در نگاهی کلی وضعیت سینمای ایران را در پرداختن به سوژههای دینی و مذهبی در طول چهار دههای که از انقلاب اسلامی گذشته، چطور ارزیابی میکنید؟
چیزی که در سینمای ایران در طول ۴۰ سال اخیر تجربه کردیم این هست که اگر سینما توسط دولتها مدیریت نشود خیلی بهتر است. مدیریت دولتی بر اساس کار کارشناسی و شناخت درست از سینما و مخاطبانش حرکت نمیکند و بیشتر به دنبال رزومهسازی برای بالا دستیهاست. مدیران بر اساس چیزی که میفهمند میخواهند سینما را هدایت میکنند و همواره نتیجه خوبی هم نگرفتهاند. ضمن اینکه در بعضی دورهها مدیران را از بعضی پروژههای بزرگ میترسانند. مثلا، چون فیلم «محمد رسولالله» مجید مجیدی فیلمی نشد که به یک پدیده متداول در سینما تبدیل شود و بازتاب فیلم خیلی خوب نبود به همین خاطر مدیران را از رفتن به سراغ چنین فیلمهایی میترسانند. همانطوری که دین یک امر دلی است، سینمای دینی و مذهبی هم باید دلی باشد و این موضوع باید به مسئله فیلمساز تبدیل شود. حتما نباید دنبال پروژههای کلان و بیگ پروداکشن بود. فیلمهای اجتماعی میتوانند با مذهب پیوند بخورند و تماشایی باشند. هیچکاک «مرد عوضی» را بدون اینکه بخواهد فیلم دینی بسازد، ساخت، ولی در نهایت اثرش فیلمی میشود که مخاطب را به متافیزیک و ماورا ارجاع میدهد و تاثیرش را بر روی مخاطب میگذارد.
آیا فیلمهای جمع و جور و کم هزینه، جواب نیاز مخاطب در این حوزه را میدهد؟
بله، منتهی سینماگران ما این حوزه را تجارت میبینند و به دنبال دستیابی به پروژههای کلان هستند و آثاری تولید میکنند که با دل مخاطب ارتباط نمیگیرد. دستاورد سینمای ایران متناسب با شعارها و عقاید مذهبی مردم نیست. شما در نظر بگیرید، فیلم شاخصی مثل «محمد رسولالله» مصطفی عقاد در اصل مسئله فیلمساز است و او میخواسته با فیلمش در جهان اسلام اتفاقی را رقم بزند و برای تامین هزینههایش به هر دری زده و با مرارت زیادی فیلم را ساخته و در نهایت نتیجهاش را هم گرفته و مخاطب هم پاسخش را داده است. این نکتهای است که اگر در این حوزه آدمهایی که دغدغهاش را دارند بیایند، فیلمهای تاثیرگذاری ساخته خواهد شد. فیلم «رستاخیز» مسئله احمدرضا درویش است و بخشی از هزینههایش در بخش خصوصی تولید میشود و فیلم قابل دفاعی هم در میآید.
چرا فیلمهای سفارشی در این حوزه جوابگوی مخاطبان نیست و به توفیق خاصی هم دست پیدا نمیکند؟
دستگاههای دارای بودجه که سفارش فیلم میدهند کم دانش هستند و درک درستی از سینما ندارند و به همین خاطر تاکنون نتایح خوبی نگرفتهاند. مجیدی در «محمدرسولالله» دنبال گروه و نفرات خارجی بود و فکر میکرد با حضور آن عوامل اثرش جهانی میشود. یک اثر تا در داخل کشور مورد استقبال قرار نگیرد جهانی نخواهد شد. «محمدرسولالله» مجیدی نتوانست نظر دو طیف مخاطبان و منتقدان را جلب کند. در مجموع در عرصه سینمای دینی و نیاز مردم به این فیلمها هیچ گونه پاسخ درستی داده نشده است. مخاطب کلا در سینمای ایران دست کم گرفته میشود و هدف اصلی فیلمساز نیست. در سینمای جهان وقتی فیلم مذهبی ساخته میشود ضمن تاثیرگذاری آنی در طول تاریخ نیز ماندگار خواهد شد. چون برای مخاطب ساخته شده و میدانند اگر مخاطب از فیلم راضی نباشد فیلم شکست خواهد خورد. به همین خاطر سراغ ساخت فیلمی باکیفیت و جذاب میروند. اما در سینمای ایران مخاطب جدی گرفته نمیشود و فیلمها بیشتر برای رضایت مدیران ساخته میشوند.
