گفتوگو با سیامک صفری تجربه جالبی است. بازیگری که در حرفهایش ناچار میشوی مرز میان شوخی و جدی را رها کنی و در عین حال چیزی جز صداقت از حرفهایش برداشت نمیشود. از حضور صفری در حوزه هنر تا امروز، ٢٨ سال میگذرد، اما در تمام این مدت همیشه در حاشیه خودش را نگه داشته است. حاشیه خودخواستهای که ویژگیهای ذاتی این بازیگر به آن دامن زده است.
صفری در یک سال اخیر اما روند کاریاش را تغییر داده است. او حالا دارد سینما را به شیوه خودش کشف میکند و میخواهد جدیتر این موقعیت را تجربه کند. به بهانه مجموع هشت فیلمی که این بازیگر در آن ایفای نقش کرده، با او گفتوگو کردیم. گفتوگو با صفری کار سختی است. او ترجیح میدهد کمتر حرف بزند و خلاف اکثر آدمها علاقهای به اظهارنظر کردن درباره هر موضوعی را ندارد.
نخستین بار با فیلم «ماهیها عاشق میشوند» به سینما آمدید. تصمیمی از پیش تعیین شده بود یا پیش آمد؟
هیچ برنامهریزی و تصمیمی برای حضور در سینما و آن فیلم نداشتم و پیش آمد. پیش از آن با دکتر رفیعی تلهتئاتر کار کرده بودیم. اما هر چه فکر میکنم، میبینم هیچ برنامهای از قبل نداشتم و طرح و توطئه و تبانی پشتش نبوده است.
یعنی رفاقتی بازی در فیلم علی رفیعی را پذیرفتید؟
ما کلا در رفاقتمان زندگی میکنیم. رفاقت نقش اصلی را در تمام مراحل زندگیمان دارد. اما به غیر از اینها من بازیگر رفیعی بودم و هم خودم دوست داشتم با او کار کنم و او هم دوست داشت. با این همه سینما هم محدودیتهای خاص خودش را برای بازیگری مثل من دارد. خیلی چیزهایش به سرمایه و مخاطب بستگی دارد. اما رفیعی دوست داشت من در جایی از فیلمش باشم. بهطور طبیعی به من گفت و من هم پذیرفتم.
رویاروییتان با سینما چطور بود؟ با تصویری که از آن داشتید همخوانی داشت؟
ببینید سینما چیز نجسی نیست. سینما مدیومی است که یکی از عناصر آن بازیگر است. بعضی از این بازیگرها بخش زیادی از زندگیشان در تئاتر گذشته و حالا در سینما هم حضور دارند. من سینما را کمتر تجربه کردهام. اما بالاخره یک روز برای بازیگر تئاتر حضور در سینما اتفاق میافتد. ما آدمهایی که بخش زیادی از فعالیتهایشان روی صحنه گذشته و حالا وارد سینما شدهاند و اتفاقا دیده هم میشوند، کم نداریم.
چرا برای شما این اتفاق دیر افتاد؟ قبل از «ماهیها عاشق میشوند» پیشنهاد حضور در سینما را داشتید؟
راستش یادم نیست پیشنهادی داشتم یا نه. تنها چیزی که یادم میآید این است که در دورهای خیلی در تئاتر حضور داشتم. تئاتر واقعا آدم را گرفتار و به زمانبندی و جغرافیای خاصی محدود میکند. مثلا اگر برای بازیگر تئاتر حضور در فیلمی پیش بیاید و برای فیلمبرداری باید به زاهدان برود، نمیتواند. بازیگر تئاتر حتی نمیتواند تا شمال و ورامین برود. چرا؟ چون هر روز راس یک ساعت خاص با مردم قرار دارد.
پاسخ این سوال را ندادید که رویاروییتان با سینما چطور بود. به نظرم یکی از دلایل حضور کمرنگ شما در سینما این است که ذات این هنر با شما نمیخواند.
