ظلم و استبداد سیاسی در دوران امام‌عسکرى(ع)

پس از حضرت موسى بن‏ جعفر(ع) سالهاى بسیار در سیاه چاله اى هارون به سربرد، چنان می ‏نماید که امام دیگرى جز امام حسن عسکرى(ع) به این سرنوشت دچار نشد.

 امام عسکرى(ع) از سال 254 تا 260 سخت‏ ترین روزهاى زندگى ‏اش را زیر نظر سه ‏خلیفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند. آنان هرگز به زندان بسنده نکردند؛ بلکه بارها اندیشه پلید از میان بردن‏حضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى که با خلع از خلافت، قتل و یا دیگرمشکلات روبرو شدند.

ریشه آزارها : چرا خلفا در پی آزار امام(ع) بودند؟

بررسى دقیق و عمیق این امر فرصتى فزون تر مى‏ طلبد، ولى در لابه‏ لاى گفتار امام ‏پاسخ اجمالى این پرسش به چشم مى‏ خورد. حضرت پس از ولادت فرزندش حجه‏ بن ‏الحسن(عج) فرمود:

ستمگران گمان بردند مرا مى‏ کشند تا این نسل را قطع کنند. این جمله کوتاه‏ نشان مى ‏دهد که دشمن در پى پیشگیرى از ولادت امام دوازدهم حضرت بقیه ‏الله ‏الاعظم(ع) بود؛ ولى سرانجام قدرت خدا آشکار شد و موعود الهى على‏ رغم همه‏ محدودیت ها به عرصه گیتى گام نهاد.

1 امام عسکرى و معتز عباسى

معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پیش‏گرفت، امام عسکرى را شدیدا زیر نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنایتکارى به نام صالح بن ‏وصیف سپرد.

صالح بن‏ وصیف، که از دشمنان اهل بیت ‏بود، فرصت را غنیمت‏ شمرد، افرادى پست‏ تراز خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانه ‏روز حضرت را آزار دهند.

على بن‏ عبدالغفار مى‏ گوید: روزى گروهى از عباسیان و دست ه‏اى از منحرفان [ودشمنان اهل بیت] بر صالح بن ‏وصیف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمى‏ دانم دیگرچه کنم؟ دو تن از شرورترین افرادى که سراغ داشتم، بر او گماشتم؛ اما چنان درآنها تاثیر نهاد که در مدتى کوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسیدم: درباره‏اش چه مى‏ گویید؟

پاسخ دادند: چه بگوییم در باره کسى که روزها روزه مى ‏دارد و شب ها تا بامداد نماز مى‏ گزارد؛ نه سخن مى‏ گوید و نه به کارى جز عبادت مى‏ پردازد. هرگاه به او نگاه مى‏کردیم، لرزه بر اندام مان مى‏افتاد و توان تدبیر خویش از کف مى ‏دادیم.

هنگامى که عباسیان این سخن را از صالح بن‏ وصیف شنیدند، در نهایت‏ خوارى ازنزدش بیرون رفتند. (1)

از این گفتگو چنان برمى‏آید که بد اندیشان و دشمنان ‏امام(ع) نزد صالح بن‏ وصیف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امام ‏تنگتر کند، اما سیماى ملکوتى حضرت چنان جذاب بود، که حتى پست‏ ترین افراد رادگرگون مى‏ ساخت و به عبادت وا مى‏ داشت.

به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بن‏اوتامش، که از دشمنان‏ سرسخت اهل بیت‏ بود، سپرد.

على به شدت تحت تاثیر واقع و از دوستان صمیمى اهل بیت ‏شد.

شیخ مفید از محمد بن‏ اسماعیل علوى چنین نقل مى‏ کند: امام نزد على بن ‏اوتامش‏ زندانى گردید و به او، که از دشمنان خشن آل ابى ‏طالب بود، دستور داده شد تا بر امام سخت‏ بگیرد. مدتى نگذشت که فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمین‏ سایید؛ هیبت و عظمت امام چنان بود که نمى‏ توانست ‏به حضرت بنگرد. چون امام از زندان بیرون آمد، على بن‏ اوتامش سرآمد روشن‏ بینان و نیک‏ گفتارانى شده که حضرت ‏را به بزرگى یاد مى ‏کردند. (2)

فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى راقانع نساخت. او سرانجام به سعید حاجب دستور داد امام را به طرف کوفه برده، در راه به قتل برساند. (3) حضرت به درگاه پروردگار شکایت ‏برد و معتز را نفرین‏ کرد. سه روز بعد، در اثر دعاى امام عسکرى، معتز به بدترین وضع کشته شد. (4)

