ملت ایران زندگیاش با جشن و شادمانی پیوند خورده. به مناسبتهای گوناگون جشن میگرفته و با سرور و شادمانی و نمایش روزگار را میگذرانده است. بهطوریکه مطالعه تاریخ این ملت و بررسی آدابورسوم و سنتهایش، نمایانگر نحوه زندگی، خُلقوخوی، فلسفه حیات و جهانبینی آن است. از دوران سلسلههای پادشاهی هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان، نمایش شادیآور بوده و این هنر ارزش ویژهای داشته است.
طبق شواهد موجود در شاهنامه فردوسی که مطلب آن از خداینامهها نقل شده و همچنین گاتاها، موسیقی بهویژه موسیقی دستهجمعی (ارکستر) از کهنترین اَدوار تاریخی برقرار بوده که با همنوازی و همآوازی دسته ارکستر را تشکیل میدادند. فیثاغورث حکیم در سفرنامه خود هنگام تاجگذاری داریوش مینویسد:
٣۶٠ زن جوان به شماره روزهای سال از ایالتها و ولایتهای ایران به پایتخت آمده و همگی با نغمه و آهنگ و آوازی مناسب همآواز گردیده سرود میخواندند و گروههای زیادی نمایشهای دستهجمعی انجام میدادند. این بیانگر آن است که همه اقشار جامعه حتی زنان در نمایشهای آن زمان شرکت داشتند. در دوره اشکانیان تنها سند مهمی که نشان میدهد آموزش «نوایخوش» یکی از مواد آموزشی مراکز آموزشی ایران بوده، «کارنامه اردشیر بابکان» است که به رویدادهای پایان دوره اشکانیان نیز میپردازد.
درخشانترین دوره تاریخ هنری ایران، اَعَم از تئاتر و موسیقی، مربوط به دوره ساسانیان است. در این دوره باربد ٣۶٠ آهنگ برای هر روز میسازد که در نقشهای طاقبستان شکارگاه خسروپرویز را میبینیم که در آن عصر، چنگ، آلت درجهاول موسیقی ساسانیان بوده است و آلات دیگری همچون شیپور، تنبور و نای روی بعضی از ظروف نقرهای دیده میشود که نیمی از این تصاویر مربوط به نوازندگان است و نیمی دیگر افرادی که در حرکات نمایشی هستند. آقای بهرام بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» مینویسند از آنجا که در ایران امکان پیدایش نمایش بهطور وسیع وجود نداشته، مردم ذوق نمایشی خود را به نمایش و حرکات موزون و مراسم و جشنها منتقل کردهاند. یکی از مدارک موجود در این زمینه، چهار تصویر یک زن هنرپیشه بر تُنگ نقرهای است. در چهار تصویر هنرپیشه در حال نمایش و گلی در دست، مقابل آن روباه و در کنارش قرقاول، کیک و چند پرنده دیگر دیده میشود و حرکات خاصی دارد و تفسیر آن، میتواند این باشد که وی حیوانات آفت انگور را تنبیه میکند و به حیوانات بیآزار مهر میورزد. همچنین دکتر جنتیعطایی در کتاب «بنیاد نمایش» مینویسد از زمان ساسانیان متنی درباره نمایش باقی مانده که در کنار رقص پاد- واژیک (از بازیهای ساسانیان) و آواز «مکالمه دونفره موزون و مُقفی» جا دارد و پتواژگفتن نامی است که ساسانیان به هنر نمایش خود داده بودند و بازیگر «پتواژگوی» نامیده میشود که معنی تحتاللفظی آن پاسخگو میشود. این حرفه در ردیف یکی از بازیهای نجبای عصر مانند: چوگانبازی، شمشیربازی و رقصهای هنری بود.
