پیشگفتار
در بخشی از کتاب «پادشاهان سلسله کاپتی در فرانسه» با عنوان فرعی «سلطنت و ملت: ۹۸۷- ۱۳۲۸»، روبر فاتیه* این پرسش را پیش میکشد که چطور در قرن سیزدهم میلادی و متعاقب ایجاد یک مقام سلطنتی جدید، یعنی بِئیها (Bailli)، جماعتی از مقامات به وجود آمدهاند که از خود شاه سلطنتطلبتر شدند، چنانکه انگار نفع سلطنت را بر نفع شخصی مقدم میداشتند؛ و نویسنده در همین ارتباط به این موضوع میپردازد که رشوهگیری و فساد مالی چندان در میان آنها باب نبود. شرحی که فاتیه ارائه میدهد یک روایت تاریخی-اجتماعی است. نزدیک به سه قرن دوران سلسله کاپتی را میتوان برههای از تاریخ دانست که در آن چیزی که میتوان حکومت فرانسه نامید به وجود میآید و فاتیه، این شکلگیری را در بستر تغییرات کلان اجتماعی و اقشار و طبقات مختلف جمعیت، شکل و کارکرد دستگاه حکومت، و جنگها و دستگاه مذهب و دانشگاه روایت میکند.
پاکدستی مقامات بِئی هم در همین زمینه توضیح داده میشود. ایرادی که گاه در مقابل برخی از این گونه روایتها اقامه میشود این است که با حوالهدادن پدیدهها به بنیانشان در نظام اجتماعی و سیر تاریخی، رنگی از ضرورت به آنها میزنند و گویا از جایی بیرون از ستیزهها نظارهگر آنها هستند و انگار مصداقی میشوند از آن حکمت قدیمی که «همه را فهمیدن، همه را بخشیدن است». صرفنظر از اینکه آیا روایت فاتیه هم چنین اندیشه یا احساسی را منتقل میکند یا نه، کاملا جای سؤال دارد که در این زمانه و جغرافیا که فساد مالی مقامات غوغا میکند چه کاری است که درباره پاکدستی مقامات حکومتی فرانسه قرن سیزدهم بخوانیم؟ و اصلا زمانه ما کجا و زمانه آنها کجا؟ یک دلیل عمدهاش میتواند این باشد که بسیاری از آنچه جسته گریخته درباره سلامت و فساد مالی در جاهای مختلف میشنویم و میخوانیم کلیگویانه و کسلکنندهاند (و اگر قرار است چیزی آموزنده باشد بهتر است اینگونه نباشد). در مقابل میتوان این انتقاد را وارد کرد که اگر آنها کسلکنندهاند، هیجانی که پرداختن به فرانسه قرن سیزدهم به همراه دارد صرفا احساسی اگزوتیک است، شعف و حال ناشی از پرسهزدن در چشماندازهای اروپای قرون وسطی. بحث در این خصوص نیازمند تحقیق و گمانهزنی است.
اما برای مترجم این متن، آنچه به طور ناخودآگاه یا آگاهانه اسباب جذابیت آن است، امکان بازنمایی یک پدیده در شکل یک روایت جمعوجور تاریخی-اجتماعی است. بخشی از آن احساس اگزوتیک ادعایی را میتوان به سادگیای نسبت داد که به نظر میرسد در جهان مدرن دستنیافتنی است. خواست یک روایت جمعوجور ممکن است یک نوستالژی باشد. اما در عین حال میتواند ابزاری برای گسترشدادن عرصه تخیل سیاسی باشد. پیبردن به ضرورتهای تاریخی در خیلی مواقع ناامیدکننده است، ولی از طرف دیگر همیشه مفید است که درباره اینکه این یا آن پدیده از کجا آب میخورد بیشتر و دقیقتر بدانیم، و مهمتر اینکه شیوههای استدلال متناظر با این رویکرد، رواج بیشتری بیابند. نوشتههایی نظیر روایت روبر فاتیه، علیرغم تمام نواقص و سادهسازیها، و گمراهکنندگی احتمالیشان، بهتر هستند تا اینکه صرفا کلیگوییهایی درباره دموکراسی داشته باشیم، یا دستهبندیهایی از بد و خوب که در مواقعی خودشان را به صورت دستهبندیهایی از بد و بدتر بروز میدهند. از طرفی جالب است که میتوان مصداقهای برخی از مفاهیم محوری پیر بوردیو را به وضوح در روایت فاتیه یافت (بحث انواع سرمایهها و تبدیل سرمایهها) و از طرف دیگر این هم جالب است که اسلایدهای اینستاگرامی قالب مناسبی برای بازگویی خلاصهای از این روایت هستند.
