شکل‌های زندگی: سِوایگ و تأثیرات فرویدی به مناسبت انتشار «حدیث شطرنج و رساله سیسرو»

«بیست‌وچهار ساعت از زندگی یک زن» از اشتفان سِوایگ مانند دیگر نوشته‌های او اثری روان‌کاوانه است، ‌بانویی متین و متشخص موسوم به بانو س با دیدن دست‌های در حال ارتعاش جوانی در پشت میز بازی پی به موقعیت او می‌برد: جوان در بازی داروندارش را از دست داده و اکنون در آستانه خودکشی است. زن حرکت دست‌ها را پایه استدلال روان‌کاوانه خود قرار می‌دهد و بر این باور است که همه روحیات و خصایص بازیکنان را می‌شود از نحوه حرکات و دست‌های آنها فهمید. «دست‌هایی هستند که به حال انتظار روی میز قرار گرفته‌اند. دست‌هایی هستند که اول حرکتی می‌کنند و بعد متوقف می‌شوند. آدم‌های حریص را از روی پنجه‌هایی که محکم فشرده‌اند، آدم‌های ولخرج را از روی دست‌هایی که شل و بی‌اعتنا روی میز بازی افتاده، آدم‌های حسابگر را از روی دست‌هایی که ساکت و آرام است… خلاصه همه را از روی مشخصات و ویژگی‌های دستشان می‌توان شناخت»,١ استدلال روان‌کاوانه زن درست از کار درمی‌آید. وقتی جوان محل بازی را ترک می‌کند، زن بلافاصله به دنبال او می‌رود، جوان به کنار رودخانه می‌رود، کمی روی نیمکت می‌نشیند و درست زمانی که می‌خواهد با یک گلوله به زندگی خود پایان دهد، زن که او را تحت نظر دارد مانع از خودکشی‌اش می‌شود.
مضامین عمده‌ای که سِوایگ در نوشته‌هایش و در بیوگرافی‌نویسی به کار می‌برد عمدتا توصیف حالات روحی اشخاص است. به نظر سِوایگ بسیاری از رفتارهای آدمی از قبیل ترس، استرس، وسواس، کشش‌ها و امیال مخرب و حتی حرکات دست‌ها که هیچ توجهی در آگاهی پیدا نمی‌کنند، چه بسیار که از اجزای پنهان‌شده سرچشمه می‌گیرند. او با بررسی دقیق و تأمل‌ بر افرادی مانند هولدرلین، کلایست، نیچه، استاندال، داستایفسکی و… یا مثلا ماری آنتوانت و مرد مرموز انقلاب فرانسه، ژوزف فوشه، و حتی کاراکترهای خوشگذرانی مانند کازانوا فی‌الواقع به نوعی تأملات روان‌کاوانه می‌پردازد تا بلکه بتواند افکار، تداعی‌ها و رؤیاهایشان و به‌طورکلی هرآنچه که منشأ کنش رفتاری‌شان است را دریابد و از آنها راززدایی کند.
از این نظر سِوایگ تماما متأثر از ایده فرویدی است که مطابق آن بُعد ناخودآگاهِ ذهن روندی اولیه است که پیش از شکل‌گیری اگوی خودآگاه و نظام عقلانیت به عنوان روندی ثانویه وجود دارد. سِوایگ نیز همچون فروید به دنبال یافتن علتی نهایی برای پدیده‌های روانی است. او گاه شخصیت‌های داستانی خود را ناگزیر می‌کند که فکرها، تداعی‌ و یا هر واقعه به‌خصوصی که در ذهنشان می‌گذرد را بر زبان آورند تا بلکه او بتواند علت سمپتوم‌ها و یا همان تنش‌ها را پیدا کند. سمپتوم یا آن‌طور که به فارسی ترجمه شده «دردنشان» در روان‌کاوی جایگاهی مرکزی دارد، به‌باور فرویدی سِوایگ یک معضل روحی همیشه معنایی دارد که از آن می‌توان به عنوان توضیح و ردپای کنونی بهره گرفت حتی اگر این معضل روحی در بیماری گم‌شده باشد روش‌هایی وجود دارد که مطابق آن می‌توان به علت نهایی دست یافت.
