به علاوه از بخش خصوصی هم باید هرچه بیشتر خواست که وارد حوزه‌های تئاتری شوند تا از این شرایط به شدت اسف‌باری که الان تئاتر ایران از نظر مالی با آن مواجه است بیرون بیاییم.

محمد رحمانیان:‌ خودم را متعلق به خانواده تئاتر ایران نمی‌دانم

در هنر نمایش ایران، کم پیش می‌آید که یک اسم؛ کاری را پرفروش کند. اتفاقی که با نام محمد رحمانیان در تئاتر ایران افتاده است. هر کاری که از او بر صحنه نمایش ایران می‌آید، حتما با استقبال مخاطبان مواجه خواهد شد. او هنر و اندیشه را با بازدهی مالی کنار هم نشانده. رحمانیان هنرمندی است پرکار و نمی‌توان کتمان کرد که تابوشکنی، مهمترین ویژگی کارهای رحمانیان است.

به گزارش تیترهنر، مخاطبان؛ کارهای محمد رحمانیان را دوست دارند چون آثار او هم روایت‌های جذابی دارند و هم چیزهایی را می‌گویند که کمتر هنرمندی آنها را بیان می‌کند. او مرزها را با موفقیت می‌شکند و گاه از خط سانسور می‌گذرد بدون آنکه موجب توقیف یا توقف کارش شود. او موفق می‌شود نمایش «مجلس ضربت زدن» بیضایی را بر صحنه ببرد یا از حقوق فراموش شده زنان در تئاتر بگوید. رحمانیان از معدود هنرمندانی است که به نوشتن درباره ائمه علاقه نشان می‌دهد و بارها در این باره کارهای متفاوتی با آنچه در نمایش‌های مذهبی می‌بینیم، روی صحنه آورده است. به همین منظور برای بحث درباره سانسور و تابوشکنی با محمد رحمانیان به صحبت نشستیم.

خیلی از مسائل اجتماعی در یک دوره‌هایی تابو هستند و به نظر می‌رسد این هنر بوده که آنها را کم‌کم از تابو درآورده. مثلا یک زمانی حرف زدن از ایدز سخت و وحشتناک بود یا خیلی مسائلی که به عنوان بحران اجتماعی آنها را می‌شناسیم.

بله؛ در مورد همین مساله ایدز که مثال زدید؛ آقای قدکچیان فیلمی ساخت به نام «بهشت پنهان» که در آن نمی‌توانست بگوید شخصیتی که خانم فاطمه گودرزی نقش‌اش را بازی می‌کرد، ایدز دارد.

همین تابو در معضلات اجتماعی وقتی راجع به زن‌ها است، خیلی پررنگ‌تر می‌شود. به نظر شما شرایط تغییر کرده؟ قبلا راحت‌تر بود؟ یا تابوها در ذهن هنرمندان کمتر بود؟

من نظرم این است که تابوها سفت و سخت سر جای خودشان ایستاده‌اند. وقتی قضیه را از شکل عرفی به شکل شرعی درمی‌آورند دیگر چه کسی جرات دارد سراغ این تابوها برود و بهشان دست بزند و در موردشان حرف بزند؟ درباره تابوهای عرفی می‌توان گاهی حرف زد اما در مورد تابوهای مذهبی مطلقا؛ معتقدم تابوها همچنان سفت و سخت وجود دارند و خود من چندین بار این لطمه را دیده‌ام. هم در نمایش «روز حسین» و هم در نمایش آخرم «نام تمام مادران» مواردی بوده که حتی نتوانسته‌ام به آنها نزدیک شوم. مثلا یکی از ایراداتی که به «روز حسین» گرفته بودند این بود که چرا در این نمایشنامه می‌گوییم امام حسین(ع) چند روز قبل از واقعه کربلا موهایش را رنگ می‌کند. گفتم از نظر تاریخی این اتفاق افتاده و امام حسین(ع) موهایش را پرکلاغی و سیاه می‌کردند. خب ما می‌دانیم یک مرد 50 و چند ساله تعداد زیادی موی سفید دارد و امام حسین (ع) موهایش را رنگ می‌کردند یعنی در منابع متعددی به این اشاره شده است.