چرا این حرف را میزنی؟
تمایلی به دیده شدن ندارید.
اگر منظورت از دیده شدن این است که تمام توجه، نگاه و تمرکزم را به این مساله اختصاص بدهم، باید بگویم خیر، اصلا من به مقوله بازیگری با این دید نگاه نمیکنم و این مساله از تربیتم ناشی میشود. اصولا نوع تربیت همه آدمها با هم فرق دارد. من همیشه فکر میکنم بازیگرم و دارم بازیگریام را میکنم. حالا سینما بزرگ کردن را در ذاتش دارد. سینما بازیگرها را بزرگ میکند. تو را از اندازه معمول خارج میکند. اگر دماغ تو دو سانت است میکند ١٠ سانت. سینما همه اندازهها را به هم میزند حتی اندازه بازیگرها را و بالطبع آدم بزرگ دیده میشود. مثل تبلیغات است. خوب من به چنین چیزهایی کمتر فکر میکنم یا شاید این چیزها را بلد نیستم.
بازیگری مقابل دوربین وسوسهتان نکرد تا بیشتر دیده بشوید و برایش وقت بیشتری بگذارید؟
همهچیز که دست خود آدم نیست. مثلا تو در بافتی زندگی میکنی که به تو اجازه نمیدهد یکدفعه تصمیم بگیری فضانورد بشوی. برای این کار باید اداره فضانوردی داشته باشیم، سفینه باشد و اصلا قبل از همه اینکه تو را به عنوان فضانورد قبول کنند. وقتی به این چیزها فکر کنی میبینی در بینظمی است که نظمت و کاری که باید انجام دهی پیدا میکنی. ما همیشه با توجه به شرایطی که در آن هستیم تصمیم میگیریم چه کاری بکنیم و چه کاری نکنیم.
یعنی اصولا آدمی هستید که خودتان را میسپارید به شرایط و جریانها؟
من زیاد به وجود داشتن جریان اعتقادی ندارم. اما اگر منظورت از جریان، روزمرگیهای زندگیمان است، بله چون بالاخره آدم گرفتارش میشود.
بعضیها هم دست و پا میزنند که موقعیت خودشان را تغییر بدهند!
به نظرم کار خوبی میکنند! آدم باید تلاش کند که موقعیتهای خوب را به دست آورد. اگر آن بعضیها با این کار فکر میکنند میتوانند جای بهتری به دست بیاورند، خوب باید این کار را بکنند. اما اگر مورد سوالت من هستم که باید بگویم خیلی برایم تغییر موقعیت پیش نیامده است. من هنوز خیلی باور ندارم که به سینما آمدهام.
شما در «اعترافات ذهن خطرناک» نقش یک را داشتید. فیلم «آخرین بار کی سحر رو دیدی» با بازی شما چند وقت دیگر روی پرده سینماها میرود. به خاطر حضور در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین شدید. اینها کافی نیست؟
خدا را شکر میکنم که «اعترافات ذهن خطرناک من» را جوانها دوست داشتند. در واقع سال گذشته من خودم را در سینما پرو کردم. در هر کاری حاضر شدن اندازه و مقدار و کیفیتش برایم مهم نبود. اما حالا متوجه خیلی چیزها در سینما شدم و تازه فهمیدم نگاه اهالی سینما به بعضی نقشها بهتر است.
یعنی چی؟
یعنی اگر تو بازیگر تیراژت در فیلمی بیشتر باشد، بیشتر دوستت دارند و بهتر دیده میشوی. به این مفهوم که فرصتهای بهتری به دست میآوری. اینها تئوریزه شده تجربههایی است که تا حالا به دست آوردم.
به نظرم شما برای حضور در سینما زیادی صادق هستید، این حرفه پیچیدگیهای خودش را دارد.