اربلى از کتاب الدلایل چنین نقل مى‏ کند: محمد بن‏ عبدالله مى‏گوید: زمانى که[معتز] به سعید حاجب دستور داد تا امام عسکرى(ع) را به طرف کوفه ببرد،ابوالهیثم به امام نوشت: فدایت ‏شوم در باره شما خبرى به ما رسیده، که ما راسخت نگران کرده است. حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز گشایش فرا مى‏رسد. معتز در روز سوم کشته شد. (5)

2 امام عسکرى(ع) و مهتدى عباسى

هنوز امام عسکرى از ستم معتز کاملا رهایى نیافته بود، که به ستم مهتدى عباسى گرفتار شد. هر چنداین فرد به زهد شهره بود! (6)

ولى خلافت چنان دگرگونش ساخت که یکباره کمر به ‏نابودى علویان، بویژه امام عسکرى، بست. ابوهاشم مى‏گوید: با امام عسکرى درزندان مهتدى بودیم که فرمود: اى ابوهاشم، این سرکش اراده کرده بود امشب باسرنوشت اولیاى خدا بازى کند، ولى خداوند عمرش را قطع و کوتاه کرد…

بامداد ترکها بر مهتدى شوریدند و او را به قتل رساندند. (7) از پاسخ نامه ‏امام(ع) به احمد بن‏ محمد چنان برمى آید که مهتدى همواره در فکر کشتن امام بوده ‏است.

حضرت مى‏ نویسد:

«ذلک اقصر لعمره عد من یومک هذا خمسه ایام و یقتل فى الیوم السادس بعد هوان‏و استخفاف یمر به فکان کما قال.» (8)

عمر او کوتاه ‏تر از آن است که فکرمى‏ کند. از امروز تا پنج روز به شمار. در روز ششم با خوارى کشته خواهد شد.

پس آنچه امام فرموده بود، واقع شد.

3 امام(ع) و معتمد عباسى

احمد بن ‏جعفر بن ‏متوکل، مشهور به معتمد عباسى در سال‏ دویست و پنجاه و شش هجرى (9) بر مسند خلافت نشست. او، بدون در نظر گرفتن سوابق ‏امام و بدون عبرت گرفتن از سرنوشت‏ شوم معتز و مهتدى، امام را بیش از گذشته،تحت فشار قرار داد. این بار پیشواى یازدهم به دست ‏یحیى بن‏قتیبه سپرده شد.

یحیى چنان عرصه را بر امام تنگ ساخت که همسرش اعتراض کرد. او در برابر اعتراض همسرش سوگند یاد مى‏ کرد که حضرت را میان درندگان رها مى‏ کند.

ابن‏ شهرآشوب مى‏ نویسد: امام عسکرى را به یحیى بن‏ قتیبه سپردند. او بر حضرت بسیار سخت گرفت. همسرش به وى گفت: از خدا بترس و چنین می ازارش؛ مى ‏ترسم [جایگاه‏ معنوى‏اش] زیانى بر تو رساند. یحیى پاسخ داد: به خدا سوگند، او را به میان‏ درندگان و شیران خواهم افکند. آنگاه با اجازه خلیفه، امام را میان شیران‏افکند. پس از مدتى، به محل نگهدارى شیران نگریستند و امام را در حال نماز یافتند. فورا دستور داده شد امام را به خانه‏اش بازگردانند. (10)

بر اساس‏ روایتى دیگر یحیى پس از سه روز همراه مربى و سرپرست‏ شیران به محل نگهدارى‏ آنها رفت و بر خلافت انتظار، امام را در میان شیرانى که پیرامونش حلقه زده ‏بودند، در حال نماز یافت.

مربى به قفس درندگان گام نهاد و بى‏ درنگ طعمه شیران شد.

یحیى همراه بستگانش نزد معتمد عباسى شتافت و وى را از این واقعه آگاه ساخت.

معتمد نزد امام رفت و عاجزانه از حضرتش خواست تا برایش دعا کند! (11) البته ‏نرمش معتمد عباسى دیرى نپایید. او چنان شیفته قدرت و مقام بود که همه چیز رابه فراموشى سپرد و به چیزى جز شهادت امام(ع) نمى ‏اندیشید.

پى‏ نوشت‏ها:

1 کافى، شیخ کلینى، ج 1، ص 512.

2 ارشاد، شیخ مفید، ص 342.

3 مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 431.

4 البدایه و النهایه، ابن‏کثیر، ج 11، ص‏16.

5 کشف الغمه، اربلى، ج 2، ص‏206.

6 الکامل فى التاریخ، ابن‏اثیر، ج‏7، ص‏233.

7 کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 134.

8 کافى، ج 1، ص 510.

9 تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‏507.

10 مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 430.

11 همان.