پیش از آغاز به خواندن ترجمه این بخش از کتاب که درباره بِئیها است یک آشنایی کلی با برخی خصوصیات پادشاهی کاپتیها در آن دوران ضروری مینماید. نخست آنکه از میان کل قلمرو پادشاهی، شاه فقط در آن زمینهایی که، به عنوان یک ارباب فئودال، به وی تعلق دارند، یعنی در اراضی سلطنتی، امکان مداخله مستقیم دارد. زمینهای متعلق به اراضی سلطنتی، به قطعاتی تقسیم شده و به صورت مقاطعه (و مزایده) در اختیار کسانی با عنوان پِرِوو (prévôt) قرار میگرفتهاند تا هر طور که مایلند از ثمرات آن ثروتاندوزی کنند. در خارج از اراضی سلطنتی، تصمیمات شاه فقط با پشتیبانی نظامی بارونها (اربابان بزرگ نواحی دیگر) و با شرکتدادن آنها در تصمیمات امکانپذیر بود و این بارونها در مقابل همکاریشان از هدایای مالی یا کمک نظامی شاه در مواقع بحرانی برخوردار میشدند. دستگاه اداری پادشاهی، در آغاز سلسله کاپتی، مجموعه کوچکی را شامل میشد – که به زحمت میشد بر آن نام دستگاه اداری نهاد- و از آن میان تنها سرمباشر و صدراعظم اهمیت واقعی داشتند. مناصب مختلف، مادامالعمر بودند و معمولا در هر منصب، افرادی متعلق به یک یا چند خانواده مشخص توسط شاه گمارده میشدند. مناصب موروثی نبودند اما با توجه به این خصوصیات، شاه همواره این تهدید را احساس میکرد که مهمترین مناصب به دست یک خاندان افتاده و شاه عملا به مقامی تشریفاتی تبدیل شود (اتفاقی که چند قرن پیش در پادشاهی سلسله مرووَنژی رخ داده بود). مضاف بر اینها، کسانی هم تحت عنوان پالاتینی (palatine) – عمدتا از دوستان و خانواده شاه- بودند و شاه زمانی که در استفاده از صاحبمنصبان عالیرتبه تردید داشت، کارهای موقتی را به صورت مأموریتهایی به این افراد میسپرد. در اواخر سده سیزدهم و دوران پادشاهی فیلیپ آگوستوس، مقام حکومتی جدیدی تحت عنوان بِئی ایجاد شد که از پادشاهی آنگلو-نورمن اقتباس شده بود. بِئیها نمایندگان مستقیم پادشاه بودند که بر نواحی مختلفی از قلمرو پادشاهی نظارت میکردند. آنها برخلاف پِرِووها رابطه مقاطعهکاری با پادشاه نداشتند و برخلاف مقاماتی چون سرمباشر و صدراعظم، متکی به سابقه خدمت خاندان خود نبودند و توافقهای نانوشتهای با شاه نداشتند، و برخلاف پالاتینیها کارشان جنبه مأموریتی نداشت؛ عزل و نصب آنها آسانتر بود و از شاه مقرری میگرفتند. و اینک ادامه ماجرا.
