شهرام مکری: پسرکیارستمی‌گفت‌ که او «بیت‌المال» است

نخستین نشان عباس کیارستمی به شهرام مکری رسید. نشانی که جشن حافظ به یکی از خلاق‌ترین کارگردان‌های سینمای ایران اهدا کرد و مکری هم برای گرفتن آن تردید داشت. با همه اینها نخستین نشان عباس کیارستمی پس از درگذشت او به نام جشن حافظ و شهرام مکری زده شد. به بهانه این تندیس با او درباره اهمیت نشان‌ها و نام‌ها، گروه هنر و تجربه و آینده فیلمسازی‌اش حرف زدیم. مکری در گفت‌وگو هم حساب شده عمل می‌کند و در عین حال سعی می‌کند به هر موضوعی منطقی و بدون موضع‌گیری‌های احساسی نگاه کند. او با بالاتر رفتن سنش، تصمیم دارد روند فیلمسازی‌اش را تسریع کند و ساخت ١۶ فیلم بلند سینمایی ایده‌آل‌ترین عددی است که برای کارنامه کاری‌اش تصور می‌کند.

***
شما نخستین نشان عباس کیارستمی را پس از فوت او در جشن حافظ دریافت کردید. چقدر با دادن این تندیس‌ها موافق هستید و فکر می‌کنید چه معیاری برای اهدای آن وجود داشت؟
برای دادن این تندیس‌ها در دنیا آداب و رسومی وجود دارد. معروف‌ترین آنها برای ما ایرانی‌ها نشان کوروساوا یا روسلینی است که عباس کیارستمی گرفته و در موزه سینما موجود است.
آداب و رسومی که از آن حرف می‌زنید یعنی چه؟
این آداب و رسوم شبیه آن چیزی است که ما به عنوان بنیاد تاسیس می‌کنیم. مثلا با راه‌اندازی بنیاد کیارستمی، این بنیاد درباره اهدای نشان این فیلمساز بزرگ تصمیم‌گیری می‌کند. این بنیادها توسط اعضای خانواده یا کسانی که میراثدار همه آثار هنری و ابعاد فرهنگی و شمایل یک آدم هنری هستند، اداره می‌شود. در بنیادها مشاورانی هستند که درباره اهدای این نشان تصمیم می‌گیرند، اما به نظر می‌رسد این اتفاق در ایران خیلی مرسوم نیست.
می‌خواهید بگویید خارج از ایران اهدای نشان یک هنرمند به هنرمندان دیگر حساب‌شده‌تر است؟
حساب‌شده‌تر به این معنی نیست که برنامه‌ریزی دقیقی برای اهدای آن وجود داشته باشد. اما در خارج از ایران استفاده کردن از این عنوان‌ها شامل قوانین کپی‌رایت می‌شود.
برای اهدای تندیس هم قانون کپی‌رایت وجود دارد؟
برای استفاده از نام هنری هنرمندی این قانون وجود دارد. مثلا من نمی‌توانم در خارج از ایران یک ساندویچی بزنم و اسم آن را ساندویچی اسکورسیزی بگذارم. من باید عنوان این فیلمساز را بخرم تا بتوانم از آن استفاده کنم. اما در ایران چون استفاده‌ای به شکل برند از عناوین نمی‌شود، به نظر می‌رسد ما این اجازه را داریم که خودمان با هر مناسباتی که می‌خواهیم از این اسامی استفاده کنیم. مثلا در مورد کیارستمی شنیده‌ام جشنواره فجر نیز برنامه‌هایی دارد که تندیسی با نام این فیلمساز بزرگ اهدا کند.
شما در جشن حافظ گفتید نام کیارستمی به جشنواره‌ها و تندیس‌ها ارزش می‌دهد. به نظر می‌رسد استفاده از نام او گاهی به نفع کیارستمی نیست و ممکن است تندیس‌هایی ملقب به عنوان این فیلمساز بزرگ در ادامه بی‌ارزش هم بشوند!