یکی از آن روش‌ها مقوله «اعتراف» است. سِوایگ در مقام روایِ روان‌کاو، خود را در موضع شنیدن قرار می‌دهد تا شخصیت‌های داستانی خود را راضی به اعتراف و صحبت‌کردن از خود کند. در این صورت راوی می‌تواند به گره‌گاه‌های روحی و روانی، تداعی‌ها و مشکلات طرف مقابل توجه کند و با تأمل به روندهای آسیب‌شناسی بپردازد. بانو س در «بیست‌وچهار ساعت از زندگی یک زن» که تصمیم به صحبت‌کردن با راوی می‌گیرد به اهمیت اساسی اعتراف برای رفع معضلات روحی خود کاملا واقف است: «اگر پروتستان نبودم و به مذهب کاتولیک اعتقاد داشتم، مطمئن باشید تاکنون از فرصتی که مکتب اعتراف (در آیین کاتولیک) در اختیار پیروانش قرار داده است استفاده کرده و خود را از تحمل این بار سنگین خلاص کرده بودم اما این روزنه نجات بدبختانه روی ما پروتستان‌ها بسته است و به‌همین‌دلیل است که امشب این سعی و تقلای استثنایی را به کار می‌برم تا پیش شما، مردی منصف و معقول و بی‌غرض، صریح و بی‌پرده صحبت کنم»,٢
آخرین کتاب سِوایگ قبل از خودکشی او و همسرش الیزابت شارلوت در فوریه ١٩۴٢ کتاب «حدیث شطرنج» است که انتشار آن اندک زمانی پس از خودکشی سوایگ در ٢۵٠ نسخه در بوینوس‌آیرس چاپ می‌شود. این کتاب بعدها از جمله پرخواننده‌ترین آثار سوایگ شد و در کنار دیگر داستان‌های وی مانند «آموک»، «نامه از زنی ناشناس» و… دستمایه اقتباس فیلم‌های سینمایی قرار گرفت.
«حدیث شطرنج» به رودررویی کاملا تصادفی میکرو چنتوویچ قهرمان شطرنج جهان با دکتر ب بازمی‌گردد. میکرو که از شرق تا غرب آمریکا شهربه‌شهر مسابقه برگزار کرده، حال به هوای افتخارات تازه‌تر با کشتی راهی آرژانتین است. راوی در معرفی‌اش او را پشت هفت‌کوه‌زاده‌‌ای معرفی می‌کند که با هر آداب معاشرتی بیگانه است. میکرو که در کودکی پدرش را از دست می‌دهد تنها به لطف احسان کشیش ده زنده می‌ماند، با این‌حال به‌علت توجه، ممارست و یا استعدادی ذاتی در شطرنج و یا…، روستازاده‌ای که به تعبیر یکی از حریفانش «در همه حیطه‌ها به یک میزان بی‌سواد»٣ بود به استاد یگانه شطرنج بدل می‌شود، استادی که به‌ازای هر دست بازی شطرنج حداقل مبلغی معادل ٢۵٠هزار دلار طلب می‌کند.
