عبدالحسین نیک‌گهر، جامعه‌شناس شناخته شده از روزهایی که مردم شوق خواندن داشتند می‌گوید

ترجمه امری است فلسفی! این جمله به معنای آن نیست که ترجمه‌کردن ربطی به علم فلسفه دارد یا برای ترجمه متنی حتما باید فلسفه بخوانید، خیر. منظورم آن است؛ این‌که شما، آنچه را که فردی به زبان دیگر گفته و شرح داده و معنا را از پس اندیشه به کلام تبدیل کرده و کلام را به نوشته، چرخه‌ای است که بسیار با چیستی مفهوم و انتقال درست آن سروکار دارد، مفهوم از پدیده‌ای انتزاعی به شکلی ملموس درمی‌آید و درقالب کلمات ثبت می‌شود، حالا برای این انتقال جدا از تمام دانشی که نیاز است درمورد زبان مبدأ و مقصد بدانید، چیزی وجود دارد که فرای این دانستن است و آن درک و فهم مسأله است، بنابراین مترجم تنها یک لغتنامه بزرگ نیست که اگر بود گوگل ترنسلیت می‌توانست بهترین مترجم جهان باشد، بلکه مترجم رابطی است که مفهوم را از فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد منتقل می‌کند، آن‌هم با کمترین آسیب، نقصان و نارسایی. کار مترجم از آن‌رو دشوار است که گاهی باید برای مفهومی که در فرهنگ میزبان جایی ندارد، تولید کلمه یا همان مفهوم کند و این کاری است بسیار حساس و سخت. چه بسیار رمان‌ها که وقتی خوانده شده‌اند چیزی نبوده‌اند مگر فضایی غریب که خواننده‌اش هرگز نفهمیده چرا باید به آن نوبل یا پولیتزر بدهند! پس کار مترجم اگر سخت‌تر از مولف نباشد، آسان‌تر هم نیست و درواقع او را باید همسنگ نویسنده یک اثر بدانیم. فرهنگ و دانش سرزمین ما بیش از هر کشوری به مترجمان خود مدیون است چراکه اساسا همین ترجمه باعث شد که جامعه ایرانی از عقب‌ماندگی برهد و اگرچه با فاصله زیاد اما پشت‌سر دنیای معاصر حرکت کند و افق روشن‌تری را برای خود بسازد. مترجمان توانستند با نشر اندیشه‌های‌نو جامعه ایرانی را از یک اجتماع عقب‌مانده و سنت‌گرا و خرافاتی به سمت جامعه‌ای تجددخواه و مترقی رهنمون کنند. بی‌شک در این میان اندیشمندان و فرهیختگان هر دوره این جهت‌گیری را هرچه بیشتر با مبانی فرهنگ ایرانی و اسلامی تطبیق دادند و مابه‌ازای مفاهیم وارداتی را در فرهنگ خودمان پیدا می‌کردند تا این تزریق دانش و دیدگاه کارکرد استعماری و مخرب نداشته باشد و حالا با گذشت زمان به‌نظر می‌رسد این پدیده تأثیر مثبتی بر فرهنگ ایرانی گذاشته که البته کیفیت آن و نقش ما مردمان این سرزمین در آنچه که به‌وجود آمده حتما جای بحث و نقد دارد. عبدالحسین نیک‌گهر، از مترجمان صاحبنام ترجمه در حوزه علوم‌انسانی است، دانشجویان علوم‌انسانی حتما با آثاری که او ترجمه کرده بهتر آشنا هستند و می‌دانند که ایشان بیش از ٣٠‌سال است که بخشی از نیاز این حوزه را به خوبی تأمین کرده، او امسال نیز با دو عنوان کتاب در نمایشگاه کتاب حضور داشت و به همین بهانه گفت‌وگویی با ایشان ترتیب دادیم، مشروح آن پیش‌روی شماست:

شما به‌عنوان کسی که ٣ دهه در این فضا کار کردید به‌نظرتان چه اتفاقی برای جامعه ما افتاد که میزان مطالعه در چنین وضعی قرار دارد؟
