آزادگان در اسارت معنای تازهای از زندگی کردن را به همگی آموختند. آنها در سختترین شرایط با ایمان، روحیه و انگیزهای سرشار به زندگی کردن ادامه دادند و زندگی در اسارت، موجب رشد و تعالیشان شد. آنطور که در خاطرات آزادگان از اسارت میخوانیم، میبینیم آنها در روزهای سخت اردوگاه به معانی تازهای از زندگی رسیدند و برای همیشه نگاه آنها را نسبت به بسیاری از مسائل تغییر داد. ادبیات اردوگاهی با پرداختن به زندگی آزادگان در اسارت، حرفها، نکات و مسائل مهمی را به ما یادآوری میکند و درسهای گرانبهایی برایمان دارد. «معصومه رامهرمزی»، از نویسندگان دفاع مقدس، مطالعات و پژوهشهای خوبی در زمینه ادبیات اردوگاهی داشته است و دقایقی با ایشان همکلام شدیم تا بیشتر از ادبیات اردوگاهی و اهمیت آن در میان ژانرهای ادبی بدانیم.
ما در ادبیات دفاع مقدس با مسائلی به خصوصی مواجه هستیم که مربوط به جغرافیای خودمان است و نمونهاش را در کشورهای دیگر مشاهده نمیکنیم. آیا در ادبیات اردوگاهی نیز همین موارد را شاهد هستیم یا به خاطر بحث اسارت و اردوگاهی شباهتهای بیشتری میبینیم؟
اهمیت ادبیات اردوگاهی بیشتر به خاطر شباهتهایش است تا تفاوتهایش. آن بخشی از جنگ که خیلی با زبان جهانی قابل فهم است اسارت و ادبیات اردوگاهی است. اگر بخواهیم ادبیات اردوگاهی را در قالب داستان و زندگینامه بنویسیم، چون یک فهم مشترک جهانی برایش وجود دارد خیلی قابل انتقال است. شاید بتوان گفت بهترین پلِ میان ادبیات دفاع مقدس و ادبیات جهانی همین ادبیات اردوگاهی است.
در عین حال یکسری مسائل، مفاهیم و مجموعه فرهنگی در ادبیات اسارت ما وجود دارد که منشا آن حاج آقا ابوترابی است و این خیلی با بحث اسارت در تمام دنیا تفاوت دارد. بحثی در ادبیات اردوگاهی داریم که میگوییم این ژانر میتواند ادبیات معناگرا باشد، چون انسان در یک محرومیتهای شدید مادی و معنوی قرار میگیرد و تقریبا امید به زندگی در آن بسیار کم میشود.
فرد اسیر نیاز به معناهای جدیدی از زندگی دارد تا با این معناها بتواند برای زندگی انگیزه داشته باشد و مشکلات اسارت را تحمل کند. در شکل جهانی بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات معناگرا ویکتور فرانکل را داریم که با کتابش یک روانشناسی معناگرا را پایهریزی کرد.
آن زمان در اردوگاههای نازیها خودکشی خیلی زیاد بود و خیلی از اسرا در اوج ناامیدی زندگی میکردند. فرانکل در شکلی خیلی ساده در گفتگو با این اسیران با روشهای شناخت درمانی شخص را به این نکته میرساند که به خاطر چه چیزی زندگی میکند و امیدش بعد از آزادی چیست و هر کسی فراخور به شرایط زندگیاش به چیزی اشاره میکرد. همین باعث میشود زندگی شخص معنایی بگیرد و برای آیندهاش نقشهای بکشد و بتواند سختیها را تاب بیاورد.
این جنس از معناگرایی را در میان آزادگانمان شاهد هستیم؟
در جنگ خودمان حاج آقا ابوترابی این کار را میکند. ایشان با تعالیم و طرز فکرشان یک زندگی دوباره به اسرا میدهد. مثلا به آنها میگوید الان بهترین فرصت برای شماست که خدمتگزار همدیگر باشید. «خدمتگزار باش و پاک» شعار ایشان بود. وقتی در یکی از اردوگاهها، دشمن بعثی از آزادگان میخواهند بلوکها را بشکنند، آنها تحصن میکنند و بعد به خاطرش کتک میخورند و به انفرادی میروند.
در چنین موقعیتی آقای ابوترابی میگوید حتی این کار را هم با نیت خدمت کردن انجام دهید، شاید این بلوکها به کار یک آدم دیگر بیاید. ایشان با نگاه دینی و اخلاقمدارانهشان امید را در وجود آزادگان ایجاد میکند. تعالیمی که آقای ابوترابی به اسرا میداد برگرفته از فرهنگ دینی و عاشورایی بود.
مرحوم ابوترابی به آزادگان میگوید مقاومت یعنی هر روز چیز تازهای بیاموزید و هر کسی هر چیزی میداند به دیگران بیاموزد. با ایجاد یک فضای آموزشی و تشویق آزادگان به آموختن آنها را وارد فضای جدیدی کرد. تحت تاثیر همین آموزهها هر کدام از آزادگان زندگیشان معنای جدید پیدا کرد.
