شمس لنگرودی: «حافظ» ما را از افسردگی می‌رهاند

شمس لنگرودی با بیان این‌که حافظ ما را از افسردگی می‌رهاند و به شادی واقعی می‌رساند گفت: حافظ راه دیدن واقعیت‌های زندگی و شادی واقعی در کنار تمامی این واقعیت‌ها را به آدمی نشان می‌دهد.

به گزارش هفت هنر ، این شاعر و پژوهشگر در سمیناری با عنوان “زندگی در نگاه حافظ” که در دانشگاه آزاد اراک برگزار شد، به بررسی تفکر حافظ نسبت به زندگی با استناد به پژوهش در شعرهای این شاعر و بازشناسی تفاوت نگاه حافظ نسبت به شاعران دیگر پرداخت و دستیابی به شادی واقعی به عنوان نیاز جامعه امروز ایران از راه درک شعرهای حافظ را براساس این بررسی متذکر شد.

شمس لنگرودی با خوانش “دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت، دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور” گفت: حافظ و سینما مشغله‌های من هستند و به جز این مشغله‌ها به مسائل دیگر نمی‌پردازم، بعد از همراهی چندین ساله با شعرهای حافظ به قول اخوان ثالث دریافتم که حافظ جمع‌بند فرهنگ ایران است.

او با بیان این‌که در کار هنری اگر شاعر نظام فکری هم داشته باشد در آثارش هویدا نمی‌شود، بیان کرد: اساس کار فیلسوف و دانشمند نظام‌بندی است و برای اثبات نظریه‌ها باید از این راه بهره بگیرد، اما شاعر و دیگر هنرمندان نمی‌خواهند مسائل را به اثبات برسانند و در حقیقت باید گفت علم از خودآگاه می‌آید و هنر از ناخودآگاه، و این تفاوت هنر و علم است.

این شاعر با یادآوری ارتباط ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه و با این تفسیر که گسترش آگاهی یا همان خودآگاه به گستردگی ناخودآگاه آدمی کمک می‌کند، افزود: از فیلسوف و دانشمند در خصوص نظریه‌ها سوال می‌شود و جواب قانع‌کننده خواسته می‌شود، اما هیچ‌کس از شاعر در خصوص عبارت “عشق می‌بارید” سوال نمی‌کند که مگر عشق هم می‌بارد و در کل به دنبال یافتن نظام فکری شاعر نیستیم و این مرز هنر و علم است.

شمس لنگرودی با بیان این‌که حافظ با مولانا، خیام، سپهری و … تفاوت‌هایی دارد و در این تفاوت‌ها می‌توان به زندگی از نگاه حافظ پی برد، ادامه داد: نگاه حافظ به زندگی در شعرهایش جامعیتی دارد که سراسر زندگی را در بر می‌گیرد و گستردگی عجیبی دارد که در مراحل مختلف زندگی می‌توان به آن پناه برد.

این نویسنده و پژوهشگر با بیان این‌که ردپای نگاه حافظ به زندگی در هیچ‌یک از آثار مولانا، خیام، سهراب سپهری یا کافکا دیده نمی‌شود، افزود: دو نگاه را همواره در شعرهای دیگر شاعران یا نویسندگان می‌توان یافت که شامل نگاه صرفا خوش‌بینانه یا بدبینانه است و حافظ در حقیقت خود را محصور یکی از این نگاه‌ها نکرده است.

او گفت: مولانا و خیام شاعران بزرگ و برجسته‌ای هستند و من در این مجال صرفا نگاه آن‌ها به زندگی بر اساس شعرهای‌شان را مطرح می‌کنم. مولانا و خیام در حقیقت فرار می‌کنند و البته هر کدام به سمتی و دلیل این فرار هم دور شدن از واقعیت زندگی است.

شمس لنگرودی ادامه داد: مولانا تنها به تفکر عرفانی اکتفا می‌کند و از این‌که از “او” هستیم و به او بازمی‌گردیم شادمان است و همگان را به این شادمانی دعوت می‌کند و خیام نیز پناه بردن به “می” یا همان بی‌خیالی را راهکار می‌داند و در حقیقت از واقعیت فرار می‌کند.

این شاعر با بیان این‌که زمانی که انسان نمی‌تواند مقابله کند، فرار می‌کند و به خیال پناه می‌برد و یکی از جلوه‌های زیبای خیال عشق است، در ادامه به بررسی نگاه شاعران به زندگی و تفاوت این نگاه‌ها با حافظ پرداخت و گفت: سهراب سپهری مانند مولاناست و همه چیز را سر جای خودش می‌داند؛ گویی همه چیز عالی است تا جایی که می‌گوید “کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم”.

