستانی درباره او نوشته است؟
سلینجر در این ملاقات توانست نسخهای از مجله «ستردی ایونینگ پست» را که داستان کوتاه «آخرین روز مرخصی» در آن چاپ شده بود، به همینگوی نشان دهد. با آمدن دقیقههای پایانی این ملاقات سلینجر بهترین روز خود را در جنگ پشت سر گذاشته بود.
داستان ملاقات با همینگوی در پاریس در کتاب «ناطور رویا»، خاطرات دختر سلینجر و در نامهای که سلینجر به ویت برنت، دوست و دبیر مجله «استوری» نوشت، آمده است. سلینجر در این نامه با تمام وجودش از خوبیهای همینگوی تعریف میکند.
منبع اعتماد