اما بازهم گفتند این را نگو، گفتم خب وجود داشته. گفتند هر چیزی که وجود داشته را نباید گفت! چرا؟ چرا نباید گفت؟ چه اشکالی دارد؟ باید به این افراد گفت؛ تابوی ذهنی تو با آنچه ائمه انجام می‌دادند فرق دارد، دوتاست. یا مثلا همسر حضرت زینب(س) نوازنده خیلی خوبی بوده؛ جزو خاندان نبوت و ائمه هم بوده اما ساز هم می‌زده. می‌گویند این را هم نگویید. خب چرا؟ آیا به این دلیل نیست که شما اتفاقا از رفتار و کردار اهل بیت فاصله گرفته‌اید؟ آنها که زندگی‌شان را داشتند می‌کردند. این داستان‌هایی است که خودتان برای خودتان درست کردید و این تحریم‌هایی است که خودتان درست کردید برای خودتان؛ درحالی که در فقه داستان به این سختی نیست. اصلا فقه آمده بود که زندگی مردم را راحت‌تر کند نه اینکه دشوارتر کند. خب ما داریم درباره خانواده‌ای صحبت می‌کنیم که امامش موهایش را رنگ می‌کند و شوهر خواهرش ساز می‌زند. هیچ اشکالی هم ندارد. آن اسامی جزو مقدس‌ترین اسامی ما هستند؛ چه زینب(س) چه امام حسین(ع). مساله‌شان این است که می‌خواهند امام‌ها را با خودشان تطبیق دهند اما نمی‌توانند. نشان دادن ساز در تلویزیون مشکل دارد اما معنی‌اش این نیست که ساز در زندگی امام حسین نبوده. اصلا فرض کنیم که امام حسین(ع) خیلی با این موضوع موافق هم نبوده اما ساز که بوده و حضرت زینب(س) که موافق بوده. این داستان‌ها و تابوهایی است که همین 50-60 سال اخیر شکل گرفته که موسیقی فلان است و ساز بهمان است. اینها تابوهایی است که با تاریخ اسلام مشابهت‌هایی ندارد و در ذهن خودمان ساخته‌ایم و روز به روز داریم افزایش‌اش می‌دهیم که برسیم به جایی که دیگر سوت هم نزنیم، خنده هم نکنیم. چرا؟

یکی از ایرادهایی که به حضرت علی (ع) در کودکی می‌گرفتند این بوده که چرا این بچه آنقدر شوخی می‌کند. می‌گفتند بچه‌ای که آنقدر شوخی کند، می‌تواند بعد از پیامبر خلیفه شود؟ خب، آره شوخی می‌کند و می‌خندد اما در ضمن از نظر پیامبر، بهترین و مهم‌ترین گزینه برای ادامه خلافت بوده است. همیشه می‌گفتم حضرت علی(ع) اگر امروز می‌آمد تلویزیون از جلوی زنجیرِ در راهش نمی‌دادند برای اینکه معمولا آستین کوتاه می‌پوشید. چون توصیه شده بود که بازوان‌اش را به رخ دشمنان اسلام بکشد. این آدم را الان به تلویزیون راه نمی‌دهند. داستان خیلی ادامه‌دار است و ده‌ها مثال دیگر می‌شود در این مورد زد.

شما قبلا گفته بودید که موضوعات مذهبی برای شما دردسر داشته و خیلی وقت‌ها برای همین مسائل با سانسور یا مشکلاتی مواجه بودید. این از علاقه شخصی شما می‌آید که دوست دارید با همه دردسرهای مختلف و خوانش‌های متفاوت باز سراغ این موضوعات بروید؟