متوجه حرف شما هستم، اما مساله اینجاست که نقطه مقابل و راهکار دومی برای این مساله وجود ندارد. مثلا با قوانین موجود در ایران می‌توانم جشن دیگری راه بیندازم و اسم آن را بگذارم جشن حافظ. می‌توانم ادعا کنم حافظ یک اسم کلی و برای همه ملت ایران است. یا می‌توانم فیلم دیگری بسازم و اسمش را بگذارم «یه حبه قند» یا «سه حبه قند» که تداعی‌کننده فیلم رضا میرکریمی است.
پس خانه سینما در این میان چه کاره است؟! به شما اجازه نمی‌دهد این نام را ثبت کنید!
خانه سینما می‌گوید یک فیلمنامه را نمی‌شود با اسم تکراری ثبت کرد اما می‌دانیم که این یک حمایت صنفی است و به لحاظ قانونی منعی برای این کار وجود ندارد.
اجازه بدهید یک مثال جالب برای‌تان بزنم. در بازی‌های جام ملت‌های اروپا دو تبلیغ از تلویزیون پخش می‌شد. یکی تبلیغ شامپو با بازی رونالدو بود و دیگری تبلیغی مربوط به یک نوشیدنی با بازی آدمی شبیه رونالدو. تبلیغ اول خارجی و تبلیغ دوم ایرانی بود. در خارج از ایران قانون به شما این اجازه را نمی‌دهد از کسی شبیه یک چهره مشهور در تبلیغ‌تان استفاده کنید، چون کسی که تبلیغ شامپو را با حضور رونالدو ساخته میلیون‌ها دلار بابت حضور این بازیکن چهره پول خرج کرده، اما کسی که تبلیغی با حضور آدمی شبیه رونالدو ساخته احتمالا به بازیگرش ۵٠ هزارتومان هم نداده است.
نگفتید بالاخره اهدای این تندیس‌ها صدمه‌ای به بزرگی نام کیارستمی می‌زند یا نه؟
اگر بخواهیم از عنوان کیارستمی در یک جشن استفاده نکنیم، خیلی کارهای دیگر را هم نباید انجام دهیم. اما چون خیلی کارهای دیگر را می‌کنیم، می‌توانیم این مجوز را به آدم‌ها بدهیم. در کل با حرف شما موافقم اما به نظرم اهدای این نشان‌ها اسم عباس کیارستمی را بی‌ارزش یا کم‌ارزش نمی‌کند، بلکه خود جوایز در کثرت‌شان بی‌ارزش می‌شوند.
در مورد نام عباس کیارستمی خیلی از جشنواره‌ها می‌توانند تندیس او را اهدا کنند، از جشنواره‌های سینمایی گرفته تا تجسمی و عکاسی… چطور باید این تندیس‌ها را مدیریت کرد؟
یک روش همان قایل بودن به قانون کپی‌رایت است که در ایران رعایت نمی‌شود، اما راه دوم این است که ما توجه داشته باشیم که به لحاظ اخلاقی در چه وضعیتی قرار گرفته‌ایم. مثلا برای گرفتن تندیس عباس کیارستمی در جشن حافظ اظهارنظر بهمن، فرزند این فیلمساز برای من اهمیت داشت. او اعلام کرد که با این نشان مشکلی ندارد و به لحاظ اخلاقی حق همه آدم‌ها می‌داند که از عنوان کیارستمی استفاده کنند. در واقع او گفت کیارستمی جزو بیت‌المال است و آدم‌ها با فاصله دور و نزدیک می‌توانند از او استفاده کنند. این به لحاظ اخلاقی من را به عنوان یک شهروند مجاب می‌کند تا این نشان را بگیرم.
شما قبل از دریافت نشان کیارستمی، در گرفتن این جایزه تردید نکردید؟
همان روز که قرار بود این نشان را بگیرم تماس‌های تلفنی زیادی داشتم. عده‌ای معتقد بودند من این نشان را نباید بگیرم و عده‌ای هم می‌گفتند باید آن را بگیرم. هر کدام هم استدلال‌های خاص خودشان را داشتند و خیر و صلاح من را می‌خواستند.
