«متولد ۶۵» نام فیلم شماست. نامی که در بطن خود، تماشاگر را میخواهد دعوت کند به داستان و روایتی درباره یک نسل. آیا زمان نامگذاری فیلمتان به این نکته فکر کرده بودید که این نام ویژگی نسلی به کاراکترها میبخشد؟
این که میگویید هست. اما علاوه بر آن میتوانم بگویم یکی از گرههای اصلی فیلم که در خود فیلم و در روند روایت اتفاق میافتد، اشاره به این نام و این تاریخ دارد. درواقع اینکه نام این فیلم «متولد ۶۵» است، به این معنا نیست که لزوما درباره دهه شصتیهاست، یا مانیفست متولدین این دهه را به تصویر کشیده…
اما چه شما و یادداشتها و مصاحبهها و فراخوانهایتان و چه خود فیلم، کاراکترها را از ویژگیهای نمونه ایشان در نمایندگی یک نسل خالی نمیکند…
خب، قرار هم نبوده که چنین کاری بکنیم. یک نکته را در نظر داشته باشید که قاعدتا کاراکترهای این فیلم نیز مثل هر فیلم دیگری متولدین سالهایی هستند و در فیلم واکنشهای آنان را به شرایط اجتماعی- اقتصادی که درحال حاضر درگیرش شدهاند، میبینیم. آنها میخواهند در شرایط نابسامان و در طبقهای که در آن گیر کردهاند، راه گریزی ایجاد کرده و بتوانند برای لحظاتی هم که شده باشد حضور و بودن در این طبقه جدید را تجربه کنند…
این که تجربه زیستشان در یک طبقه جدید فقط میتواند در قالب یک بازی رخ دهد و تازه همین بازی نیز در پایان بههم خورده و دست آدمها همگی رو میشود؛ نشان از بدبینی شما دارد یا اقتضای روایت چنین داستانی بوده؟
نه این به هیچوجه بدبینی نیست. اینکه در شرایط حال حاضر جامعهمان پولداربودن نیاز به هر چیزی غیر از استعداد و تلاش و کوشش دارد، آشکارتر از آن است که بتوان انکارش کرد. این را نمیتوان بدبینی نامید، بلکه عین واقعبینی است…
نکته مهم در این میان اما این است که بهنظر میرسد شما این آدمها را همراه با عقدههایی گشودهناشده نمایش میدهید…
با اینکه قصدی بر این نوع رویکرد نداشتیم، اما شاید هم اینگونه باشد. بههرحال اینها کاراکترهایی هستند که نه کودکی درستی داشتهاند و نه نوجوانی بسامانی. در شرایط نابسامان جنگی به دنیا آمده و در دوران سازندگی با تمام فشارهای اقتصادیاش نوجوانی را گذراندهاند و اکنون هم که به جوانی رسیدهاند، میبینند که در کشور ما برای پولدارشدن هر فاکتوری جز تلاش مورد نیاز است. وقتی آدمها بیتلاش به چنین جایگاههایی میرسند، طبیعی است دو جوان کمسن برای تجربه هم شده باشد، این بازی تلخ را آغاز کنند…
این تلخی تاثیرش را در فیلمتان نیز گذاشته و از این رو است که میگویم «متولد ۶۵» فیلم بدبین و تلخی است…
قطعا؛ من هم فکر میکنم تلخ است ولی به نظرم یک بازی تلخ است، نه یک تلخی غیرقابل تحمل. اینها متعلق به نسلی هستند که بیشترشان را میتوان تحصیلکرده نیز به شمار آورد اما درنهایت یکی از آرزوهایشان این است که حتی اگر شده برای چند ساعت، در یک خانه تر و تمیز زندگی کنند. خود این موضوع تلخ است؛ نه؟
