مروری بر کارنامه ابراهیم حاتمی‌کیا

حرف کلیشه‌ای است اگر بگوییم ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان معتبری است و از همین معبر اخبار پیرامونی‌اش خیلی زود تیتر یک می‌شود. برای روشن‌شدن بهانه این نوشتار مجبوریم از این کلیشه عاریت بگیریم. نام او هم‌وزن و گاهی سنگین‌تر از کارگردان‌های نسل اول و استعدادهای چند دهه اخیر است، پس طبیعی است که خبر‌های «به وقت شام» از پیش‌تولید تا حالا که فیلم‌برداری آغاز شده، دارای اهمیت و اولویت باشند. درباره کارنامه حاتمی‌کیا بارها نوشته شده و زیروبم سه دهه فیلم‌سازی او از جنبه‌های مختلف مورد تحلیل قرار گرفته است. این گزارش مروری است فوری بر مواجهه او با فیلم‌سازی و نوع نگاهش به سوژه.

دوران جنگ؛ ستاره‌ای متولد می‌شود
نام حاتمی‌کیا هم‌نشین جنگ است، اما نه جنگ به معنی عامش. از زمانی که دوربین به دست گرفت و فیلم کوتاه ساخت، جنگ را طوری دیگر دید. از همان فیلم نخست «هویت» به‌جای نزدیک‌شدن به خاکریز، با آدم‌های جنگ همراه شد و ابتلائات آنها را سوژه کرد. «مهاجر» و «دیده‌بان» در دل معرکه روایت می‌شوند، اما خصلت‌های انسانی برایش اولویت داشت، نه دوئل جنگی. نخستین نشانه‌های اعتراضی حاتمی‌کیا در «وصل نیکان» دیده می‌شود، اما زبانش خطاب به همشهریان گزنده نیست.
دوران پساجنگ؛ ستاره‌ای می‌درخشد
دفاع مقدس تمام شد و حالا توجه فیلم‌ساز ما بر شهرها و آدم‌های پساجنگ معطوف است. کشور باید ساخته شود و لازم است جراحات ناشی از هشت سال جنگ از شهر و روح و جسم‌ها التیام یابد. کسی حواسش به بازمانده‌ها هست؟ می‌داند در کشور غربت چه می‌کشند؟ حاتمی‌کیا رندانه سراغ مجروحان جنگی بستری‌شده در آلمان رفت و «از کرخه تا راین» را ساخت. جنگ بوسنی او را به «خاکستر سبز» رساند که تلاشش در زمان خود به چشم نیامد. دو سال بعد دوربین حاتمی‌کیا بار دیگر به دفاع مقدس معطوف شد؛ در «بوی پیراهن یوسف» قصه انتظار را به تصویر کشید و البته دردها را هم فراموش نکرد: قصه انتظارهای ناتمام، آزادگانی با چهره‌ای دگرگون، شهری که مثل قبل نیست…. «برج مینو» میان واقعیت و خیال گذشت و بهانه‌ای بود تا دوربین حاتمی‌کیا به دل جنگ بازگردد. نقطه عطف فیلم‌سازی او زمانی رقم خورد که کشور در حال پوست‌اندازی بود. دوره سازندگی داشت تمام می‌شد و نشانه‌های دوران اصلاحات در جامعه به چشم می‌آمد. «آژانس شیشه‌ای» از دل تعارض‌ها شکل گرفته؛ حاتمی‌کیا نماینده مردانی بود که روزی به خاکریزها رفتند و حالا با پایان جنگ شاهد عکس آرمان‌ها هستند. عباس ترکش در بدن دارد و از مشهد به حاج‌کاظم پایتخت‌نشین پناه می‌آورد. او هم با دسترنج خود گذران زندگی می‌کند و جنگ برایش وسیله نشده. تلاش حاج‌کاظم راه به جایی نمی‌برد و او طغیان می‌کند؛ در یک آژانس شیشه‌ای. پسوند شیشه چه هوشمندانه انتخاب شده و فیلم چه خوب توانسته شعارها را به خدمت درام دربیاورد. حاتمی‌کیا پس از آن فیلمی با سه پرسوناژ می‌سازد و حرف‌هایش درباره مام وطن را به زبان تمثیل بیان می‌کند؛ «روبان قرمز» اما فقط پسند مخاطبان خاص شد. «موج مرده» روایت فرماندهانی است که جنگ فرصت ارتباط با فرزندان را از آنها گرفت و حالا شکاف موجود برایشان تبدیل به بحران شده. این فیلم هم زیر سایه «آژانس شیشه‌ای» ماند تا اینکه حاتمی‌کیا دغدغه‌اش را عام‌تر دید و به میان مردمان جنگ‌زده خوزستان رفت. «ارتفاع پست» حکایت مظلومیت قاسم و قاسم‌هاست که متأسفانه همچنان از رنج جنگ رها نشده‌اند.
 دهه ٨٠؛  روزهای ناکامی