آنهایی که می‌گفتند نباید جایزه را بگیرید استدلال‌شان چه بود؟
معتقد بودند که سینمای کیارستمی جایی در مناسبات جشن حافظ ندارد. در واقع این جشن بیشتر به جریان اصلی سینما نگاه دارد و عباس کیارستمی در این سینما هیچ‌وقت جایی نداشته است. اما آنها که معتقد به گرفتن این نشان بودند، می‌گفتند عده‌ای می‌خواهند نشان کیارستمی را به اسم خودشان ثبت کنند در حالی که او متعلق به همه سینمای ایران است و این تفکر از دموکرات بودن به دور است.
در نهایت چطور به این نتیجه رسیدید که نشان را بگیرید؟
در کش و قوس فراوانی که درباره این ماجرا داشتم، در لحظات آخر به سیف‌الله صمدیان زنگ زدم و او به تصمیم من کمک کرد و گفت که جایزه را بگیرم.
فکر می‌کنید دلیل انتخاب شما برای دریافت این نشان چه بود؟ چقدر به سینمای عباس کیارستمی نزدیک هستید؟
در سینمای ایران آدم‌های زیادی وجود دارند که به سینمای کیارستمی نزدیک هستند و من در این دسته‌بندی در لایه‌های بعدتری قرار می‌گیرم. او دستیارهایی چون بهمن قبادی، جعفر پناهی، نیکی کریمی، پرویز شهبازی و جوان‌های دیگر در کنار خودش داشت. حتی شاگردهای او نیز به سینمایش نزدیک‌ترند. آدم‌هایی چون محمد شیروانی، مانی پتگر و محمود آیدین به لحاظ فکری و تجربه‌گرایی در آثارشان به عباس کیارستمی نزدیک هستند. اما دلیل انتخاب من این بود که دوستان در جشن حافظ فکر کردند با توجه به تجربه‌گرایی، این جایزه را به آدمی بدهند که در آثارش نوعی مقاومت در برابر پیوستن به جریان اصلی سینما در عین نزدیکی به سینمای حرفه‌ای، وجود دارد.
سوالی که مدت‌هاست ذهنم را به خود مشغول کرده این است که آیا عباس کیارستمی جریان روز سینمای ایران را دنبال می‌کرد یا ترجیح می‌داد دنیای خودش را به رسمیت بشناسد؟
می‌توانم بگویم او جریان سینمای ایران را دنبال می‌کرد. مثلا روزی که افتخار داشتم با او درباره «ماهی و گربه» حرف بزنم، بعد از تماشای فیلم در موزه سینما با من تماس گرفت.
به دعوت شما به تماشای فیلم نشست یا خودش به سینما رفت؟
من می‌خواستم نسخه‌ای از فیلم را آماده کنم و برایش بفرستم اما این ماجرا کمی طول کشید. یک روز خودش زنگ زد که فیلم را دیده، بعد درباره آن صحبت کرد. مثلا می‌دانم وقتی «درباره الی» اصغر فرهادی در جشنواره فیلم فجر اکران شد یک شب بدون هماهنگی به سینما استقلال آمد اما به دلیل ازدحام جمعیت نتوانست وارد سالن شود و فیلم را ببیند. خوب طبیعتا خیلی‌ها دوست داشتند این فیلمساز بزرگ آثارشان را ببیند و در عین حال او هم برای دیدن برخی فیلم‌ها اشتیاق نشان می‌داد.
منظور من از جریان روز سینمای ایران آنچه در شرایط خاص یا گروه هنروتجربه روی پرده می‌رود نیست، با این حرف‌ها او فیلم‌های خاصی را دنبال می‌کرد.
بله خوب. عباس کیارستمی فیلم‌هایی را می‌دید که به نگاهش نزدیک‌تر بود. شاید خیلی از فیلم‌ها برای او جذابیت‌های لازم را نداشت. می‌توانم بگویم من و خیلی‌های دیگر هم این فیلم‌ها را نمی‌بینیم. درواقع ٨٠ درصد فیلم‌های اکران و حاضر در جشنواره‌ها را نمی‌بینم چون معتقدم هنوز بسیاری از فیلم‌های خوب را ندیده‌ام و دلیلی ندارد سراغ این فیلم‌ها بروم. حتی در مورد سینمای روز دنیا هم عباس کیارستمی پیگیر فیلم‌هایی بود که نگاه خودش را در آنها پیدا می‌کرد.