من خیلی متوجه این پیچیدگیها نشدهام، شاید هم عقلم به این چیزها قد نمیدهد. سینما از نظر من یعنی کارگردان و تهیهکننده و ایدهآلهایی که در ذهن آن دو نفر شکل میگیرد. این ایدهآلها باعث میشود، این دو دست به دست هم بدهند و عوامل و عناصر را جذب کنند. در این مجموعه شاید پیچیدگیهایی هم باشد اما من زیاد کنجکاو نبودم. همیشه هم لابهلای چند کار تلویزیونی و سینما درگیر تئاتر بودم. اما خوب وضعیت تئاتر هم خیلی خوب نیست. تئاتر الان دیگر نه متولی مالی ندارد و نه معنوی. تئاتر ما دولتی است اما مدتهاست که دولت کمکی به آن نمیکند. حالا تئاترها خودشان پولشان را تهیه میکنند و تازه به دولت هم مبلغی پول میدهند. مثلا در حال حاضر تالاری به نام حافظ وجود دارد که شنیدم شبی ۶٠٠ هزار تومان از گروههای نمایشی میگیرد و سالنش را اجاره میدهد. در واقع الان دولت از تئاتر پول هم درمیآورد. یادم است دورهای بود که دولت یک مقدار به سرپا ماندن تئاتر کمک میکرد. حداقل دست گروهها را میگرفت که کارشان را شروع کنند. نمیگویم آن موقع هم اوضاع خیلی خوب بود اما حالا کار کردن در تئاتر سختتر شده است و سالنهای خصوصی هم میخواهند درآمدزایی کنند. گروهها هم که به امید خلقالله روی صحنه میروند. حالا این خلقالله اگر تصمیم بگیرند تئاتر نبینند آن گروه با سر زمین میخورد.
با همه این مشکلات چرا هیچوقت حضور در صحنه را کم نکردید؟
اتفاقا فعالیتم در تئاتر به نسبت قبل خیلی کمتر شده است. من به عنوان بازیگر تئاتر باید تمام وقتم را در حوزه بگذارم. اما شرایطتش نیست و سالی دو یا سه کار میکنم. کار جدی من تنها تئاتر بوده و نزدیک ٢٨ سال است در این حوزه کار میکنم. جدیدا سینما برایم پر رنگ شده است. بعد از «اعترافات ذهن خطرناک من» خودم را در سینما رها کردم و میخواستم ببینم در این حوزه چه خبر است. به همین خاطر در یک سال اخیر در ٨، ٩ فیلم بازی کردم و حدودا فهمیدم در سینما چه خبر است.
به ما هم بگویید چه خبر است!
نمیگویم. (میخندد) چون چیزهایی که من فهمیدم به کار هیچ کس نمیآید. از این به بعد هم با توجه به شرایطی که دارم، همین راه را در سینما ادامه میدهم.
من میگویم فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» را میشود نمونه بیمثالی در سینمای ایران دانست. بازی متفاوت شما در این فیلم باعث نشد، نقطه عطفی در کارنامه کاریتان اتفاق بیفتد؟
من در تئاتر نقشهای متفاوت زیادی بازی کردم. بازی متفاوت یعنی بازیگر درک درستی از فضایی که روایت و داستان در آن شکل گرفته، داشته باشد، به گونهای که درست در مجموعه کار بنشیند. ما در تئاتر با این مساله درست برخورد میکنیم و در خیلی از کارها چنین چیزی اتفاق میافتاد. خوشبختانه در فیلم هومن سیدی هم این درک درست برای من اتفاق افتاد. پرسوناژی که در این فیلم به تصویر کشیده شد طوری بود که میشد روی آن تمرکز کرد. با اینکه من خیلی در جریان پرسوناژهای سینمای ایران نبودم، اما گفتند شخصیتهای اینچنینی کمتر در سینمای ما اتفاق افتاده است. حالا که اتفاق افتاد همه راضی بودند و میگفتند، بازیگر درست از عهده نقش برآمده است. این را هم بگویم که هر نقشی که ما بازی میکنیم یک عده مدام تعریف میکنند و میگویند هیچکس جز تو نمیتوانست این نقش را بازی کند، اما شاید اگر دیگری هم بود از عهده نقش برمیآمد. بالاخره ما هنرپیشه خوب کم نداریم، همه خوب هستند دیگر. (می خندد)