… و این یعنی که به کاراکترها ویژگیهای نمونهای هم بخشیدهاید و تا حدی میتوانند خصایص یک دهه را بازتاب دهند…
نمیشود که کاراکتر را از پیرامونش منفک کرد. نسلی که بهخاطر دوره جنگ و سازندگی، نه کودکی کرده و نه جوانی و در شرایط امروز چشمش را باز میکند و میبیند فلانی خودرو مازراتی زیر پایش است و آن دیگری در پنتهاوس خیابان فرشته زندگی میکند؛ حس میکند این همه تفاوت در سطح زندگیها لابد از راههای غیرقانونی است. چنین میشود که شخصیتها خیلی راحت به هم دروغ میگویند و سر هم کلاه میگذارند…
یا مسائلی مثل فراخوان دهه شصتیها و مسائل دیگر تبلیغاتی…
بله. اینها کارهای تبلیغاتی است و کارهای اشتباهی هم نیستند. اینکه سعی کردیم از ظرفیتهایی نظیر اسم و فضای عاشقانه فیلم استفاده کنیم، چیزی اضافه بر خود فیلم نبود و امکانی بود که خود فیلم در اختیارمان گذاشته بود. این را باید یک بار دیگر بگویم در ارایه هر محصولی باید فوت و فنی به کار گرفته شود و در کار ما نیز باید بههرحال شیطنتهای تبلیغاتی خاصی انجام میشد تا اسم فیلم پیش مخاطبان جا بیفتد. ما با این کار سر تماشاگر را کلاه نگذاشتیم، بلکه خواستیم فضای فیلم را به مخاطب معرفی و برای دیدن فیلم ترغیبش کنیم.
میتوانی به صراحت بگویی نقطه آغاز این فیلم برای مجید توکلی کجا بود؟
نقطه آغاز این فیلم آشنایی با رضا میرکریمی بود. وقتی خلاصه داستان را برای ایشان تعریف کردم، خوششان آمد و پس از آن ابراز تمایل کردند تهیهکننده این کار باشند. ولی در مراحل بعدی درگیریهای کاری برای ایشان پیش آمد و آقای عسگرپور را بهعنوان تهیهکننده معرفی کردند خودشان هم در نقش مشاورم به من در این فیلم کمک کردند.
منظورم ایده اولیه و اصلی فیلم بود. اینکه دو جوان با نام و حضوری جعلی وارد خانهای شوند و…
همهگیرشدن استفاده از فضای مجازی نطفه ایده اولیه این فیلم را به وجود آورد؛ اینکه همه تلاش کردند خودشان را در فضای مجازی طور دیگری معرفی کنند.
خودتان فیلمنامه را نوشتید و بعد برای بازنویسی به خانم دارالشفایی دادید یا همه چیز مشترک پیش رفت؟
داستان این گونه بود که ایده اولیه و اصلی را با بزرگمهر حسینپور و پیمان قاسمخانی در میان گذاشتم. این دو در شکلگیری قصه و ایده خیلی به من کمک کردند. از یک جایی به بعد به کسی نیاز داشتم که هم خلاق باشد و هم مثل خودم انگیزه داشته باشد تا بتواند قصه را درک کند و بفهمد و نگوید که چه؟ بهصورت خیلی اتفاقی خانم دارالشفایی را جایی دیدم و ایشان از این ایده استقبال کرد. طرح اولیه را که نوشت دیدم حرف هم را میفهمیم. قصه با چنین روندی شکل گرفت. این را نیز باید گفت که وقتی فیلمنامهنویس قصه را درک کند و به قول معروف با آن حال کند، قطعا قصه مسیر خودش را میرود.