بپردازیم به سینمایی که شما دنبالش می‌کنید. ٨٠درصد فیلم‌های سینمای ایران را نمی‌بینید اما ظاهرا بیشتر تئاترها را دنبال می‌کنید. چرا؟
تئاتر بیشتر می‌بینم اما به نظرم در یکی، دو سال اخیر این حوزه هم دچار بحران‌هایی شده که امیدوارم هر چه زودتر برطرف شود. ازدیاد سالن یکی از این دلایل است. ما فکر می‌کردیم در دوره‌ای تعداد بالای سالن‌ها می‌تواند فرصت مناسبی برای جوان‌ها باشد اما به نظرم این اتفاق از اهمیت تئاتر کم کرده است.
تئاتر برای ساخت فیلم به شما ایده می‌دهد یا به‌خودی خود برای‌تان جذاب است؟
یکی از دلایلی که تئاتر را دنبال می‌کنم این است که بازیگران این حرفه را دوست دارم. ارتباطی که تماشاچی با تئاتر می‌گیرد نسبت به ارتباط مخاطب با فیلم برایم مهیج‌تر است. در واقع تحلیل تماشاگر تئاتر برایم جذاب‌تر است. در سینما تماشاچی فیلم را انتخاب نمی‌کند، چون راه دیگری برای تفریح کردن آزادانه ندارد، اما تماشاچی تئاتر انتخاب می‌کند نمایش ببیند.
با این حرف فروش موفق سینمای ایران را زیر سوال می‌برید؟!
واقعیت این است که سینمای ایران فروش موفقی ندارد.
حتی سال ٩۵ که تا به اینجا سینمای ایران به اندازه کل سال ٩۴ فروش داشته؟!
این فروش چند دلیل دارد. یکی اینکه تعداد سالن‌ها افزایش پیدا کرده، دیگر اینکه قیمت بلیت بالا رفته و دلیل سوم این است که تولیدات بیشتر شده است. اما اگر همه اینها را کنار بگذاریم ما همچنان به آمار دومیلیون تماشاچی برای یک فیلم نسبتا پرفروش نمی‌رسیم. ما با جمعیت مشابه و تعداد فیلم مشابه در مقایسه با کشوری مثل فرانسه هنوز عقب هستیم. یک فیلم موفق در فرانسه در گیشه ١۵ میلیون تماشاچی دارد اما مخاطب یک فیلم موفق در ایران با بلیت ١٠ هزار تومان نزدیک به سه میلیون و ٢٠٠ هزار نفر است. در این شرایط به نظر می‌رسد که اقتصاد سینمای ما یک جایی می‌لنگد. سینمای ما هزینه‌اش را از اسپانسر و فروش ویدیویی تامین می‌کند. در این شرایط به نظرم سینمای ایران تماشاگرپسند نیست. می‌دانم که رشد پیدا کرده اما همچنان با دوره‌ای که فیلم‌هایی مثل «تاراج» و «عقاب‌ها» اکران می‌شد فاصله داریم.
قبول دارم بخشی از آدم‌هایی که به سینما می‌روند مخاطب جدی سینما نیستند اما گلایه تهیه‌کننده‌ها و سینماداران به نسبت قبل کمتر شده است.
سینماها در طول سال با یک تعداد خاصی فیلم قرارداد می‌بندند و آنها را اکران می‌کنند. الان سینمای ایران در حوزه پخش، یک پخش‌کننده قوی دولتی به نام حوزه هنری و یک پخش‌کننده قوی خصوصی با نام فیلمیران دارد، چند پخش‌کننده متوسط خصوصی هم در این میان وجود دارند که مجموعه زور و توان و سلیقه همه آنها با هم تعداد مشخص ۴٠ فیلم است که در نهایت به اکران می‌رسد. کمتر از ٢٠ فیلم می‌توانند شرایط اکران خوبی را تجربه کنند و چیزی حدود ٢٠ یا ٢۵ فیلم هم مدام از وضعیت اکران‌شان می‌نالند. اما یک تعداد فیلم اصلا وارد این بازار نمی‌شود. در این بازار شما باید پخش‌کننده و سینماداری را راضی کنید که فیلم شما را اکران کند. همین امروز تقریبا اکران سینمای ایران تا پایان سال پر شده است و فیلمی که تا حالا قرارداد نبسته و وارد پروسه اکران نشده باشد، نمی‌تواند وارد این چرخه شود.