طبقه هنرمندان و موسیقیدانان در زمره طبقات عالیه کشور به شمار میرفت و در دستگاه پرشکوه بعضی از شاهنشاهان- ساسانی- بالغ بر شش هزار هنرمند و استاد به کارهای هنری مشغول بودند. نظامی میگوید:
ششهزار اوستاد دستانساز
مطرب و پایکوب و لعبتباز
گرد کرد از سواد هر شهری
داد هر بقعه را از آن بهری
تا به هر جا که رختکش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند
در کتاب «پژوهشی در اساطیر ایران»، نوشته «مهرداد بهار»- پهلوی واژه «Siyawaxs» و اوستا کلمه «Syacarsan» را دارند که معنی آن چنین است: «اسب سیاه یا قهوهای»… آیین سیاوش به آیینهای ستایش ایزد نباتی بومی مربوط است. به آیین نموز و اَشیز بابلی و از آن کهنتر، به آیینهای سومری میپیوندد و ازاینروی شاید واژه اَوستایی، به معنای مرد سیاه یا سیهچُرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم به چهره میمالیدند، یا صورتکی سیاه است که به کار میبردند. اگر نظر نگارنده درست باشد، مراسم حاجیفیروز یا چهرههای سیاهشده، خود گویای این معناست و قدمت شگفتآور آن را میرساند، زیرا به احتمال قوی، آیین «خواجهپیروز یا حاجیفیروز» یکی از آیینهای کهن بومی ایران است که با «آیین سیاوش» مربوط و همزمان است. دکتر بیانی دراینباره مینویسد: بدون تردید، اغلب ٣۶٠ نوای باربد عنوان نمایشنامههایی است که باربد با سایرین برای آنها آهنگ ساخته و بهاصطلاح به صورت «درام لیریک» اجرا کردهاند. بدون شک، محتوای برخی از نمایشهای توأم با موسیقی، حوادث و داستانهای قدیم ایران بوده که هنگام اجرا به کمک آهنگها تجسم میشده است.
اسامی مرکب «مویه زال»، «هفتخوان»، «آیین جمشید»، «کین سیاوش»، «کین ایرج» و «گریستن مغان» که از خلال گفتههای سرایندگان و نویسندگان گذشته ما به چشم میخورند، مُبین داستانهایی است که بدون تردید، قهرمان آن وقایع با وجود بازیگران جان گرفته و به حوادث و داستانهای شکل و معنا بخشیدهاند. همه این مدارک و نوشتهها نمایانگر آن است که نمایش شادیآور و سیاهبازی حداقل از دوران ساسانیان وجود دارد و عمونوروز و آقافیروز دو شخصیتی هستند که در بین مردم نمایشهای خیابانی اجرا میکنند و آهنگها و شعرهای شاد میخوانند و تقلیدهای مردمپسند انجام میدهند. اینجانب جواد انصافی به مدت ۴٠ سال است درباره نمایش شادیآور و سیاهبازی تحقیق و پژوهش میکنم و تنها کتابی که در زمینه سیاهبازی نوشته شده، به قلم اینجانب است. نام کتاب: «سیاهبازی از نگاه یک سیاهباز» است که در سال ١٣٧۴ به چاپ رسیده و کتاب دیگر که به اتفاق همسرم فروغ یزدانعاشوری با پنج سال پژوهش تألیف کردیم، «نمایشهای زنانه ایران» نام دارد که ٧٢ نمایش زنانه تماما ریتمیک و شاد را بررسی میکند. نمایش زنانه در فضای نمایشهای شادیآور است و کتاب ما در سال ١٣٨٨ به چاپ رسیده که هر دو کتاب میتواند مرجعی برای دانشجویان هنر باشد و کتاب سوم درباره نوروز و پشتوانه علمی و فکری آن و نمایش نوروز و پیروز. اینجانب معتقدم سیاه نمایش سیاهبازی پیرو خط سیاوش یکی از اسطورههای ایرانی است که در پاکی، صداقت، راستگویی، نیکاندیشی و نیکگفتاری و صلحطلبی زبانزد است و سیاه ما میگوید: من میخواهم سیاوش باشم، یعنی وشَش را که صورت اوست سیاه میکند و به خونخواهی سیاوش لباس قرمز میپوشد.