بارها درباره این گفته‌ام که من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شدم و مسائل صدر اسلام به عنوان یک پرسش تاریخی برایم همیشه مهم است به خصوص تا سال 255 هجری قمری را خیلی خوب خوانده‌ام و خیلی به آن دوران علاقه‌مندم و راجع بهش مطلب دارم. روی سال 255 ه.ق هم تکیه دارم چون سال تولد حضرت مهدی (عج) است. تا آن مقطع را دست‌کم به عنوان یک نمایشنامه‌نویس، خیلی خوب اشراف دارم. ضمن اینکه خانواده‌ و مادری دارم که خیلی مذهبی است و اصلا خانه‌مان را تبدیل به حسینیه کرده است و من هر از چندگاهی در تکریم آن چیزی که مادرم به آن اعتقاد دارد، نمایش‌هایی می‌نویسم. این چند نمایشنامه مذهبی مثل «پل»، «اسب‌ها»، «عشقه» و «روز حسین» همه‌شان یک‌جور تکریم از آن چیزی است که مادرم به آن معتقد است و همه دارایی‌اش و حتی خانه‌اش را برایش گذاشته است. من فکر می‌کنم به عنوان یک فرزند باید در تکریم آن مادر کارهایی انجام دهم و تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که هر از گاهی نمایشنامه‌هایی با مضمونی که او دوست دارد و خود من رویش زیاد تحقیق کرده‌ام بنویسم. ممکن است این مضامین خیلی خوشایند آقایان نباشد و دوست نداشته باشند که ما خیلی به آنها نزدیک شویم. ولی به‌هرحال اینها وجود دارد. در مورد حضرت معصومه(س) قبلا هم گفتم؛ زندگی بسیار عجیب و غریبی دارد و اگر کسی بخواهد درباره‌اش بنویسد مجبور است به آن دورانی که به دستور خلیفه وقت در حصر خانگی به سر می‌برد، اشاره کند. اما همین اما و اگرها باعث می‌شود که آدم سراغ آنها نرود و فکر کند خب بهتر است که ننویسد. من زندگی‌ام بعد از نمایش «روز حسین» عوض شد. ممنوع‌الکاری‌ها، مهاجرت‌ام، بسته شدن کتاب‌فروشی نشر چشمه؛ همه اینها احساس خیلی بدی به من داد؛ اینکه چطور نمایشنامه‌ای که نوشته نشده می‌تواند زندگی یک ناشر (نشر چشمه) را بهم بریزد. اگر چاپ کرده بودیم می‌گفتیم خب تبعات آن چاپ است اما اصلا چاپ نشده بود و من آن را از ناشر پس گرفته بودم. اینها روی من خیلی تاثیر بدی گذاشت و سرانجام به این نتیجه رسیدم که هرگز درباره شرایط تاریخی ائمه و معصومین ننویسم هرچند که به نظرم دیگرانی خواهند آمد که بنویسند.

موضوعات مذهبی که شما سراغ‌شان می‌روید علاوه بر اینکه مذهبی هستند بخشی از تاریخ و اسطوره هم به شمار می‌روند و این حساسیت‌ها را هم می‌طلبند. به نظر می‌آید این موارد را هم مدنظر دارید و با رویدادهای مذهبی به عنوان یک موضوع تاریخی و اسطوره‌ای هم برخورد می‌کنید.

بله. اتفاق خوب در مورد دین اسلام این است که تنها دینی است که از ابتدایش اسناد تاریخی وجود دارد. برخلاف یهود و مسیحیت و ادیان دیگر که تقریبا هیچ سند مکتوبی مثلا در مورد تولد حضرت مسیح نداریم و بعضی از محققان تا آنجا پیش رفته‌اند که می‌گویند اصلا چنین شخصیتی وجود ندارد. یعنی از شکل تاریخی بیرون می‌آمده و تبدیل به شخصیتی مذهبی-اسطوره‌ای شده. در مورد اسلام کاملا برعکس است.

درباره اسلام آنهم در تمام مواردش ما اسناد مهمی داریم. در مورد هر اتفاقی مورخان بسیاری نوشته‌اند و اسناد به جا مانده است. حتی می‌توانند براساس آن اسناد شخصیت پیامبر و ائمه را تصویرسازی کنند. همه این اتفاقات می‌تواند بیفتد. پس ما در این زمینه با شانس و خوش‌اقبالی بسیار بزرگی مواجه‌ایم. اسلام تنها دینی است که مدارک و اسناد قابل توجهی دارد. در کنار این اسناد تاریخی، اسناد مذهبی هم داریم که فقها از گفتگوها و خطبه‌ها و احادیث جمع‌آوری کرده‌اند و در جای خود بسیار مهم است؛ اما رویکرد من در همه نمایش‌ها رویکردی تلفیقی بوده است؛ بین تاریخ، مذهب و اسطوره. اسطوره‌ها شاید برای من از اسناد تاریخی و مذهبی بیشتر اهمیت دارند چون اسطوره‌ها کارکرد فراجهانی دارند و درواقع وارد زندگی امروز ما می‌شوند. مثلا امام حسین(ع) و داستان کربلا اسطوره تشنگی است و به نوعی همیشه می‌تواند وارد زندگی روزمره ما شود.