در چنین وضعیتی گروه هنروتجربه هم از هدف اصلی‌اش تا اندازه‌ای فاصله گرفته و به نظر می‌رسد با جریان اصلی سینما همسو شده است! بد نیست مروری کنیم به زمان پیدایش این گروه سینما و چرایی آن.
یک تعدادی سالن در تهران و شهرهای دیگر وجود داشت که تمایل کمتری برای نمایش فیلم‌ها داشتند. هنر و تجربه در ابتدای شکل‌گیری‌اش به دنبال این بود که سالن‌های غیرفعال را بیرون از مناسبات سینمای ایران اکران کند. در تهران یک سالن سینما فرهنگ، یک سالن چهارسو، خانه هنرمندان و سالن نمایش فیلم موزه سینما به هنر و تجربه اختصاص پیدا کرد. این سالن‌ها هیچ کدام جزو چرخه اکران نبودند. در شهرستان‌ها هم سالن‌های غیرفعال، فعال شدند. هدف اصلی هنر و تجربه این بود فیلم‌هایی که فرصت اکران پیدا نمی‌کنند در این سالن‌ها روی پرده بروند.
آن زمان بعضی فیلم‌ها به دلیل نداشتن استانداردهای لازم روی پرده نمی‌رفتند اما هنر و تجربه این امکان را فراهم کرده که فیلم‌های فاقد استاندارهای اولیه سینما هم روی پرده حاضر شوند!
مگر همه ۴٠، ۵٠ فیلمی که در اکران گسترده روی پرده می‌روند کیفیت بالا دارند؟ قطعا در میان آنها هستند فیلم‌هایی که کیفیت‌شان پایین است اما بنا به مناسباتی چون داشتن بازیگر، کمدی بودن و نزدیک شدن به خط قرمزها فرصت اکران پیدا می‌کند. اگر بحث کیفیت بود ما می‌توانستیم بگوییم از بین فیلم‌هایی که در سینمای بدنه اکران می‌شود ٢٠ فیلم و از میان فیلم‌هایی که در سینمای هنر و تجربه اکران می‌شود ١۵ فیلم کیفیت دارند و در مجموع این فیلم‌ها می‌توانند اکران سراسری شوند. در دوره‌ای، سینمای ایران تصمیم داشت اکران بر‌اساس درجه‌بندی صورت بگیرد اما این سوال هم پیش آمد که معیار این رده‌بندی چیست و چه کسی می‌تواند بگوید کدام فیلم خوب و کدام بد است؟
با این همه هنر و تجربه زمانی به راه افتاد که ما با حجمی از فیلم‌های خوب اکران نشده روبه‌رو بودیم. در ابتدای راه با اکران این فیلم‌ها توقع مردم بالا رفت و به نظر می‌رسید این گروه قرار است از نوع نگاه خاصی در سینما حمایت کند. اما در ادامه با کم شدن حجم فیلم‌ها اتفاق دیگری افتاد.