دغدغه‌های ابراهیم حاتمی‌کیا در دهه ٨٠ رنگ عوض می‌کند. «به رنگ ارغوان» داستان مأموری امنیتی است که مبتلا به عشق شده. مرز باریک عقل و عشق و سیستم امنیتی نتیجه جذابی به دست داده، اما فیلم سال‌ها در محاق بود و موقع اکران استقبال سردی از آن شد. «به نام پدر» دل سخت‌پسندها و البته مخاطبان عام را به دست نیاورد و روایت حاتمی‌کیا از تبعات پساجنگ، مانا نشد. «دعوت» مسیر کاملا متفاوت او در فیلم‌سازی است. تنها یک روز از اکران فیلم گذشت که چپ و راست هم‌صدا از حاتمی‌کیا خواستند به مسیر همیشگی فیلم‌سازی برگردد. دغدغه او برای حفظ نسل و بحران سقط جنین والاست، اما گویا کسی چنین تعهدی را از حاتمی‌کیا نمی‌خواهد. خودش مصر بود در سینمای اجتماعی بماند و نتیجه‌اش شد «گزارش یک جشن». فیلم اکرانی معدود در جشنواره بیست‌ونهم فجر داشت و پس از آن به محاق رفت. اتفاقات سال ٨٨ فضای خاصی ساخته بود؛ حاتمی‌کیا می‌خواست هشدار دهد، اما نتیجه نه‌تنها «آژانس شیشه‌ای» نشد که ساختارش هم مورد انتقاد قرار گرفت. لحن عصبی و ساختار آشفته فیلم صدای اعتراض بازیگرش، «رویا تیموریان» را درآورد که فیلم‌نامه چیز دیگری بود و نتیجه با آن زمین تا آسمان فرق دارد. فیلم‌نامه اولیه «بانوی شهر ما» نام داشت.
گفته می‌شود فیلم از سوی سازمان سینمایی دولت دهم خریداری شده؛ تمهیدی که به گواه دوستداران حاتمی‌کیا به صلاح او هم هست، چراکه فارغ از محتوا، ساختار فیلم در جایگاه کارنامه او نیست.
 دهه ٩٠؛  بازگشت به اوج
حاشیه‌های «گزارش یک جشن» دست از سر حاتمی‌کیا برنمی‌داشت. مدام توضیح می‌داد که از روی خیرخواهی و دلسوزی بوده و البته گله می‌کرد که چرا امکان ساخت فیلم درباره فرماندهان جنگ برایش فراهم نمی‌شود. سال ٩١ با «چ» بازگشتی شکوهمند به سینما داشت؛ پختگی حاتمی‌کیا در کارگردانی تحسین کارشناسان سینما را برانگیخت؛ درون‌مایه آن و قرائت حاتمی‌کیا از زندگی شهید چمران مدت‌ها محل مناقشه شد. بااین‌حال سه سال طول کشید تا فیلم بعدی حاتمی‌کیا رونمایی شود. او با سازمان هنری – رسانه‌ای اوج طرح یک فیلم درباره ترور دانشمندان هسته‌ای را پایه‌ریزی کرد
و حاصلش شد «بادیگارد».
حاتمی‌کیا بار دیگر توانایی‌اش را به رخ کشید و خاطره «گزارش یک جشن» را به بایگانی فرستاد. درباره «بادیگارد» یک اتفاق‌نظر نسبتا عمومی میان اهالی فن وجود دارد و آن کارگردانی پخته ابراهیم حاتمی‌کیاست. این اتفاق در صحنه آخر و جایی که مهندس هسته‌ای در حال ترورشدن است و حاج‌حیدر ذبیحی سپر او می‌شود و خودش به قتل می‌رسد به وضوح به چشم می‌آید. ویژگی نخست این سکانس، هیجان موجود در آن است که مخاطب را در سینما نیم‌خیز می‌کند. بعد از چند صحنه، به سکانس قتل «بادیگارد» می‌رسیم و مواجهه همسر او با جسد. در این صحنه، راضیه (مریلا زارعی) همسرش را زیر چادر می‌گیرد و دوربین در یک چرخش خیره‌کننده از تونل خارج می‌شود. این خروج تداعی‌کننده، پرواز روح حاج‌حیدر است که دارد از جسم او خارج می‌شود. حاتمی‌کیا با رهاکردن دوربین و به‌رقص‌درآوردن آن، بر آرامش روح قهرمانش صحه می‌گذارد. در فصل ابتدایی فیلم قدرت و پختگی حاتمی‌کیا عیان است.
تا پیش از «چ» و «بادیگارد» کمتر کسی به قدرت کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا برای خلق صحنه‌های سخت ایمان داشت. تکیه ساخته‌های پیشین بر محتوا قرار داشت و دوربین به دنبال مکاشفه درون آدم‌ها می‌گشت. دو فیلم متأخر او اما از نظر ساختار، روی دیگر توانمندی کارگردانی حاتمی‌کیاست. در «به وقت شام» چه خواهد کرد؟ همین‌قدر می‌دانیم که فیلم پر از صحنه‌های اکشن و زدوخوردهایی است که می‌خواهد بازگوکننده واقعیت‌های کشور سوریه باشد. دوستداران حاتمی‌کیا منتظر هستند که فیلم اخیر او را ببینند.

منبع شرق