به یاد بیاورید در جنگ ایران و عراق، در کنار اتفاقات مهم، اتفاق‌های تلخی هم افتاد. مثل اینکه لجستیک نتوانست آب کافی به رزمنده‌ها برساند و در بسیاری از مواقع نبودن آب باعث شهادت و تلف شدن بسیاری از بچه‌ها در جبهه شد؛ این بازتولید همان اسطوره تشنگی است. اصلا اسطوره امام حسین(ع) در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق، مدام و مدام بازتولید شد. اینها یعنی اینکه ما از اسطوره‌ها گریزی نداریم و در زندگی ما هستند.

اسطوره «شهربانو»، اسطوره‌ی سرزمین‌های بارانی و دارای آب است؛ از نظر تاریخی ما می‌دانیم که اصلا امام حسین(ع) و شهربانو نمی‌توانند هرگز همدیگر را دیده باشند اما از نظر اسطوره‌ای کنار همدیگر قرار می‌گیرند تا از تلفیق اسطوره تشنگی و اسطوره سرزمین‌های خشک، اسطوره سوم یعنی اسطوره باروری به وجود بیاید. بنابراین این وجه اسطوره‌ای قصه‌های قدیمی و اسلامی برایم خیلی جالب است و دلم می‌خواهد مدام اینها را بازتولید کنم و راجع بهشان مدام بنویسم.

در لابه‌لای کارهایی که می‌کنم همیشه این تحقیق‌ها را انجام می‌دهم. مثلا تحقیقاتی که در مورد «عشقه» کردم منجر به این شد که تحقیقاتم را در مورد حضرت زینب(س) شروع کنم و نمایشنامه‌ای به اسم «درخت» بنویسم که اصلا ترجمه نام «زینب» است. اینها خودشان را به آدم نزدیک می‌کنند و چون من هم علاقه‌مندم همواره روی اینها کار می‌کنم و یا بالاخره اجرایشان می‌کنم یا نه. فعلا شرایط طوری است که به‌خاطر همان تابوهایی که درباره‌شان حرف زدیم ترجیح می‌دهم که هیچ‌کدام از اینها انجام نشود. اما معتقدم نسل‌هایی که می‌آیند خیلی بیشتر از من و بهتر از ما، می‌توانند روی این اسطوره‌ها کار کنند. نمایش «حمید امجد» به نام «مهر آیینه‌ها» از نظر من یک تلفیق درخشان بود از تاریخ، مذهب و اسطوره که به عنوان یک درس، همیشه می‌توان بارها به آن برگشت تا بدانیم که نویسنده چطور توانسته این سه موضوع را در شخصیت امام علی(ع) به یک قالب واحد برساند. از این منظر، به نظر می‌آید «مهر آیینه‌ها» یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌هایی است که در این باب نوشته شده است.

برخورد مدیران با موضوعات و مسایل تئاتر ازجمله همین تابوها چیست؟ اصولا کار در صحنه چطور پیش می‌رود؟