گزیدهای از کتاب
یک خصوصیت بدیع دیگر تاریخ اداری در فرانسه سده سیزدهم، نگرشی بود که در میان صاحبمنصبان سلطنتی پا گرفت. در سدههای قبلتر، دستگاه اداری سلطنتی را صرفا یک منبع سودآوری میدانستند. حتی صاحبمنصب متعهدی چون سوژه (Suger)، راهب اعظم دیر سان-دنی، نیز بیشتر دلمشغول رفاه دیر بود تا خیر و صلاح پادشاهی؛ و اغلب مقامات اداری سلطنتی برای نفع شخصی به خدمت شاه در میآمدند. همین که یک پِرِوو مبلغ مقاطعه خود را به شاه میپرداخت، دیگر دغدغه عمدهاش این بود که این هزینه را جبران کند و از این سهمی که از اراضی سلطنتی نصیبش شده بود بیشترین سود ممکن را بیرون بکشد، حتی اگر این کار به قیمت ویرانی آن زمین تمام شود. صاحبمنصبان عالیمقام حکومت نیز سخت تلاش میکردند تا مناصبشان را سودآور و موروثی کرده و اقتداری که به وکالت از شاه داشتند را مادامالعمر کنند.
صاحبمنصبان سلطنتی هم البته آدم بودند، و این نوع کسب ثروت هیچگاه از میان نرفت اما به تدریج نادرتر شد و در سدههای سیزدهم و چهاردهم اغلب این اشخاص وظایفشان را با روحیهای متفاوت از پیش به انجام میرساندند و برای منافع و حقوق سلطنتی که برای خود آنها هیچ نفع شخصی آشکاری در بر نداشت شور و حرارتی چشمگیر از خود نشان میدادند. آنها نه فقط بر آنچه سهم و طلب شاه بود بلکه بر هر آنچه فکر میکردند به نفع وی باشد مدعی میشدند، حتی در مواقعی که حق شاه بر آن چیز به هیچ وجه روشن و آشکار نبود. آنها اغلب از دستورالعملهای شاه فراتر میرفتند و گاه اگر میدیدند که منویات شاه در تقابل با منافع حقیقی سلطنت است- مثلا درخصوص واگذاری زمینهای سلطنتی- آنها را زیر پا میگذاشتند.
خدمتگزاران سلطنتی از خود شاه هم سلطنتطلبتر شده بودند و این تغییر، اهمیتی ژرف داشت. مورخان اغلب به این موضوع اشاره کردهاند ولی به جد از خود نپرسیدهاند که چه چیز باعث آن شد یا چرا این مردان باید مشتاق آن باشند که خود را وقف خدمتگزاری به او کنند و مفتخر هم باشند به اینکه اجازه این کار را یافتهاند. اینگونه هم نبود که شاهان کاپتی مقرری سخاوتمندانهای نثار صاحبمنصبانشان کنند. پرداختی آنها به پول امروز مبلغ متوسطی بود. در سال ۱۲۶۹، بِئیِ وِرماندوا ۷۳۹ لیور دریافت میکرد، در سال ۱۲۸۵ کمی بیش از 500 لیور، ۲۹۲ لیور در سال ۱۳۰۵، ۵۰۰ لیور در سال ۱۳۲۳ (هرچند این درست پس از آن بود که منصب گیرنده نیز به منصب بِئی او اضافه شد)، و ۲۹۲ لیور در آغاز فرمانروایی نخستین شاه خاندان وَلوا (valois)، فیلیپ ششم، در سال ۱۳۲۸. البته بِئی ممکن بود هدیههایی نیز دریافت کند، یا چنانکه در آن زمان میگفتند، کورتوازی (courtoisie)؛ اما فرمان سال 1256، میزان این کورتوازیها را به 25 یا 26 لیور در سال محدود میکرد و قید شده بود که این هدایا نمیبایست شامل طلا یا نقره باشند و فقط میتواند گوشت، میوه یا شراب باشد. از فیلیپ دو بومنوا، که بِئی فیلیپ سوم و فیلیپ چهارم بود، نقل شده است «فقط یک صاحبمنصب فوقالعاده بیانصاف حاضر است در ازای هدایایی در این حد و اندازه حقوق کسی را زیر پا بگذارد».