ببینید، خب در هر دوره‌ای شرایط متفاوت است، دهه ۶٠ که شوق زیادی برای مطالعه وجود داشت، جامعه ما تشنه یادگیری و دانستن بود و مردم می‌خواستند با دنیا ارتباط برقرار کنند و بدانند دیگران چه فکر می‌کنند. بعد از انقلاب و دوران سانسوری که در دوره‌شاه بود، برداشته شد و کتاب‌ها چند‌سال بدون سانسور چاپ می‌شدند و مردم به کتاب روی آورده بودند. همان‌طور که گفتم من‌ سال ۶١ با کتاب تکاپوی جهانی وارد بازار کتاب شدم و خب آن کتاب آن‌قدر طرفدار پیدا کرد که تقریبا راه مرا مشخص کرد تا جایی که ناشران به من مراجعه می‌کردند و انتشاراتی مثل خوارزمی از من کار می‌خواستند. آن کتاب در چاپ‌اول ۵۵٠٠نسخه، از چاپ‌دوم تا پنجم ١١هزار نسخه و تا هفتم ٣۵٠٠نسخه چاپ می‌شد تا زمانی که نشر نو از البرز جدا شد و از آن‌جا رفت. این استقبال باعث شد در ٣‌سال ۶٠ هزار نسخه از کار من‌نوعی به فروش برسد اما حالا فقط خستگی‌اش به تن آدم می‌ماند. دلیلش هم خب واقعا نامشخص است اما شرایط الان به‌گونه‌ای است که تعداد ناشران ما بیش از تیراژ کتاب‌هاست و کتابفروشی‌ها هم خیلی زیاد شده‌اند، به شکلی که اگر از هر کتاب یک نسخه به کتابفروشی‌ها بدهند، کتاب باید یک‌روزه، دو روزه تمام شود ولی سیستم پخش اصلا خوب نیست. از طرفی اگر کتابی را به ناشران بدهی، معلوم نیست کی چاپ شود، احترام کسی مثل مرا حفظ می‌کنند اما اگر یک جوان یا قلم‌اولی بخواهد کتابی چاپ کند آن را نمی‌گیرند و آن‌قدر طول می‌کشد و مترجم یا مولف می‌آید و می‌رود که چند‌سال طول می‌کشد و او نیز تمام ذوق و انگیزه‌اش را از دست می‌دهد…
شما گفتید درد غربی‌ها هم هست اما خوبی‌اش این است که آنها فهمیده‌اند مشکل چیست و خب همین پیداکردن آن باعث شده از جایی شروع کنند و فکری به حال خودشان بکنند…
خب بله، این بحران‌ها و پشت‌سر هم بودنشان باعث شد آنها وادار شوند تا به این اتفاقات پی ببرند…
یعنی بحران‌های ما کافی نبوده‌اند؟
چرا اما در یک نظام متفاوت زندگی می‌کنیم، ببینید انتقاد از خود در جامعه ما جا نیفتاده است درحالی‌که واقعا نیاز شدیدی به این ویژگی داریم، اصلا جامعه را کنار بگذاریم، علم بدون انتقاد پیش نمی‌رود و دو پایه دارد: یکی نظریه‌ها و یکی انتقاد. این نقد به معنای عیب‌جویی نیست، بلکه سنجیدن آن نظریه با موازین اصلی و درست آن علم است، به این معنا ما هرگز انتقادی نداشتیم، اگر هم بود فقط توهین، عیب‌جویی و دلسردکردن افراد بود، در این انتقادات اثر را نمی‌دیدند بلکه پدیدآورنده را نقد می‌کردند. ما متاسفانه در هر دو مورد لنگیم یعنی نه صاحب‌نظرانی در این حوزه داریم و نه انتقادات درستی وجود دارد. اما خوشبختانه ترجمه به ما خیلی کمک کرده است و نباید آن را دست‌کم بگیریم. ما در کشورهای منطقه خاورمیانه یکی از پیشرفته‌ترین کشورها در زمینه عناوین و تعداد کتاب هستیم اما خب متاسفانه تیراژ کتاب‌ها و سرانه مطالعه برای کشوری ٧٠میلیونی که حدود ۴٠‌میلیون آن را جوانان تشکیل می‌دهند، خیلی ناچیز است و جای تاسف دارد. جامعه ما از آن آرمان‌های اولیه انقلاب دور شد و به‌شدت و به‌سرعت به‌سمت سوداگری رفت، تبدیل به جامعه‌ای شد که