من درباره خودم می‌توانم حرف بزنم چون مدت‌هاست با بدنه تئاتر این کشور کاری ندارم و آنها هم البته با من کاری ندارند و چندان خودم را متعلق به خانواده تئاتر ایران نمی‌دانم. همچنان ممیزی‌ها و تابوها وجود دارد و همچنان ما به یک ساختار منسجمی در شاکله تئاتر ایران نرسیده‌ایم. اما چند آدم با حسن‌نیت در تئاتر وجود دارند که خیلی خوب‌اند و لااقل کمر به نابودی تئاتر ایران نبسته‌اند. آدمی مثل «مهدی شفیعی» یا «پیمان شریعتی» که امسال با آنها به خاطر چند کاری که روی صحنه بردم خیلی ارتباط داشتم و گفتگو کردم، و معتقدم آمده‌اند که حال تئاتر را بهتر کنند. اینکه چقدر موفق بودند را من راجع بهش صحبت نمی‌کنم؛ اما به خاطر حسن‌نیتی که در زمینه تئاتر دارند می‌توانند باعث ایجاد اتفاقات خوب در این هنر باشند. تعدادی از مدیران هم هستند که اساسا کمر به قتل تئاتر در ایران بسته‌اند و نظرشان این است که چرا اصلا تئاتر دارد اجرا می‌شود. در سال‌های پیش هم چنین مدیرانی داشتیم و برای خود من این موضوع صادق بود؛ وقتی که کار نمی‌کردم خیلی به من احترام می‌گذاشتند؛ آدم عزیز و محترمی بودم اما هر نمایشی دست می‌گرفتم تبدیل به عنصر اضافی و موجود مزاحم می‌شدم! به‌هرحال خوب و بد دارد. اما به نظر من تئاتر ایران افق روشنی دارد. با چند اتفاق مهم، این افق می‌تواند روشن‌تر هم شود. یکی از آنها عدم سخت‌گیری روی متون ایرانی است؛ آنقدر نمایشنامه‌نویس ایرانی را تحت فشار قرار ندهند؛ آنقدر نمایشنامه‌نویسی را که می‌خواهد از امروز وطن خود بگوید و دردهای روز را مطرح کند، مورد هجمه و بازبینی و ممیزی قرار ندهید، حیف است، اسم خوبی باقی نمی‌ماند. تئاتر ایران با حمید امجد و محمد چرمشیر و محمد رضایی‌راد و محمد یعقوبی و نغمه ثمینی و امثال آنهاست که زنده است. تئاتر ایران به خاطر نمایشنامه‌های خارجی که اجرا می‌شود و البته خیلی هم خوب‌اند، نیست که زنده است؛ نمایشنامه‌های خارجی را همه‌جا می‌توانید ببینید، نسخه‌های اصل‌اش را هم می‌توانید ببینید اما چرمشیر و امجد را همه‌جا نمی‌توان دید. اتفاقی که در مورد نمایش «سه خواهر و دیگران» (حمید امجد) افتاد به نظر من؛ از تلخ‌ترین اتفاقاتی بود که می‌تواند رخ دهد. از کارگردانی بزرگ مثل امجد بعد از 12 سال دعوت می‌کنید که بیاید نمایشی در جایی مثل تئاتر شهر اجرا کند و کم‌ترین حمایت از او صورت می‌گیرد و این اتفاق خوبی نیست. یادمان باشد داریم درباره چه کسی صحبت می‌کنیم؛ یکی از خلف‌های راستین بهرام بیضایی. بنابراین تا زمانی که این ارزش‌گذاری‌ها به وقوع نپیوندد و حمایت‌های درستی از به خصوص نمایشنامه‌نویسان ایرانی صورت نگیرد فکر می‌کنم موقعیت تئاتر همچنان کمی متزلزل است. محمد رضایی‌راد چرا باید «دوشسِ ملفی» کار کند؛ رضایی‌راد یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان ایران است؛ چرا «نمی‌گذارید» نمایشنامه‌های خودش را کار کند؟ نمایشنامه‌هایی که دغدغه انسان و جهان امروز و مخاطب واقعی تئاتر را دارد. چرا کاری می‌کنند که رضایی‌راد به سمت متن خارجی برود؟ درحالی‌که می‌دانم در این سال‌ها چیزی بالغ بر 10 نمایشنامه درخشان نوشته است… اگر این اتفاق‌های خوب بیفتد، در سال‌های بعدی با تئاتر زنده‌تر و پویاتری مواجه خواهیم بود.

فکر می‌کنید این کم وکاستی‌ها چقدر به بحث مدیریت برمی‌گردد؟ مدیران تئاتری ما قدرت تصمیم‌گیری و اثرگذاری ندارند؟