سیاه ما مانند سیاوش پاک و بیآلایش و راستگو و پاکچشم است. هرگز دروغ نمیگوید حتی اگر به ضررش باشد. ارباب او زمانی که به مسافرت میرود، دخترش را به دست او میسپارد و همه اموالش را به او به امانت میدهد. سیاهِ سیاهبازی که از نوروز و آقاپیروز آغاز شده، حداقل به دوران ساسانیان برمیگردد و در شهرهای مختلف گونههای مختلفی از آن را میبینیم مثلا آتشافروز و غول بیابانی که در منطقه نطنز کاشان و اطراف کاشان هنوز هم دیده میشود و اشعاری که خوانده میشود، نزدیک به آقاپیروز و حاجیفیروز تهران است. برای مثال:
آتشافروز اومده
سالی یک روز اومده
آتشافروز صغیرم
سالی یک روز فقیرم
آتشافروز بهاری
میخونه همچون قناری
که دهه سرما فراری
رود و بود، اومده
هرچی نبود، اومده
فصل بهار و خبر میده
نوید سال نو میده
و اشعار دیگری نیز میخواند. یا تَکمچی که در آذربایجان قبل از نوروز اجرا میشود تکمگردان چنین میخواند:
نوروز گلیر. یاز گلیر
به معنای: نوروز میاد بهار میاد
نغمه گلیر ساز گلیر
به معنای: نغمه میاد. ساز میاد
باغچالار دا گل اولسون
به معنای: در باغچهمان گل باشد
گل اولسون. بلبل اولسون
به معنای: گل باشد. بلبل باشد
و بیشتر اشعار درباره نوروز و شادی و زندگانی است. با جشن ناقالی که قبل از عید در اراک و همچنین نهاوند و ملایر و اطراف آن انجام میشود. اشعاری که خوانده میشود:
ناقالی گندهگنده
چیزی به عید نمانده
ناقالی گندهگنده
چهل رفته، پنجاه مونده
سالی یه بار میآییم
دعاگوی شماییم
و اشعاری در رابطه با شادی و کمک به دیگران میخوانند. یا رشکی و ماسی در استان مرکزی، اراک و محلات و اطراف آن اجرا میشود. اشعاری اینچنینی میخوانند:
رشکی و ماسی اومده
اونی که میخواسی اومده
روده و بوده اومده
هرچی که بوده اومده
خالخال زنگی اومده
مرد دورنگی اومده
بزبزقندی اومده
بچهفرنگی اومده
از همه رنگی اومده
و اشعار ریتمیک دیگر میخوانند و همچنین عروسهگلی در گیلان و نوروزسلطان در مازندران همگی پیامآوران نوروزی هستند و اما سیاه سیاهبازی که از پیروز و حاجیفیروز شروع میشود، اینطور میخواند:
اسم من خانم آقاپیروزه
اسم من آقا حاجیفیروزه
عمر من بابا سالی یه روزه عمر من بابا سالی چند روزه
من عاشق گلهای بهارم
من عاشق سبزه و هزارم
با اینکه فقط یک روزه هستم صدها ساله که با شما هستم
در فصل گل سرخ شقایق
باید که همگی بشیم عاشق
این شعار این حاجیفیروزه نوروزه که همیشه پیروزه
این نوع خواندن در سیاهبازی هم دیده میشود و سیاه در موارد مختلف به بهانههای مختلف شعر میخواند که این اشعار بعضیوقتها درباره خنده و شادی است. بعضیوقتها پندآموز است و بعضیوقتها کنایهآمیز.