از مقرریهای برخی از صاحبمنصبان محلیِ مهمتر میتوان به حدود دریافتیهای زیردستان آنها پی برد. به عالیمقامان دستگاه دولتی مرکزی نیز چندان بیش از اینها نمیدادند. در سال 1299، پیر فلوت به عنوان مهردار 500 لیور دریافت کرد. برخی پرداختهای غیرنقدی نظیر لباس، غذا و سوخت نیز به مقرریهای آنها اضافه میشد. اما اینها خردهانعام محسوب میشد. پیشینه سنت پرداخت مقرریهای کمتر از اندازه به صاحبمنصبان فرانسوی، به سرآغازهای تاریخ اداری پادشاهی برمیگردد. و آدم به ناچار به این فکر میافتد که نکند مقرریهای نقدی و جنسی فقط کسری از منافعی بوده که مجریان دستگاه اداری سلطنتی از مناصب خود استخراج میکردهاند. لرد سندویچ، زمانی به سمیول پیپس گفته بود که آدم نه با مقرریای که دریافت میکند بلکه با فرصتهایی که منصبش برای پولدرآوردن در اختیارش میگذارد ثروتمند میشود. اما از شواهدی که در اختیار مأموران تجسس سلطنتی قرار داده شده است – مأمورینی که برای رسیدگی به شکایات اتباع شاه به ولایات اعزام میشدند – به زحمت چنین بر میآید که این اظهارنظر به فرانسه دوران پادشاهان متأخر سلسله کاپتی اطلاقپذیر باشد. از اسنادی که از این تجسسها بر جا مانده است اینطور برداشت میشود که شکایتها بیش از آنکه متوجه رشوهخواری بوده باشد، از بابت تعدیها و زورگیریها بوده است. اما زورگیریها به خاطر خزانه شاه انجام میگرفت و نه برای پرکردن جیب صاحبمنصبانش. زمانی که اتهام فساد مالی مطرح میشد، نحوه بیان اتهام چنان مبهم بود که بیشتر باید احتمال داد بیانی از آن باور قدیمی بچهگانه بوده باشد که «هر کس قیمتی دارد». مورخ همچنین باید برای غرضورزی آنهایی که قصد رشوهدادن به صاحبمنصبی را داشتهاند و ناکام ماندهاند هم جایی باز کند. بعید نیست اگر این قبیل افراد با خود چنین فکر کرده باشند و به زبان هم آورده باشند که اگر مبلغ بیشتری پیشنهاد کرده بودند موفق میشدند. آنها هر چه را هم که باور میکردند قطعا باور نمیکردند که صاحبمنصب آدم درستکاری بوده باشد. برخی از اتهاماتی که مطرح میشد بدون شک موجه بود اما وجود موارد منفرد فساد مالی دلیل خوبی برای تعمیم این موضوع نیست.
از این رو جذابیت خدمت در دستگاه اداری سلطنتی را به زحمت میتوان صرفا به حساب امیدواری افراد برای کسب منافع مادی گذاشت. یکی از برجستهترین صاحبمنصبان سلطنتی، فیلیپ دو بومنوا، فهرست معروفی از فضایل یک بِئی خوب تهیه دیده بود. انصافا بومنوا همیشه هم به آن فضائلی که موعظه میکرد عمل نمیکرد. با این حال تصوری والا و بیغرضانه از منصب خود داشت، هرچند خود همیشه هم در حد و اندازه این تصور ظاهر نمیشد.