او افزود: سپهری و مولانا انگار نمی‌خواهند بدی‌ها یا واقعیات زندگی را ببینند و با عشق خود شادند. مولانا در یکی از شعرهایش می‌گوید “تن رها کن تا نخواهی پیرهن” و در حقیقت براین اساس واقعیات زندگی را نادیده می‌گیرد.

این پژوهشگر در رابطه با خیام هم گفت: این شاعر نیز با پناه بردن به خیال که در شعرهایش به “می” تعبیر شده از واقعیات فرار می‌کند.

شمس لنگرودی در ادامه متذکر شد: شادی مولانا و سپهری یا خیال خیام از روی ناآگاهی نیست. این شاعران هنرمندان و متفکرانی بزرگ بوده‌اند، اما در این‌جا نوع نگاه و تفاوت با نگاه حافظ مطرح است.

او ادامه داد: سپهری در یکی از گفته‌هایش عنوان می‌کند که “در هندوستان پا در مصائب داشتم و سر در شادی” که گفته‌ای درست و از روی آگاهی است. در حقیقت این شاعران پا در مصائب داشته‌اند و سر در شادی؛ به این معنا که از مصائب فرار کرده‌اند و هر کدام به نوعی شادی به دور از مصائب را به دست آورده‌اند در صورتی که حافظ با واقعیات زندگی همراه است.

این شاعر با بیان این‌که واقعیت زندگی همراه بودن با تمامی فقدان‌هایش است، با خوانش این شعر از حافظ که “شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا، در منتهای همت خود کامروا شدم” گفت: فضای فکری حافظ زندگی است و در حقیقت همراه با ما پیاده راه می‌آید و مصائب را می‌بیند اما همان‌طور که در شعرهایش یافت می‌شود امید به بهبود دارد.

شمس لنگرودی با بیان این‌که هیچ‌یک از شعرهای حافظ نیست که در آن از فقدان سخن به میان نیامده باشد، افزود: حافظ در تمام شعرهایش از مشکلات و مصائب صحبت می‌کند و واقعیت‌های زندگی را می‌بیند. در شعرهای حافظ مدام با مسائل روزمره مواجه می‌شویم ولی او در تمامی شعرهایش بهبود امور را نوید می‌دهد و این نوید از روی آگاهی است نه از روی خیال و بر اساس مشاهده واقعیات زندگی بیان می‌شود.

این پژوهشگر اظهار کرد: در دیگر شاعران نگاه یک‌سویه را شاهد هستیم، ولی در شعرهای حافظ کورسویی از امید دیده می‌شود. حافظ از این بینش واقعی شاد است و شادی او واقعی است، البته این به معنای ظاهری بودن شادی مولانا یا سپهری نیست، اینها انسان‌های آگاهی بوده‌اند، اما تفاوت در این است که حافظ با واقعیات زندگی می‌کند و در کنار ما قدم می‌زند.

او با بیان این‌که در روزهای گذشته خبری در رابطه با افسرده بودن ایرانیان خواندم، گفت: شخصا فکر می‌کنم اگر به حافظ بپردازیم می‌توانیم از این وضعیت رها شویم.

این شاعر با تاکید بر توجه به شادی برای از بین بردن این افسردگی ادامه داد: کلیپی را نگاه می‌کردم که مردی ایستاده بود و به جمعیتی می‌گفت با صدای بلند بخندید و همه همراه این مرد در کنار یکدیگر می‌خندیدند. این شادمانی بی‌ریشه است، در صورتی که شادمانی معنایی عمیق‌تر از این ظواهر دارد.

شمس لنگرودی بیان کرد: بدون درک مفهوم زندگی، شادمانی سطحی خواهد بود و یکی از دلایلی که حافظ مشغله چندین ساله من شده است به این مفهوم بازمی‌گردد و هر روز نکته‌ای جدیدتر از نگاه این شاعر به زندگی درمی‌یابم که درک و شادی عمیق‌تری می‌بخشد.

او در پایان گفت: در حقیقت حافظ راه دیدن واقعیت‌های زندگی و شادی واقعی در کنار تمامی واقعیت‌های را به آدمی نشان می‌دهد، اختیار را دخیل در تغییر شرایط می‌داند و امیدواری در شعرهایش دیده می‌شود؛ این‌که مصائب را ببین، باور کن، همراه‌شان باش، از همت و اختیار کمک بگیر و امید به خوب شدن اوضاع داشته باش؛ “دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور”.