گر خنده به غصه و غم
در هر جای عالم
شادیها میشه جمله فراهم
در هر جای عالم
خنده همیشه نمره بیسته
در اول لیسته
زندگیت میشه مفید و محکم
در هرجای عالم
گوش کن چی میگم، یه نکتهای ناب
بیدار بشو از خواب
اون اخماتو وا کن دیگه کمکم
در هر جای عالم
یا سیاه در بارگاه پادشاه میخواند:
مکن تکیه بر ملک و دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
درویش و غنی بنده این خاک دَرَند
و آنان که غنیترند محتاجترند
در بعضی مواقع شعرهای دستهجمعی میخوانند. مانند:
سیاه مشکلگشاست کی میگه نه
سیاه مرد خداست کی میگه نه
سیاه درمون و دواست کی میگه نه
سیاه یار آشناست کی میگه نه
سیاه مال شماست کی میگه نه سیاه مال ماهاست کی میگه نه
سیاه کنج دلاست کی میگه نه سیاه شور و نواست کی میگه نه
سیاه خیلی بیریاست کی میگه نه
سیاه در همهجاست کی میگه نه
سیاهی و سیاهی و سیاهی
سیاها مثل تو نمیرن الهی
یا سیاه میخواند و بقیه جواب میدهند.
سیاه: بشکن بشکنه
همه: بشکن
من نمیشکنم
همه: بشکن
اینجا بشکنم یار گله داره
اونجا بشکنم یار گله داره
این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره
اینجا تهرونه
همه: بعله
اینجا شمرونه
همه: بعله
پول فراوونه
همه: بعله
بشکن بشکنه
همه: بشکن
من نمیشکنم
همه: بشکن
من نمیشکنم
همه: بشکن
چیچی رو بشکنم
همه: یالا
غم و غصهها رو
همه: یالا
همه کینهها رو
همه: یالا
و دهها نمونه شعارهای مختلف که همه شاد و مفرح است و برای شادی مردم خوانده میشود. برجستهترین شخصیتهایی که نام آنها در روال نمایش شادیآور ثبت شده، بهاین قرار است تلخک دربار سلطان محمود- جوحی که در مثنوی مولوی به آن اشاره میشود-بهلول و… .
گل عنایت دوران شاهعباس لوطی صالح: دوران آقامحمدخان قاجار کریم شیرهای دربار ناصرالدینشاه و شخصیتهای مردمی مبارک، یاقوت- الماس- زمرد.
همانطور که از نامشان پیداست، علاوه بر اینکه قیمتیترین اشیای هر دوره هستند. مفهوم آن این است که این اشخاص قیمتیترین اشیا از دیدگاه مردم بودهاند. فرم کنونی نمایش سیاهبازی که به روی صحنه آمده و با تئاتر مدرن آمیخته شد، از انتهای دوره قاجار به بعد بوده و معروفترین شخصیتهایی که نقش سیاه را بازی میکردند بهاین قرارند: ذبیحالله خانماهری، مهدی مصری، سیدحسین یوسفی، رضا عربزاده، مصطفی عربزاده، سعدی افشار و نسل دهه بعد جواد انصافی، مجید افشار، محمود بصیری، عبدالرضا اکبری، علامه دهر، عطا صفرپور و نسل دهه بعد داوود داداشی، هوشنگ هدایتی، خاکسار و دهه بعدی میثم یوسفی و امیرحسین انصافی جوانترین سیاهباز که آن را درست فهمیده و درست عمل میکنند.
شخصیت سیاه درواقع عارفی بذلهگو و هزلگوی است. او هیچگونه عشق زمینی ندارد. شخصیت توده زجرکشیده و ستمدیده مردم است. سمبل آزادی و فریاد، سمبل عشق، محبت، شادی و دوستی است. او از کوچههای تنگوتاریک غم گذر کرده است. بهظاهر حرفزدن بلد نیست. اما از شعرهای مولوی، سعدی و حافظ میخواند و حرکاتش ارادی نیست. گاه میلنگد و گاه روی دستوپا راه میرود. وقتی هم گریه میکند، گریهاش گریه طبیعی نیست، چراکه برای او هر پدیده ناچیزی خندهآور است. سیاه همهجا حضور دارد و رکن اصلی تئاتر روحوضی است. از اول تا آخر کار، همه گرهها را باز میکند یا همه گرهها را او میزند، گرچه این کار را با لودگی انجام میدهد. اما کاملا هوشیار و عاقبتاندیش است. در نمایش سیاهبازی آدمهای بدذات شکست میخورند. همه شادیها دوباره برمیگردد و نمایش با شادی پایان میپذیرد. ابعاد فلسفی سیاه در آینه حقیقتبین نهفته و توضیح آن مفصل است که چرا صورت سیاه، لباس قرمز و زبان و صدای مخصوص. او وجدان بیدار خیلی از آدمها و کمال آرزوهای خیلی از آدمهای دیگر است. او حرف مردم و درددل آنها را میگوید. زبانی بُرا و دلی مانند شیر و از هیچکس و هیچچیز جز خدا ترس ندارد.
