مریم فیروز، دختر عبدالحسین فرمانفرما (نوه عباس میرزا) در سن ۱۶ سالگی بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری درآمد و خیلی زود صاحب دو دختر به نامهای افسانه و افسر شد. همسرش از او ۲۶ سال بزرگتر بود و مریم عشقی به او نداشت و تنها دستور پدر مقتدرش را اجرا کرده بود.
نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت، پیش از مرگ فرمانفرما، و در روزهای تلاش مریم فیروز برای جدایی از همسر اجباریاش، در یک مهمانی در خانهی مصطفی فاتح صورت گرفت. دیداری که برای همیشه زندگی رهی معیری را تغییر داد. او آن زمان حدود ۳۰ سال سن داشت
مریم فیروز در اواخر دوران رضاشاه یکی از زنان مشهور شهر بود. از خانوادهای مشهور و پر نفوذ بود و زیبایی و سر پرشورش هم او را جذابتر میکرد. از همه مهمتر خانهاش محل رفت و آمد روشنفکران عصر خود بود.
پس از مرگ فرمانفرما در سال ۱۳۱۸، مریم از همسرش جدا شد و رابطه او و رهی معیری عیانتر شد. پزشک مریم مینویسد: «بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد به خانهی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را به خانهی شمیران خود آورد. مریم قول میدهد که به قول خودش به مذهب و سنت عشق، زن او شود.»
فضای باز سیاسی و اجتماعی بعد از تبعید رضاشاه باعث شد تا مریم فیروز نقش پر رنگتری در فعالیتهای اجتماعی به عهده بگیرد. آشنایی او با بزرگ علوی و دیگر اعضای حزب توده دریچه تازهای به زندگی مریم باز کرد. هر چند رابطهاش با رهی ادامه داشت.
عشق به مریم، زندگی رهی را زیر و رو میکند. مواد مخدر را ترک میکند و به تشویق او با نامهای مستعار، به نوشتن مطالب انتقادی در روزنامهها میپردازد. و همچنان مریم، منبع ذوق شاعرانهی اوست:
خیال انگیز و جانپرور، چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی، که میدانی که زیبایی
اما حال و هوای مریم دیگر گونه بود؛ روزنامههای فرانسوی تصویر او را با لباس چرمی و پرچم سرخ به چاپ کرده بودند. در محافل چپ مشهور و مطبوعات تهران به او لقب «مریم سرخ» داده و زیر یکی از عکسهای او نوشته بودند:
مریما، جز تو که افراشتهای پرچم سرخ
نیست در عالم ِ ایجاد یکی مریم ِ سرخ
اما چرخ روزگار با رهی معیری نچرخید و مریم فیروز پس از آشنایی با «نورالدین کیانوری» تصمیم گرفت با این مهندس معمار که یکی از سران حزب تازه تاسیس توده بود ازدواج کند تا رهی معیری شاعر پیشه و شوریده سر.
آشنایی مریم با کیانوری هم اتفاقی بود. برای تزیین باغ شمیرانش دنبال یک معمار میگشت که برادرش -حافظ فرمانفرمائیان- کیانوری تازه از آلمان آمده را به او معرفی کرد و این سرآغاز چند دهه زندگی پر فراز و نشیب سیاسی مریم فیروز و نورالدین کیانوری شد.
مریم تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که به دنبال ترور نافرجام و مشکوک شاه، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند، گاهی به دیدار رهی میرفت. اما به نظر میرسد بعد از آنکه مریم فیروز به طور غیابی به حبس ابد محکوم و متواری شد، دیگر او و رهی معیری یکدیگر را ندیدند
رهی معیری در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد و یکی از درخشانترین دوران برنامه گلها را رقم زد.
«رهی معیری» در روز ۲۴ آبان ماه سال ۱۳۴۷ از دنیا رفت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. روی سنگ مزارش حک شد:
…ز سوز سینه با ما همرهی کن
چون بینی عاشقی، یاد «رهی» کن