بله اما به‌هرحال محافظه‌کاری هم وجود دارد. قدرت دارند اما در اولین مقاله‌ای که فارس، رجانیوز یا کیهان بنویسد به سرعت عقب می‌کشند و همین باعث می‌شود که قدرت و تاثیر خودشان را از دست بدهند. روزنامه‌نگاران حق دارند که هرچه دل‌شان می‌خواهد در رسانه‌ها بنویسند و انتقاد کنند اما این میزان اهمیتی که قائل می‌شوند برای جناح‌های دیگر و کسانی که اصلا چشم ندارند تئاتر را ببینند و موفقیت سینمای ایران را ببینند، قابل درک نیست. روش مدیران تئاتری ما بسیار روش محافظه‌کارانه و حتی ترسویی است. این میزان ترس و محافظه‌کاری به نظر من جواب نخواهد داد. آنها حرف‌هایشان را می‌زنند و به همه توهین می‌کنند. به بهرام بیضایی در صفحه اصلی روزنامه خودشان می‌گویند بی‌سواد. خب با این آدم‌ها چه کار باید بکنیم؟ ما هم باید بپذیریم که بیضایی بی‌سواد است؟ یا اینکه با این هجمه مقابله کنیم؟ بعد از موفقیت اولیه فیلم «فروشنده» حرف‌های جنسیتی و کثیفی در یکی از روزنامه‌هایی زده شد که مدعی اخلاق حسینی هستند. خب در برابر این میزان بددهنی و بی‌اخلاقی، بالاخره مدیران تئاتری و سینمایی باید جایی بایستند. نمی‌گویم بروند شکایت کنند، اما لااقل کنار هنرمندان‌شان بایستند. ولی متاسفانه هنوز آن اتفاقی که باید در زمینه مدیریت فرهنگی بیفتد، نیفتاده است و تنها چیزی که می‌توانم در موردشان بگویم این است که بسیار با حسن‌نیت هستند و نیامده‌اند که تئاتر را از بین ببرند؛ آمده‌اند که تئاتر را به جایگاه خوبی برسانند. من برای این حسن نیت و برای این علاقه اعتبار زیادی قائلم اما به نظرم کافی نیست؛ باید در برابر هجمه‌هایی که به تئاتر و هنرمندان تئاتر می‌شود با ایستادگی بیشتری وارد میدان شد.

به نظر شما با تغییر اسم‌ها و آدم‌ها اتفاقی می‌افتد؟ مثلا وقتی چهره‌هایی مثل منتظری یا پاکدل بیایند که سابقه مدیریت تئاتر داشته‌اند تغییری ایجاد می‌شود یا روند اینطور است؟

نمی‌دانم خوب شود یا بد. چون من در تمام دوران کار آقای منتظری ممنوع‌الکار بودم و نمی‌دانم اگر او دوباره بیاید اوضاع تئاتر بهتر می‌شود یا بدتر. در تمام دوران کاری او بهرام بیضایی اجازه کار نداشت اما الان نمایشنامه‌های بهرام بیضایی اجرا می‌شود. «خاطرات هنرپیشه نقش دوم»، «افرا»، «میراث» اجرا شد، من هم نمایشنامه‌خوانی‌های متعددی از او کردم و «مجلس ضربت زدن» را روی صحنه بردم. با توجه به همه‌ی اینها رویکرد کلی دولت خیلی مهم است؛ هر دولتی که می‌آید رویکردی نسبت به فرهنگ دارد و مدیران تئاتری هم متاثر از آن رویکرد کلی هستند. به نظرم به اسامی نیست؛ به رویکرد کلی خود آقای روحانی به عنوان شخص رئیس‌جمهور بستگی دارد که تا اندازه‌ای تکلیف برخورد مدیران تئاتری را هم روشن می‌کند. آن مدیر تئاتری که مستقل عمل نمی‌کند مجبور است براساس سلسه مراتبی که انتخاب شده این مسائل را رعایت کند. مدیرکل هنرهای نمایشی از طرف معاون وزیر و او هم از طرف وزیر و شخص وزیر از طرف رئیس جمهور انتخاب می‌شوند. بنابراین تقریبا کسی که مرکز هنرهای نمایشی را اداره می‌کند در واقع سیاست‌های هنری دولت آقای روحانی را پیگیری می‌کند و بنابراین برخوردها سیاسی است. با تمام این تفاسیر به نظرم اتفاقات خوب در راه است چون انتخاب‌ها تا اینجا به نظر من درست بوده؛ می‌توانستند کسانی را بیاورند که دل خوشی از تئاتر نداشتند و اتفاقا در راس مرکز هنرهای نمایشی قرار دهند اما خب این کار را نکردند. آدمی را آوردند که متعلق به خانواده هنرهای نمایشی است و سال‌هاست در مرکز هنرهای نمایشی کار می‌کند و رویکرد مثبتی به جریان‌های تئاتری کشور دارد.