نگرش صاحبمنصبان سلطنتی را شاید بتوان به خوبی با اقشار اجتماعیای که عمدتا از آن به خدمت گرفته میشدند توضیح داد. مورخان فقط با مهمترین بِئیها آشنایند که آنها هم به طور کلی از اشرافیت دونپایه، شوالیهها، شهرنشینها، یا منشیهای دونپایه بودند. آنها بیچیز و شکارچی ثروت نبودند، مال و منالی داشتند، و جذبشدنشان به خدمت سلطنتی صرفا به خاطر فرصتهایی که برای پولدرآوردن در اختیارشان میگذاشت نبود. از سوی دیگر، پیش از آنکه به کسوت مقامات سلطنتی درآیند هیچگاه طعم قدرت را نچشیده بودند. آنها از گروههای اجتماعیای میآمدند که جز به عنوان زیردستان صاحباقتداری بالاتر، به فرماندادن عادت نداشتند، و به خودی خود هم کاری برای تغییر این وضعیت از دستشان بر نمیآمد. یک شوالیه بخت اندکی داشت که اربابی بزرگ شود؛ و یک شهرنشین، اگر لطف سلطنتی در کار نبود، نمیتوانست شوالیه شود و برای یک منشی یا دفتردار فوقالعاده دشوار بود که در جرگه مقامات بلندمرتبهتر کلیسا درآید، بگذریم از پوشیدن ردای اسقفی یا کلاه کاردینالی. اما شاه میتوانست کسی را به ورای مرتبه نخستیناش ارتقاء دهد، مقرریای برایش در نظر بگیرد، یا تیولی به او دهد.
مطمئنا مقامات موفق از چنین پاداشهای سلطنتیای نصیب میبردند. حتی وقتی این پاداشها مقتصدانه توزیع میشد، فریبندگی مقاومتناپذیر قدرت این گروههای اجتماعی را به خدمت سلطنتی برمیانگیخت. همه صاحبمنصبان سلطنتی، از مشاور در پارلمان یا دیوان محاسبات (Chambre des comptes) گرفته، تا بِئی و سرمباشر، تا سارجنت (serjeant) سادهای که عصاچه سلطنتی را حمل میکرد، نماینده بزرگترین قدرت در پادشاهی بودند و هریک در حوزه خود اقتداری فوق دیگران داشتند. کاپتیها در حفظ حیثیت صاحبمنصبان خود مصمم بودند. به ندرت پیش میآمد که شاهی از حمایت از اقدامات یک صاحبمنصب امتناع کند، و حتی وقتی چنین میکرد، خطری متوجه شغل آن شخص نمیشد. در مقابل، کوچکترین توهینی به مستخدمان، جرمی تلقی میشد که مستوجب شدیدترین مجازاتها بود. یک بار یکی از راهبان سان-والری، بی هیچ نیت سوئی، دست بر شانههای بِئی آمیِن فشرد که برای بازدید از دِیر او به آنجا آمده بود. نتیجه آنکه راهب به خاطر این کارش ۵۰۰ لیور جریمه شد. این مجازات شاید افراطی، مصداقی بود واضح – هرچند هم استثنائی – از عزم شاه برای اطمینان از اینکه احترام صاحبمنصبانش حفظ میشود.
خلاصه آنکه خدمت در دستگاه اداری سلطنتی فرانسویان طبقات متوسط را به خود جذب میکرد چرا که راهی به سوی ثروت، و مقام و مرتبه اجتماعی به رویشان باز میکرد، وکالت قدرت سلطنتی را به آنها میداد، و از آنها در مقابل بداقبالیها تقریبا به طور کامل محافظت میکرد. تعجبی ندارد که این افراد، وفاداران سفت و سخت پادشاهیای شدند که آنها را در چنین موقعیت مطلوبی قرار داده بود، و تعجبی ندارد که نخستین غیرتمندان کیش جدید سلطنت شدند، کیش سلطنتی که چنان نقش حیاتیای در شکلدادن به آینده حکومت ایفاء کرد.
* روبر فاتیه (۱۸۸۵-۱۹۶۶)، مورخ فرانسوی و متخصص تاریخ فرانسه در قرون وسطی بود. کتاب او با عنوان Les Capétiens et la France که ترجمه بخشی از آن در مطلب حاضر ارائه شده است در سال ۱۹۴۲ منتشر شد. فاتیه همچنین یکی از مؤلفان مجموعه بزرگ «تاریخ نهادهای فرانسوی قرون وسطایی» است.
نویسنده: روبر فاتیه . ترجمه و معرفی: خسرو آقایی