اگر به صورت کلی ماجرا را نقد می‌کنید با شما همسو هستم. من فکر می‌کنم فقط یک راه برای ادامه موفق هنر و تجربه وجود دارد و آن اینکه بتوانیم فیلم خوب نمایش دهیم. اصولا چند فیلم خوب در سینمای ایران جذب می‌شود و ما چطور می‌توانیم این فیلم‌ها را جذب کنیم؟ من دوست داشتم «ایستاده در غبار» و «اژدها وارد می‌شود» در گروه هنر و تجربه اکران شود. اما این فیلم‌ها تهیه‌کننده‌های قدرتمندی دارند و دوست دارند فیلم‌های‌شان در مناسبات بهتری به نمایش درآید. هنر و تجربه نمی‌تواند این امکان را فراهم کند از طرف دیگر بعضی اسم‌ها کماکان برای تماشاچی مهم است. ما باید تصمیم بگیریم که همچنان می‌خواهیم آثار اسامی بزرگ را در معرض دید تماشاچی قرار بدهیم یا نه. جواب مثبت بهتر از جواب منفی است. موافقم که تعداد فیلم‌های خوب هنر و تجربه باید بیشتر باشد. اما واقعا فشار زیادی روی اعضای هنر و تجربه بابت نمایش فیلم‌ها است و همه متوقع هستند آثارشان در این گروه به نمایش دربیاید. ما اگر ۵٠٠ فیلم تا به حال دیده باشیم به ٧٠ فیلم پاسخ مثبت داده‌ایم اما ایده‌آل برای این گروه این است که در طول سال ١٢ فیلم اکران کنیم.
چرا سراغ بعضی فیلم‌هایی که سال‌هاست در ایران اکران نشده نمی‌روید؟
مثلا «ایران سرای من است» پرویز کیمیاوی را نمایش دادیم اما کارگردان موافق نمایش نیست و تهیه‌کننده معتقد است باید فیلم را نمایش دهد و او درباره فیلم می‌تواند تصمیم بگیرد. بین این کش‌وقوس‌ها ما این امکان را فراهم کردیم که فیلم را نمایش دهیم. ما معمولا با فیلم‌ها مشکل حقوقی داریم. بعضی فیلم‌ها امتیاز و پخش جهانی‌اش دست کمپانی‌های خارجی است و شرایط پیچیده‌ای برای مذاکره با این کمپانی‌ها داریم.
جلسات نقد و بررسی چطور؟ به نظرتان دلیلی دارد برای همه فیلم‌های گروه هنر و تجربه جلسه نقد و بررسی بگذارید؟ مثلا فیلمی مثل «اسب سفید پادشاه» نقد نشود بهتر نیست؟!
دست گذاشتید دقیقا روی فیلمی که… (می‌خندد) در مورد جلسات نقد و بررسی من واقعا نیمه‌پر را می‌بینم و اینکه جلسات نقد و بررسی خوبی هم در این گروه برگزار شده که تعدادشان کم نبوده است. اما قبول دارم درباره بعضی فیلم‌ها، جلسات نباید به شکل دستورالعمل فرمایشی برگزار شود.
گروه هنر و تجربه به مرحله درآمدزایی هم رسیده است؟
می‌دانید که در سینما به صورت معمول فیلمی که اکران می‌شود ۵٠ درصد سهم فروش به سینمادار می‌رسد. ۵٠ درصد باقیمانده بین ١۵ تا ٢۵ درصد سهم پخش‌کننده و بین ١۵ تا ٣۵ درصد باقیمانده با کسر مالیات و عوارض شهرداری سهم تهیه‌کننده است. اگر فیلمی در گیشه اکران شود و دو میلیارد تومان فروش کند، نزدیک به ٧٠٠ میلیون تومان به تهیه‌کننده می‌رسد. هزینه تولید فیلم در ایران کمِ کم ٨٠٠ میلیون تومان است. هر چقدر بازیگرها چهره‌تر باشد و عوامل حرفه‌ای‌تر، قیمت‌ها بالاتر می‌رود. الان همه برآورد بودجه‌ها سه میلیارد تومان است. حالا اگر فیلمی بخواهد خوب بفروشد باید در این شرایط هشت میلیارد فروش کند تا هزینه‌اش بازگردد. در این شرایط اکران در سینمای ایران برای تعداد کمی فیلم سودآور است، برای تعدادی فیلم یر به یر می‌شود و برای تعداد زیادی ضرر است. هنر و تجربه هم جدا از سینمای ایران نیست با این تفاوت که گروه هنر و تجربه هر‌چه می‌فروشد، می‌دهد به تهیه‌کننده و پولی به عنوان سینمادار و پخش‌کننده برنمی‌دارد. اگر فیلمی در هنر و تجربه ٣٠٠ میلیون تومان بفروشد انگار در اکران آزاد یک میلیارد تومان فروخته است.