فقط امرارمعاش و تأمین هزینه‌های زندگی و تفریحاتش برایش مهم شد، ما از جنبه‌های ادبی، فرهنگی و هنری زندگی  که لازمه رشد یک جامعه متوازن و با نشاط است، دور شدیم. به‌نظرم این اتفاقات خیلی مهم‌اند و نقش اساسی در شکل‌گیری جامعه امروز ما دارند، من کتاب آخری که درحال‌ترجمه آن هستم گفت‌وگو‌هایی است درمورد نقد تاریخ غرب، کتاب گفت‌وگوی دو روشنفکر فرانسوی است که در آن غرب را زیر ذره‌بین گذاشته‌اند و از ضعف و قوت آن سخن می‌گویند. ببینید داشتن ترازنامه بدون بدهی و مثبت شرطی است که می‌تواند به‌تنهایی دولتی را موفق نشان دهد درحالی‌که برنامه اقتصادی این دولت را چه‌کسی می‌ریزد؟ اقتصاددان‌ها! کسانی که فقط از اقتصاد سر درمی‌آورند و از علم‌های دیگر چیزی نمی‌دانند درحالی‌که در تعیین برنامه یک حکومت و دولتش باید از تمام تخصص‌های لازم استفاده کرد تا راهکار جامع و کامل باشد، حالا اگر نباشند جامعه یک‌بعدی خواهد شد، ممکن است اقتصاد موفق شود اما دیگر بخش‌های جامعه رشد نمی‌کند، این هم تنها درد ما نیست بلکه غرب نیز درگیر چنین مشکلی است. در خود فرانسه هم متوجه شده‌اند این سیل بحران‌ها و اعتراضات یا تروریسمی که از غرب صادر می‌شود و داعش را به وجود می‌آورد. اینها نشان می‌دهد که دولت‌ها در آن‌جا هم در دوره‌هایی فرهنگ را نادیده گرفتند.
حرفی برای ما دارید که بخواهید بگویید…
خیر، حرف خاصی نیست، فقط من خوشحالم که در تمام این سال‌ها در ایران ماندم و با تمام ناملایماتی که اتفاق افتاد در کشورم ماندم و کار کردم، چون حس می‌کنم بی‌جواب نمانده است، ایشان دانشجویی است که امروز برای دیدن من از شیراز آمده، این چیزی است که اگر در غرب می‌رفتم برای من اتفاق نمی‌افتاد. این‌که من توانستم تا جایی که در توانم بوده، بعضی از این جوانان را راهنمایی یا کمکشان کنم، یک دنیا برای من ارزش دارد و از این بابت خوشحالم. درحالی‌که ممکن بود من در غرب راحت‌تر زندگی کنم و اهمیت بیشتری به من بدهند اما این برایم خیلی ارزشمند است که جوانانی را پرورش دهم یا راهنمایی کنم.
باید دانست بدون علوم انسانی تمدنی وجود ندارد و انسان نمی‌توانست به این مرحله برسد، ما ایرانیان بدون شعر نمی‌توانیم زندگی کنیم، بدون حافظ، سعدی، مولانا یا فردوسی، ایرانی بودن معنایی ندارد. باید به‌سمتی برویم که جوانان با علاقه و فهم، ادبیات ما را مطالعه کنند و این گنجینه حفظ شود چون اگر این میراث نباشد، ما بی‌هویت خواهیم شد…
جناب دکتر نیک‌گهر از روزی که نمایشگاه کتاب به مصلی رفت، اعتراضات بالا گرفت و در ادامه بازهم با جابه‌جایی این نمایشگاه و رفتنش به شهر آفتاب  انتقاداتی مطرح شد. اما ظاهرا طبق آمار غیررسمی، گفته می‌شود افزایش مخاطب داشته‌ایم و من با مردم هم که گفت‌وگو می‌کردم ظاهرا این‌جا بهتر از جای قبلی است. شما دراین‌باره چه‌نظری دارید؟