از میکرو چنتوویچ، چنان‌که انتظار می‌رود و همان‌طوری که راوی می‌گوید هرگز کسی نتوانسته کمترین مایه‌ای برای روان‌شناسی بیرون بکشد، زیرا چنان که گفته شد او هیچ آدابی برای معاشرت نمی‌پذیرد و به تعبیر فرویدی هیچ تمایلی برای «اعتراف» از خود نشان نمی‌دهد، گویی فاقد تداعی، خاطره و هر نوع «درد» روانی و به اصطلاح فاقد علائم سمپتوماتیک است. او به این‌تعبیر درست نقطه مقابل آدمی مانند دکتر ب قرار می‌گیرد. دکتر ب، وکیل برجسته، از خانواده‌ای ریشه‌دار و متنفذ در وین به یک معنا نمونه‌ای از سرنوشت بسیاری روشنفکران است که به علت گره‌خوردن سرنوشت خود با تحولات حاد سیاسی و اجتماعی و در اینجا به طور مشخص ظهور فاشیسم در مقابل آن قرار گرفته‌اند. این گروه مملو از رویا، خاطره، تنش و اساسا مسئله‌اند و به همین خاطر بسیار مستعد برای گفت‌وگو و یا چنان که گفته شد بسیار مستعد برای اعتراف هستند. از این نظر مقابله این دو در عرصه شطرنج به تعبیری سمبلیک درعین‌حال مقابله دو نوع کاراکتر است. این برخورد چنان که گفته شد برحسب تصادف رخ می‌دهد: فردی بیگانه در حال قدم‌زدن بر صحن کشتی ناگهان به مسابقه شطرنج میان مک‌نرِ ثروتمند و ماجراجو با میکرو چنتوویچ برمی‌خورد و با کمی تامل بر صفحه شطرنج درمی‌یابد که مک‌نر در برابر حریف بازیگری آزموده نیست. فرد بیگانه بنا بر قرار پذیرفته‌شده توسط میکرو و مک‌نر بر آزادبودن مشورت در بازی دخالت می‌کند و او را از خطر باخت قریب‌الوقوع آگاه می‌کند و شور می‌دهد «حرکت‌اش ایذایی است. دم به تله‌اش ندهید. معاوضه تحمیل کنید، بی‌بروبرگرد معاوضه تحمیل کنید. بعد به مساوی می‌رسیم و از هیچ خدایی کاری برای او ساخته نیست»,۴
شور فرد بیگانه کارساز می‌شود و بازی در نهایت به مساوی ختم می‌شود. تساوی مک‌نر با قهرمان جهان از چشم هیچ‌کس و به‌خصوص از چشم قهرمان یگانه شطرنج دور نمی‌ماند تا بدان‌حد که قهرمان شطرنج که ابتدا با نگاهی سرد و تحقیرآمیز به بازی مک‌نر با راوی -چند روز قبل- نگاه می‌کرد، اکنون بدون قیدوشرط از فرد بیگانه یا همان دکتر ب می‌خواهد که «اگر دوست داشتند فردا یک دست بازی دیگر کنند، از ساعت سه در اختیار هستم»,۵
تا اینجا هیچ اتفاق مهم روان‌کاوانه‌ای رخ نداده است: ممکن است دکتر ب قبلا شطرنج‌باز بوده و یا شطرنج همچون سرگرمیِ جالب مورد توجه او قرار داشته است اما وی تمایلی برای قهرمانی نداشته است. اگر که این‌طور بود مسئله اساسا قابل‌توجه نبوده است. مسئله ازقضا دقیقا آنگاه پیچیده و روان‌کاوانه می‌شود که دکتر ب در مقابل اصرار حاضرین برای مصافی دیگر با چنتوویچ می‌گوید: «به‌هیچ‌وجه آقایان، هیچ امکان ندارد، اصلا حرف‌اش را هم نزنید… من بیست، بیست‌وپنج سال است که پای هیچ صفحه شطرنجی ننشسته‌ام»,۶ تنها در این‌جاست که مقاومت دکتر ب برای بازی‌نکردن قابل‌تأمل می‌شود به‌خصوص آن‌که می‌گوید بیست، بیست‌وپنج سال است که پای هیچ صفحه شطرنجی ننشسته است. فروید در پژوهش‌هایش بر این باور است که بعضی نشانه‌ها  معنا دارند و اساسا «من» همواره در معرض