کتاب «سه قصه» نوشته امبرتو اکو پیش از هر مورد دیگر مبلغ «صلح» است؛ صلحی که از سوی مولوی و با گذر از ذهنیت نویسنده ایتالیایی جانی دوباره گرفته است. اکو در این سه قصه تمام تلاش خود را به کار گرفته تا هر چه بیشتر، ذهنیتهای کودکانه را به سوی کتاب جذب کند. شخصیتپردازیها، ایجاد فضاهای قابل باور همچنین توجه به روایتهای خالی از پیچیدگیهای فنی نشان میدهد که او برای نوشتن این اثر برای مدتی کوتاه از تمام فضاهای مربوط به آثارش برای بزرگسالان فاصله گرفته است. نویسنده در کتاب «سه قصه» ظاهرا دغدغه جدایی روحی آدمهای دوران مدرن و درپی آن ستیزهای بیهوده را دارد؛ ستیزهایی که برای نبودشان باید از دوران کودکی شروع کرد. اکو در این سه قصه در پی القای این واقعیت است که هرکدام از آدمهای جهان به دنبال حقیقتند اما هر کسی به زبانی میخواهد این حقیقت را کشف کند، یعنی همان باوری که مولانا در ماجرای «عنب و انگور و اوزوم» مطرح میکند. در داستان اول این مجموعه یعنی «بمب و ژنرال» با موقعیتی فرا داستانی و نزدیک به ذهنیتی فلسفی برخورد میکنیم. در این قصه جنگی در میگیرد و ژنرالها تصمیم گرفتهاند شهری را با تمام مردمانش نابود کنند اما هستههای اتم جا گرفته در بمبها تصمیم میگیرند. کتاب «سه قصه» از آن جهت کتابی خوب برای خواندن است که در درجه اول ریشه در ادبیات کهن ما دارد و در درجه دوم این حس را در خواننده ایجاد میکند که «آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم» شب قبل از جنگ آرام آرام خود را از بدنه بمبها بیرون بکشند و با این وسیله قدرت تخریبی آنها را به صفر برسانند. نکته اوج این قصه زمانی است که پوسته بمبها خیلی زود از سوی مردمان شهر نجات یافته از نابودی به عنوان گلدان مورد استفاده قرار میگیرند. غلبه شخصیتهای بیجان (اتمها) بر آدمهای جنگجو و ایجاد حس باور در کودک پیرامون هر اتم به عنوان موجودی هشیار، یکی از شگردهای داستانی نوین است که فقط در کار اکو با این پایان مورد تایید ذهن هر کودک یافت میشود. «…مردم تصمیم گرفتند دیگر جنگی بر پا نشود. مادرها شاد و راضی بودند، پدرها هم همینطور…خلاصه همه خوشحال بودند.» در داستان دوم این مجموعه که برداشتی مستقیم از حکایت «فیل در تاریکی» است، ماجرای«سه فضانورد» امریکایی، روسی و چینی را میخوانیم که هر کدام از آنها سعی میکنند زودتر از دیگری به مریخ برسند و تمدن کشور خود را تبلیغ کنند. آنها در نهایت با یک موجود مریخی عجیب روبهرو میشوند و هرکدام تبلیغ خود را شروع میکنند. مریخی در ادامه قصه از هرکدام از آنها میخواهد که بیشتر در مورد تمدن و نوع زندگی در کشور خود توضیح بدهند اما حاصل این همه توضیحات رسیدن مریخی به این واقعیت است که او باید برای ارایه تمدن سفری به زمین داشته باشد چون در مریخ نه هوای آلوده وجود دارد و نه مشکل از بین بردن جنگلها، نه تصادف وجود دارد و نه جنگ، نه کسی به حیوانات آسیب میرساند و نه به کودکان. نقشی که مریخی در این قصه بازی میکند دقیقا همان فیلی است که در تاریکی ایستاده و هرکس با لمس اندامش چیزی یا شیئی را در ذهن خود مجسم میکند.
منبع اعتماد