اگر بخواهیم نگاهی کمی داشته باشیم آیا وضعیت قانعکننده است؟
در کل کارنامه سینمای مذهبی و دینی به لحاظ کمی و کیفی در طول این سالها قابل قبول نیست و مورد انتقاد است. سینمای ایران همواره بر اساس در دو گرایش جلو آمده است. قبل از انقلاب گرایش غالب فیلمفارسی و گرایش فرعی موج نو بود. بعد از انقلاب این روند برعکس میشود و فضای روشنفکری قبل از انقلاب غالب میشود و بیشتر فیلمها روشنفکری میشود. فیلمهای کمدی هم جریان فرعی میشوند. در دهههای اول انقلاب هنوز دستگاههای دولتی حضورشان کمرنگ است و تهیهکنندگان با پول جیبشان فیلمی مثل «سفیر» را میسازند که میخواست با بقیه فیلمها رقابت کند. فیلم قصه، قهرمان، جذابیت بصری و شخصیتپردازی درستی داشت و مخاطب هم با آن ارتباط برقرار میکرد. «روز واقعه» فیلم دیگری است که مورد توجه عموم مردم و منتقدان قرار گرفت و بعد از آن دیگر فیلم شاخصی نداشتیم تا به «رستاخیز» رسیدیم.
هرچه جلوتر میآییم با غلبه دستگاههای دولتی در فیلمسازی و حذف بخش خصوصی فیلم ساختن در این حوزه ضعیفتر میشود. در کل هدف اصلی مدیران سینمایی حضور در جشنوارههای جهانی میشود و دنبال بردن تندیس جشنوارههای خارجی هستند و میخواهد عملکرد خودشان را با حضور در جشنوارههای جهانی نشان بدهند. به نظر میآید سینمای دینی دغدغه چنین مدیرانی نیست. به جز دهه اول انقلاب کارنامه سینمای دینی و مذهبی قابل قبول نیست. حتما نباید ما در فیلمهای دینی، به طور مستقیم به مذهب بپردازیم و میتوانیم در سینمای اجتماعی تاثیرات دین را در فیلم ببینیم. حتما نباید دسته عزاداری و تعزیه نشان داده شده و میتوانیم در حوزههای دیگر فیلمهای مرتبط با دین و مذهب بسازیم که آن هم ساخته نشده است. از نظر کمی هم دستمان خالی است و کیفی هم فیلمهایی نبوده که مخاطبان با آن ارتباط بگیرند. یکی از معضلات در سینمای مذهبی این است که این فیلمها میخواهند در میدان روشفنکری ساخته شوند در حالی که سینمای روشنفکری دغدغه دین ندارد و دنیال مسائل دیگری است.
نظرتان درباره فیلمهای معناگرایانه که در دهه ۷۰ و ۸۰ در سینمای ایران باب شده بود و گاها دغدغههای دینی و مذهبی هم داشت، چیست؟
این معناگرایی یک جور انحراف در سینما بود. ما در سینما ژانر و زیرژانر داریم و معناگرایی یک چیز ساختگی بود. بیشتر یک شعار و پز مدیریتی بود تا اینکه بخواهد نیاز مخاطبان را تامین کند. اگر بخواهیم بگوییم در اواسط دهه ۸۰ میلادی سینمای معناگرا در آمریکا اوج میگیرد به خاطر کشمکشهای داخلی آن کشور و تغییرات اجتماعی بود و ارتباطی به جامعه ایران و دیگر کشورها نداشت. به همین خاطر معناگرایی در سینمای ایران یک کپی ناشیانه میشود و وقتی جامعهای دیندار میخواهد سینمای معناگرا راه بیندازد برای آن نوعی عقبماندگی به حساب میآید.