فیلم‌هایی که در هنر و تجربه اکران می‌شوند هزینه زیادی هم نمی‌کنند.
بله، این فیلم‌ها با پول‌های کمتری ساخته می‌شوند. مثلا «اشکان انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» زمان خودش با ٢٠ میلیون تومان ساخته شد پس هرچقدر هم فروش کند، سود است.
دلیل نپذیرفتن تهیه‌کننده‌ها برای اکران فیلم‌های‌شان در گروه هنر و تجربه هم هزینه زیاد است؟
بله اگر «اژدها وارد می‌شود» نمی‌تواند در گروه هنر و‌تجربه اکران شود یکی از دلایلش این است که فیلم با هزینه زیادی تولید شده و اکران فیلم در این گروه نیاز به زمان طولانی‌تر برای رسیدن به سوددهی دارد و ریسک را بالا می‌برد. این گروه برای اقتصاد خرد سینماست نه اقتصاد کلان. فیلمی که با ٢٠٠میلیون تومان ساخته شده در اکران آزاد باید ٢٠٠میلیون تومان هزینه تبلیغات کند و چون این پول را ندارد ناچار است خودش را دست گروه هنر و تجربه بسپارد. این گروه سعی می‌کند همین پول را به صاحب فیلم برگرداند.
در عین حال شاید بد نباشد بعضی فیلم‌های هنری به صورت گسترده اکران شوند تا سطح سلیقه مردم را متعادل کنند. گفتید حداقل هزینه فیلمسازی در حال حاضر ٨٠٠ میلیون تومان است. «هجوم» را به چه مبلغی ساختید؟
قیمت فیلم را اگر تهیه‌کننده بگوید بهتر است و در عین حال از این وضعیت خوشحال نیستم و به نظرم اگر در مورد همه‌چیز خیلی رو و شفاف حرف بزنیم بهتر است. خیلی خوشحالم الان همه آدم‌ها فیش‌های حقوقی‌شان را رو می‌کنند. همه‌چیز در مملکت باید این‌طوری باشد که ما بدانیم آدم‌ها چقدر درآمد دارند و چقدر مالیات می‌دهند اما سنتی در سینمای ایران وجود دارد که تهیه‌کننده‌ها باید درباره هزینه‌های فیلم حرف بزنند.
فیلم را با هزینه‌ای زیر یک میلیارد تومان ساختید؟
«هجوم» فیلم سنگینی در تولید به حساب نمی‌آید به خاطر اینکه من اعتقاد دارم در سینمای ایران در حال حاضر نمی‌شود فیلم‌های سنگین تولید کرد. اصلا تولید فیلم گران در سینمای ایران را نمی‌فهمم. من به عنوان تهیه‌کننده نمی‌توانم بفهمم چطور می‌شود برای تولید یک فیلم هزینه زیادی کرد. ما می‌توانیم فیلم گران تولید کنیم به شرطی که به بازارهای بیرون از ایران دسترسی داشته باشیم. تا وقتی که نمی‌توانیم این کار را بکنیم هزینه زیاد عاقلانه نیست.
چرا دیر به دیر فیلم می‌سازید؟
نمی‌خواهم این اتفاق بیفتد و در حال حاضر دارم فاصله فیلمسازی‌ام را کم می‌کنم.
فاصله‌ای که میان ساخت فیلم‌های‌تان می‌دهید باعث می‌شود ایده تازه‌ای بگیرید؟
فیلم ساختن به شیوه‌ای که من دنبال می‌کنم خیلی ساده نیست. یک مقدار هم تنبل هستم و به لحاظ کاری آرام پیش می‌روم. دلیل سوم این است که بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم چرا باید این فیلم را بسازم وقتی مشابه آن در سینمای دنیا وجود دارد؟ البته با بالاتر رفتن سن و چشم‌اندازی که از پایان زندگی دارم (می‌خندد) به این نتیجه رسیدم فاصله فیلمسازی‌ام را کمتر کنم.