نکته دیگر اینکه در تنهایی جایی که دشمن را چشم در چشم میبینیم اردوگاه است. در منطقه عملیاتی دشمن را پشت خاکریز میبینیم، ولی در اردوگاه تعامل و تقابل دو فرهنگ شکل میگیرد. آقای ابوترابی چرا این تلاشها را میکند، چون میخواهد فرهنگمان را منتقل کند و میگوید ما باید روی دشمنمان هم اثرگذار باشیم. کسی که مرحوم ابوترابی را شکنجه میکند بعدا شیفته ایشان میشود. سیدآزادگان انقدر بااحترام و ادب با دشمن برخورد میکرد که این فرهنگ را به آزادگان هم یاد میداد.
آیا نگاه ایدئولوژیک ما به مسائل میتواند مخاطب جهانی را جذب کند و برای مخاطب خارجی جذابیت دارد؟
اگر در بحثهایمان به لایههای عمیق انسانی ماجرا نگاه کنیم میتوانیم به زبان مشترک با کشورهای دیگر برسیم. علت اینکه خیلی وقتها نمیتوانیم به زبان مشترک برسیم به خاطر این است که خیلی به ظواهر تکیه میکنیم یا یک خط کش برمیداریم و خودمان را از دیگران جدا میبینیم.
تمام انسانها به ویژه پیروان ادیان الهی در خلق و خوی انسانیشان به همدیگر شبیه هستند و ما در دنیا میتوانیم با پیروان ادیان الهی که بنا بر محبت، رعایت اصول انسانی و کمک به دیگران دارند ارتباط برقرار کنیم. فراتر از بحث اسارت حتی در ادبیات دفاع مقدس نیز میتوانیم به زبان مشترک برسیم.
اما این راه دارد و باید آن راه را بلد باشیم. یکی از راهایش این است که ما اقتضائات ادبیات معاصر را بشناسیم. امروز ادبیات داستانی در دنیا خیلی پیچیده و عمیق شده و اگر آن را بلد نباشیم در دنیا خوانده نمیشود. ما در ادراکات و تمایلات انسانی با آدمهای کشورهای دیگر زبان مشترک داریم و میتوانیم آثارمان را به گونهای بنویسیم که آنها هم آثار ما را بخوانند و درک کنند. اگر خوب بنویسیم و خودمان را اسیر کلیشهها نکنیم اثرمان برای همه قابل فهم میشود.
فرهنگی که حاج آقا ابوترابی در اسارت بنا کرده کاملا انسانی است و کاری به ایدئولوژی ندارد. پاکی، درست زندگی کردن و خدمتگزار بودن بزرگترین فرهنگهای انسانی است که برای همه وجود دارد.
در زمینه مخاطب داخلی، سبک زندگی آزادگان در اسارت یک الگوی خوب برای مردم جامعه است و یک الگوی عملی جهت معنادار زندگی کردن به آنها میدهد که این مهم را از طریق ادبیات اردوگاهی میتوان به جامعه منتقل کرد.
هر انسانی در طول زندگی با یکسری بحرانها روبرو میشود. زندگی آمیختهای از غم و شادی، سلامتی و درد، خوشبختی و بدبختی است و هیچ آدمی نمیتواند بگوید من تا پایان عمر با هیچ بحرانی روبهرو نمیشوم. باید از بحرانها عبور کرد. اسارت نمونهای از یک بحران بزرگ است که آزادگان توانستهاند از آن عبور کنند.
در موضوع اسارت، ما با انسانهایی روبهرو هستیم که از بدیهیترین مسائل زندگی محروم هستند. آنها در هشت سال اسارت یک حمام راحت نرفتند و یک غذای سیر نخوردند. هیچ آزادیای نداشتند و در میان دیوارهای سیمانی در سلولها اسیر بودند. اما میبینیم آزادگان از این بحرانها عبور کردند. یعنی با سبک زندگیشان که مبنایش بر یادگیری، مدارا، رفاقت و ارتباط خیلی نزدیک با خداست، خودشان را حفظ کردند. در خاطراتشان میخوانیم نمازی که آنجا در اسارت خواندند را دیگر هیچ وقت نتوانستند بخوانند. انگار آنجا در آغوش خدا بودند. آزادگان در کنار هم یک خانواده بزرگ بودند که باعث میشد تحمل کنند و دوام بیاورند.
الان تجربهنگاری و مستندنگاری در دنیا یکی از گونههای موفق است. یکی از علتهایش این هست که آدمها از تجربیات افراد در کتابها میآموزند و در زندگیشان خودشان پیاده میکنند. اگر در ادبیات اردوگاهی از شعازدگی پرهیز کنیم و واقعیتها را بگوییم و دنبال مبالغه و بزرگنمایی مسائل نباشیم، به نظرم این سبک زندگی که بسیار سخت بوده رگههایی از معرفت و دریافت را دارد که برای خوانندگانش اثرگذار خواهد بود.