پس به‌طور کلی معتقدید دولت آقای روحانی در این حوزه توفیق داشته است؟

بله. به نظر من نسبت به دوران قبلی لااقل برای خود من توفیق داشته چون من در پنج سال آخر دولت آقای احمدی‌نژاد ممنوع‌الکار بودم و اجازه‌ی اجرا نداشتم. برخی‌اش به خاطر سیاست‌های آنها بود و برخی هم به دلیل گزارش‌هایی بود که از من رفته بود توسط آدم‌هایی که الان دارند کار می‌کنند. گزارش‌هایی علیه من دادند و باعث ممنوع الکاری من در تئاتر شدند.

شرایط اقتصادی کشور به گونه‌ای است که در همه بخش‌ها نارضایتی‌هایی وجود دارد و به نظر می‌رسد وقتی نیازهای ضروری مشخص می‌شود، به فرهنگ و هنر سهم کمتری از بودجه می‌رسد. برای اهل تئاتر هم چندان چشم‌انداز روشنی وجود ندارد. به عنوان یک تئاتری، پیش‌بینی‌ای دارید که از نظر مالی اتفاق خوب مالی در آینده برای این حوزه بیفتد؟

من فقط این را می‌توانم بگویم که وضعیت مالی هنرمندان تئاتر بسیار اسفناک و بد است و اگر اینها در پروژه‌های سینمایی و تلویزیونی همکاری نکنند هشت‌شان گرو نُه‌شان است و این خیلی بد است. چرا هنرمندان تئاتر باید آنقدر شرایط مالی بد و اسفناکی داشته باشند و امکانات مالی‌شان سال به سال پایین‌تر بیاید و کسی هم فکری برایش نکند. به نظر من؛ باید دوباره بحث قراردادهای تئاتری را راه انداخت و دوباره برگردیم به قراردادهای تیپی که خانه تئاتر داشت و براساس آن همکاری کنیم و از طرف دیگر مقدار بیشتری پول و بودجه به بدنه تئاتری ایران تزریق کرد. هرچند من خودم جزو این بدنه نیستم اما بچه‌های تئاتری را می‌شناسم و می‌دانم با همه تلاشی که می‌کنند بازهم شرایط نابسامانی دارند. کسی که فقط از راه بازیگری، نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی تئاتر یا صحنه و لباس و… امرار معاش می‌کند از نظر مالی آدم خوشبختی نیست و سال به سال این بچه‌ها فقیرتر می‌شوند. به نظرم باید فکری کرد. به نظر من با ورود آقای سلیمی در مرکز هنرهای نمایشی و بعدا آقای شریف‌خدایی مساله قراردادهای تئاتری به صورت اتفاق خیلی خوبی درآمد و اگر بتوانند آن فضا را احیا کنند و دوباره کارگردان‌ها و گروه‌های تئاتری بدانند که دست‌آخر می‌توانند چقدر روی مسائل مالی حساب کنند یا چقدر دست‌مزد به گروه خودشان بدهند خوب است. در کنارش بحث تهیه‌کننده‌های تئاتری هم هست؛ مرکز هنرهای نمایشی می‌تواند اسپانسرهای مالی برای گروه‌های تئاتری فراهم کنند یا حتی از وزارتخانه‌های دیگر مثل وزارت صنعت و معدن و وزارت نیرو که بودجه‌های کلان‌تری دارند بخواهند در حوزه‌های فرهنگی و هنری سرمایه‌گذاری کنند. منظورم سرمایه‌گذاری‌ای نیست که به سود منجر شود؛ بلکه اسپانسرینگی است که به سودآوری فرهنگی این کشور کمک می‌کند. اینها می‌تواند تا حدودی راهگشا باشد. به علاوه از بخش خصوصی هم باید هرچه بیشتر خواست که وارد حوزه‌های تئاتری شوند تا از این شرایط به شدت اسف‌باری که الان تئاتر ایران از نظر مالی با آن مواجه است بیرون بیاییم.

منبع ایلنا

به علاوه از بخش خصوصی هم باید هرچه بیشتر خواست که وارد حوزه‌های تئاتری شوند تا از این شرایط به شدت اسف‌باری که الان تئاتر ایران از نظر مالی با آن مواجه است بیرون بیاییم.