همان طور که می بینید داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی همچنان در سینما فعال هستند پس نگران نباشید!  برای رسیدن به این فیلمسازها در ١٠ سال آینده سالی یک یا دو فیلم می‌سازید؟
منطقی این است که در هر دو یا دو سال ‌و نیم باید یک فیلم بسازم. ایده‌آل برای هر فیلمساز در طول زندگی‌اش ساخت ١٢ تا ١۵ فیلم است.
بر چه اساسی این حرف را می‌زنید؟
همینجوری (می‌خندد).
عمر مفیدی که برای فیلمسازی خودتان در نظر گرفتید چقدر است؟
یک دوره‌ای شروع سن فیلمسازی در دنیا ۴٠ سالگی بود. الان پایین‌تر آمده، اما همچنان شروع سن فیلمسازی در ایران بالاست. اگر با متر و معیار همین‌جا نگاه کنیم دلیلش بچه‌دار شدن، کارمندی یا جدا شدن از خانواده است. چند وقت پیش آماری خواندم که در دنیا سن جوانی، میانسالی و پیری هر سال بالاتر می‌رود. ولی اگر متر و معیار اسکورسیزی و وودی‌آلن باشند که هنوز فیلم‌های خوب می‌سازند به‌شخصه خیلی امیدوار می‌شوم. اما واقعا نمی‌دانم، در ایران پیری‌اندیشه زیاد است.
در ایران  فیلمساز در یک سنی تمام می‌شود. برای خیلی‌ها این اتفاق افتاده.
یکی از مشکلات سینمای ما همین است. درست مثل هر صنفی دور خودش دیوار کشیده چون فکر می‌کند همه‌چیز  را می‌داند و از موسیقی، ادبیات، جامعه‌شناسی و فلسفه بی‌نیاز است. صنف در ایران یعنی کشیدن حصار، اما اگر آنها وارد این حوزه شوند ما می‌توانیم بفهمیم چرا در ایران  دچار پیری اندیشه می‌شویم. شاید احتیاج داشته باشیم این سلیقه را ایجاد کنیم یا در شهر بهتری قدم بزنیم و حتی به تغذیه درست اهمیت بدهیم و ورزش کنیم.
هیچ‌کدام از اینها در ایران اتفاق نمی‌افتد. مجموعه اینها پیری فکر را می‌سازد. آدم‌ها بین ٣٠ تا ۵٠ سالگی می‌توانند به‌صورت طبیعی شکوفایی داشته باشند. باید به این فکر کنند که چطور می‌توانند استعدادهای‌شان را تا ٣٠ سالگی پرورش دهند یا از ۵٠ سالگی به بعد باقی بمانند. سینمای ایران در مورد هیچ‌کدام از این دو مقطع، کاری نکرده. بنابراین نه سن فیلمسازی در ایران پایین می‌آید و نه سن فیلمسازی در ایران ادامه پیدا می‌کند. اگر کسی بتواند مثل کیارستمی خودش را به روز نگه دارد انگیزه‌اش برای فیلمسازی باقی می‌ماند.
این ولع فیلمسازی در پیری از کجا می‌آید؟
چاره‌دیگری نیست. متاسفانه بهای تجربه در ایران کم است. یک‌بار باید مفصل درباره آن حرف بزنیم. اینکه چطور وقتی سیاستمدار یا فیلمساز ما باتجربه می‌شود به حاشیه رانده می‌شود؟ چه اتفاقی می‌افتد که طراح‌های شهری ما وقتی باتجربه می‌شوند به جای استفاده از تجربه آنها با اصطلاحاتی مثل فسیل خطاب‌شان می‌کنیم؟ واقعا ماجرا چیست؟ وقتی درباره جوانی حرف می‌زنیم امتیازش را نگه می‌داریم اما حاضر نیستیم امتیازی برای تجربه قایل شویم. من سال‌های زیادی است که فیلم می‌سازم و جایزه کیارستمی را هم به عنوان فیلمساز جوان گرفتم، اما وقتی خودم را آن بالا دیدم به این فکر کردم تا کی می‌توانم از امتیاز جوانی‌ام استفاده کنم؟

منبع اعتماد