عمدهترین و مهمترین مسائل سیاهبازی شگردهای آن است که بیش از ۴٠ شگرد وجود دارد و هرکدام از شگردها را به فرمهای مختلف میتوان اجرا کرد. مثلا حرفتوحرف. یا کلام وارونه یا پشتدری. برای مثال، کسی پشت در میآید در میزند سیاه میگوید کیه. مرد: منم. سیاه به ارباب: ننهم آمده. یا میپرسد کیه؟ مرد: من هستم سیاه به ارباب میگم کیه میگه من اسبم. تمام شگردها و آینه حقیقتبین در کتاب سیاهبازی از نگاه سیاهباز کامل وجود دارد.
انسانم آرزوست
هر چند بعد از انقلاب اسلامی عدهای فکر میکردند سیاهبازی نمیتواند بهروز باشد بااینحال، من فعالیتهای سیاهبازی را بهروز کردم مثلا نمایش «بمب» را سالهای ١٣۵٨ و ۵٩ روی صحنه بردم که درباره بمبگذاریهای خیابانی گروهکها در باغفردوس شمیران و تئاترشهر است اجرا کردم که ضبط تلویزیونی و از شبکه اول سیما پخش شد. تا سال ١٣۶٠ نمایشهای دام مربوط به جنگ و نمک نمکدان مربوط به گروهکها در تئاترشهر اجرا و از شبکه اول پخش شد. از سال ۶٣ استاد داوود فتحعلیبیگی نیز نمایشهایی درباره جنگ و موضوعهای روز به اجرا درآورد، مثلا نمایش تخت و خنجر- سلطان مبدل- میرزا عبدالطمع و جنگ جهانی و همچنان فعالیتهایشان ادامه دارد و کار جدیدشان انسانم آرزوست در سنگلج در حال اجراست. و حتی گروه مجید افشار نمایشهایی با موضوعات روز را از سال ۶١ به روی صحنه برد مثل نمایش بازیسازان، آرزوی طلایی، آژانس بینالمللی و جزیره سحرآمیز و بعدها گروههای جوانتر گروه هوشنگ هدایتی نمایشهای قصههای مبارک- سیاه سرزمین آدمخواران- سپید و سیاه تیرهتر از سیاه و گروه سعید خاکسار نمایش کاکاسیاه- میخوام سبز شوم- عباس ماشینشور. از بعضی از این کارها در خارج از کشور استقبال زیادی شد و تلاش همه گروهها این بود که نمایش اصیل ایرانی باقی بماند و به آن توجه شود و همه گروهها تلاش میکردند این نمایش به دانشگاه کشیده شود. متأسفانه هنوز نتوانستهایم چند واحد نمایش سیاهبازی در دانشگاهها داشته باشیم و فقط استادانی مانند دکتر داوود فتحعلیبیگی، دکتر ناصر بخت، دکتر صالحپور و دکتر آبسالان درباره سیاهبازی دانشجویان را تشویق و راهنمایی میکنند. هنوز ما مکان ثابتی نداریم که همیشه در آن تئاتر آیینی و سیاهبازی اجرا شود درصورتیکه در اکثر کشورها چنین مکانی وجود دارد. اگر چند توریست به دنبال نمایش سیاهبازی و آیینی باشند، در پایتخت کشورمان تهران چنین مکانی نیست. امیدواریم بهزودی این فکر تحقق پیدا کند.
منبع شرق