فیلمتان از جنس کارهایی است که در نقاط اوجش تماشاگر را به انتظار فراتر رفتن از اندازه فعلی رخدادها و اتفاقات فیلم وادار میکند. واضحتر بگویم در حوالی پایان فیلم در اوجگیری کشمکش کاراکترها انتظار درگیری شدیدتر و حتی قتل نیز وجود دارد اما همه چیز با حرف و سخن گرهگشایی میشود…
در مرحله نوشتن فیلمنامه شخصا مشورتهایی میگرفتم. با خیلیها نیز در این موارد صحبت کردم و مشورت گرفتم. رامبد جوان یکی از آنهایی بود که پیشنهاد داد این درگیری به قتل منجر شود. در همان زمان به رامبد هم گفتم شاید این اتفاق درجه یکی در روند فیلم باشد ولی مال من و فیلم من نیست. یعنی این جنس قصهگویی به حال من نمیخورد و اگر سراغش بروم شاید خراب کنم و چیز مزخرفی از آب دربیاید.
سرمایه فیلم را به سیاق بیشتر فیلم اولیها خودتان با معرفی سرمایهگذار تأمین کردید یا تهیهکننده در این بخش نیز یاریتان داد؟
بخشی از سرمایه فیلم را به روال مرسوم اغلب فیلمهای اول مرکز سینمای مستند و نیمهحرفهای تقبل کرد و بخشی دیگر را نیز آقای عسگرپور تهیه کردند…
آیا بازتاب مردمی فیلم برای شما و تهیهکنندهتان راضیکننده بوده است یا استقبال بیشتری را انتظار داشتید؟
از بازتابش بین مردم که قطعا راضیام. فروش این فیلم بدون سوپراستار و تبلیغات آنچنانی تلویزیونی و بیلبوردهای شهری از مرز ۶٠٠ و ۵٠میلیون تومان گذشته که نشان میدهد در ارتباط با مردم موفق بوده است. درواقع این فیلم را از نظر استقبال و ارتباط با مخاطب، نمونه موفقی میدانم.
از نظر انتقادی چه؟ استقبال منتقدان به «متولد ۶۵» چگونه بوده؟
بازتاب انتقادی نیز خوب بوده. خدا را شکر در نمایش جشنوارهای فیلم در برجمیلاد خبرنگاران و منتقدان واکنشهای خوبی داشتند و در یادداشتها و نقدها نیز این اتفاق به خوبی نمایان بود. همچنین فیلم در جشن منتقدان کاندیدای دریافت جوایزی بود که این نشان میدهد ما در حد توانمان کارمان را درست انجام دادیم و هم توانستیم ارتباط خوبی با مردم و هم رابطه سازنده و موفقی با منتقدان برقرار کنیم.
نکتهای که در فیلمتان به روشنی به چشم میخورد و البته جزو ارزشهای فیلم نیز هست، استفاده نکردن از چهرههای همیشگی فیلمهای به اصطلاح جوانانه سینمای ایران است. این تصمیم به دلیل خواست خودتان و اقتضائات فیلمنامه بود یا مثلا ناچاری اقتصادی چنین تصمیمی را باعث شد؟
بهنظرم فیلمنامه «متولد ۶۵» این جوری میطلبید. روزهایی که داشتیم فیلمنامه را مینوشتیم در صحبتهایی که با آقای میرکریمی و سپس عسگرپور داشتیم از ایشان نیز خواسته بودم در انتخاب بازیگران کار نباید سراغ بازیگران تکراری و چهرههای کلیشهشده در سینما و تلویزیون برویم. فیلم ما نیاز داشت به بازیگرانی که قدرت بالایی در ترسیم کاراکترهایی چنین دشوار و پیچیده داشته باشند؛ نه فقط چهرههای شناختهشده. درواقع قصه فیلم چون بکر و برگرفته از قصهای واقعی بود، سعی کردیم از چهرههایی استفاده کنیم که شبیه چنین نقشهایی را تجربه نکرده باشند. مثلا پدرام شریفی بازیگر بسیار خوبی است. بازیگر تئاتر است و توانایی بسیار بالایی دارد و قصه را خوب پیش میبرد.
اگر دوباره این فیلم را بسازید باز هم چنین تصمیمی میگیرید؟
اگر ١٠ بار دیگر فیلم بسازم حتما نقش اصلی آن پدرام شریفی خواهد بود؛ در مورد سایر نقشها هم همینطور.
منبع شهروند