نیروهایی قرار دارد که فرد قادر به کنترل آنها نیست، نیروهایی که برایند تجربه‌ها و کشمکش‌های خود من هستند. به‌این‌ترتیب بسیاری از رفتارهای آدمی از اساس تابع رانه‌های غیرعقلانی و ناخودآگاه است که آوردنشان به عرصه آگاهی با مقاومت سوژه از طریق سازوکارهای دفاعی روبه‌رو می‌شود. به‌نظر می‌رسد مقاومت دکتر ب برای ادامه بازی به چنین تقابل درونی برمی‌گردد. تقابلی که میان نیروهای قدرتمند در درون وی در جریان است. از قضا «اعتراف» از دل چنین تنشی سر برمی‌آورد. راوی روان‌کاو که موضوع را درمی‌یابد به سراغش می‌رود: «…او را بر سر یک صندلی راحتی در حال کتاب خواندن یافتم. پیش از رفتن به سراغ‌اش به خود فرصت باریک‌بینی در سر و سیمایش دادم».٧ سرانجام دکتر ب دعوت راوی را می‌پذیرد و لب به اعتراف می‌گشاید و همچون هر اعترافی به گذشته ارجاع می‌دهد. درواقع حدیت شطرنج او را به‌یکباره به گذشته می‌برد. زمانی که وی به‌عنوان وکیل در بازداشت آلمانی‌ها بود، فاشیست‌های آلمانی سعی داشتند با بازجویی از وی به دارایی موکلان اشرافی‌اش دست پیدا کنند. دکتر ب که در این ماه‌های انفرادی در غایت درماندگی قرار دارد ناگاه با حادثه‌ای نامنتظره روبه‌رو می‌شود. او در یکی از جلسات بازجویی ناگهان توجه‌اش به پالتویی جلب می‌شود که چیزی در داخل جیب آن پنهان است: «چیزی که نرم بود و خش‌خش کاغذ برمی‌‌داشت، کتاب! کتاب! به سرعت برق از ذهنم گذشت بدزد آن را و مال خودت کن! شاید موفق شدی! بعد می‌توانی آن را در سلول‌ات پنهان کنی و سر فرصت بخوانی».٨
در سلول دکتر ب درمی‌یابد که کتاب دزدیده‌شده گزارش بازی‌های یکصدوپنجاه استاد است و از آن پس کتاب ربوده‌شده کار وی را آسان می‌کند. دکتر ب کتاب را در سلول زیر تخت پنهان می‌کند و از آن پس می‌کوشد با درک ظرافت‌ها، ترفندها و تله‌های آن تصوری عمیق و هستی‌شناسانه از شطرنج داشته باشد.
به روان‌کاوی بازگردیم که آن نیز به مقوله شطرنج ارتباط می‌یابد. دکتر ب در «تنهایی» خویش در سلول انفرادی مجبور می‌شود شطرنج بازی کند اما این آسان نیست زیرا مجبور است با خودش بازی کند، بنابراین یک‌بار از جایگاه مهره سیاه و یک‌بار از جایگاه مهره سفید موقعیت را بررسی می‌کند. این کار موجب آشفتگی‌اش می‌شود. آشفتگی «من» او را در معرض نیروهایی قرار می‌دهد که وی از جایگاه سوژه‌ای منسجم قادر به کنترلشان نیست. او دچار تشتت می‌شود. از تشتت سوژه شاید بتوان این استنتاج را کرد که فردی که در برابر میکرو چنتوویچ قهرمان یگانه جهان عرض‌اندام می‌کند نه منِ آگاه دکتر ب که ناخودآگاهی است که دکتر ب قادر به کنترلش نیست.
پی‌نوشت‌ها:
سوایگ از جمله نویسندگانی است که از دیرباز آثارش به فارسی ترجمه شده. دهه‌ها پیش علی دشتی آثارش را معرفی و نقد کرد (به نقل از آموک/ جواد شیخ‌الاسلامی) اما با ترجمه‌های درخشان محمود حدادی چهره واقعی‌تر از سوایگ ارائه شده است.
١، ٢. بیست‌وچهار ساعت از زندگی یک زن، سوایگ، جواد شیخ‌الاسلامی
٣، ۴، ۵، ۶، ٧، ٨. حدیث شطرنج و رساله سیسرو، سوایگ، محمود حدادی

منبع شرق