بله، من هم معتقدم جابه‌جایی خوب بود و لازم، این سومین‌بار است که به این‌جا می‌آیم و هر روزه شاهد این بودم که شرایط بهتر شده است، روز اول غرفه‌ها راهنما نداشتند و نمی‌توانستید به‌راحتی آنها را پیدا کنید، روز‌های بعد بهتر شد و الان کاملا خدمات مربوط به راهنمای غرفه‌ها به‌درستی انجام می‌شود. خدمات اینترنتی نیز در روز اول کلا وجود نداشت که خب  الان برقرار شده است. ساختمان‌ها بسیار زیبا و کارآمد است، آن ازدحامی که در مصلی شاهدش بودیم دیگر نیست، آن‌جا بیشتر شبیه غرفه‌های غذاخوری بود و فراموش می‌کردید که این‌جا نمایشگاه است، به‌نظرم سال‌های آینده بهتر خواهد شد. فکر می‌کنم آمدن نمایشگاه کتاب به شهر آفتاب اتفاق خوبی بود. بهتر از این هم نمی‌شد کار کرد، به‌نظرم شهرداری و مسئولان نمایشگاه آنچه در توانشان بود را انجام دادند؛ مترو، اتوبوس یا ون‌هایی که برای رفت‌وآمد مردم درنظر گرفته شدند خیلی سریع و بی‌دردسر نیاز حمل‌ونقل را مرتفع می‌کردند. باید امکانات موجود را با بقیه شرایط سنجید، آنچه در این‌جا رخ می‌دهد، نسبت به دیگر نمونه‌های برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی خیلی بهتر است. باید همه‌چیز را نسبی سنجید، آنچه در این‌جا رخ می‌دهد، نسبت به شرایط کشور ما خیلی خوب است. نسبت به خدمات مشابه خیلی‌خوب است.
به‌نظرم از لحاظ ساختمانی شهرآفتاب حتی از نمایشگاه بین‌المللی هم بهتر است؛ با تکنولوژی جدید ساخته شده و فضای بازی دارد که آن حالت خفگی که در مصلی وجود داشت در شهر آفتاب وجود ندارد. من در یکی از روزهای شلوغ ٨ساعت در نمایشگاه حضور داشتم و اصلا احساس ناراحتی نکردم. البته خود شرایط جغرافیایی، شرایطی را برای این مکان به‌وجود می‌آورد که نمونه آن گردوخاکی است که با باد به این محل می‌آید و به نظرم راهش با افزایش بافت‌سبز اطراف نمایشگاه درست می‌شود و خب بخشی از آن نیز کار طبیعت است که درست خواهد شد. تهران دیگر برای این نمایشگاه آن هم در محل مصلی جایی نداشت و ترافیک امان مردم را می‌برید اما این‌جا خیلی‌خوب است و خود من امروز با مترو بودم، پارکینگ را هم که دیدم پر بود. مردم ما خوب استقبال‌کردن و امیدوارم کتاب‌خواندن در بین آنها جا بیفتد و فقط به خریدن آن محدود نشود، مشکل ما خواندن و سرانه‌مطالعه است. همان‌طور که می‌دانید من ٣٠‌سال اخیر عمرم را صرف ترجمه کتاب کرده‌ام و خب موضوعات آنها بیشتر درسی بوده‌است، حدود ۴٨عنوان کتاب دارم که همه آنها حاصل کار ترجمه در این سال‌هاست، به‌خاطر دارم که در‌سال ۶٣  تیراژ کتاب‌ها خیلی بهتر بود، من ١١هزار نسخه از کتابم در ۶ ماه به فروش می‌رفت، یعنی ۶٠‌هزار نسخه در ٣‌سال فروش رفت اما الان‌ هزار نسخه در یک‌سال هم به فروش نمی‌رود. من امسال ٣عنوان کتاب ترجمه‌کردم، تاریخ اندیشه‌های جامعه‌شناسی در دو جلد و جامعه‌شناسی رابطه اجتماعی که توسط نشر هرمس منتشر شدند. این کتاب جامعه‌شناسی رابطه اجتماعی کتابی است که همه می‌توانند از آن استفاده کنند…
من امسال تیراژ ٣٠٠ نسخه هم دیدم متاسفانه…
بله، چاپ‌های سوم یا چهارم کتاب مرا نشر نی با ٣٠٠نسخه درمی‌آورد، چاپ اولش هم ١٠٠٠نسخه بود، کتاب بی‌سامان، هویت‌های مرگ‌بار و جنگ‌های صلیبی امین معلوف را من با نشر نی کار کردم و الان چاپ دوم‌شان ٣٠٠ تا ۵٠٠ نسخه است.

منبع روزنامه شهروند