همه بازیگرها خوبند؟ مگر میشود؟
خوبیم دیگر. مگر سینماها را نمیبینید! صحنهها را هم که میبینید. ما بازیگران مستعد که درک درستی از بازی دارند، کم نداریم، داریم؟ (می خندد)
شما چقدر جریان روز سینمای ایران را دنبال میکنید که میگویید همه بازیگرها خوبند؟
خیلی. (می خندد) در جریان هستم که فیلم در ایران تولید میشود و فیلمها هم اکران میشوند. این را هم میدانم چه فیلمهایی در گیشه موفق بودهاند و چقدر فروختهاند و اینکه کدام فیلمها لنگ میزنند. میتوانم تحلیل کنم که بازیها چطور است و گاهی هم با این فیلمها روبهرو میشوم. فیلمهای مهم را هم میبینم. مثلا «فروشنده» اصغر فرهادی را باید دید وقتی در یکی از فستیوالهای دنیا جایزه گرفته است.
در همان فیلم «فروشنده» فرهادی از یکی دو بازیگر تئاتر استفاده کرد. شما با ورود بازیگران سینما به تئاتر و برعکس که مشکلی ندارید؟
اتفاقا همان موقع که بحث ورود بازیگران سینما به تئاتر مطرح شد، یادم است که هیچ مخالفتی نداشتم. میدانید چرا؟ چون ما اصلا تئاتر نداریم که بخواهیم سر این مسائل جدل کنیم. وقتی حوزهای نداریم چطور میتوانیم ادعا کنیم یکی وارد حوزه مان شده است. ما تئاتر به مفهوم واقعی کلمه نداریم. تئاتر یعنی یک سالن که چند کارگردان در آنجا با گروهشان مستقر هستند و هر گروه هم شناسنامه خودش را دارد. یعنی بازیگرها در استخدام آن تئاتر هستند و از صبح تا شب کار میکنند. بعد هم سابقه شان به ٢٠، ٣٠ سال میرسد. اما چیزی که در حال حاضر وجود دارد این است که کارگردانی بازیگران را به صورت مقطعی جمع میکند تا ٢٠ روز تمرین کنند و بعد یک ماه نمایش اجرا کنند، اسم این تئاتر نیست. در این شرایط بهطور طبیعی تئاتر با مشکلاتی مواجه میشود. بحث درآمدها پیش میآید و کارگردان فکر میکند بازیگران را باید به گونهای بچیند که مخاطب جذب کنند. خوب مردم هم دوست دارند هنرپیشههای معروف را از نزدیک بیینند. از همه اینها گذشته من نمونهای از بازی بازیگر سینما در تئاتر در ذهنم نیست که بگویم بازیگری از سینما آمده و از عهده نقش برنیامده است. تئاتر میتواند برای ادامه حیات خود این کار را بکند. من نمیتوانم به بازیگری خرده بگیرم چرا این کار را کردی. همهچیز به عهده طراح و کارگردان است و اگر بازیگر هم خوب از عهده نقش برنیامد، مشکل از کارگردانی است. حالا تصادفا ممکن است این بازیگر آدم معروفی هم در سینما باشد یا در هر حوزهای، به نظرم این بحثها بیخود است.
اما یادم است خیلی از اهالی تئاتر میگفتند حضور بازیگرهای سینما در تئاتر میتواند شأن هنر نمایشی را خدشهدار کند در حالی که حضور بازیگران تئاتر در سینما به این حوزه شأن میدهد!
از اینکه الان کارهای روی صحنه و فیلمهای روی پرده چطور هستند، هیچ ارزیابیای ندارم اما بضاعت تئاتر را خوب میشناسم. وقتی کارگردانها فرصت تدوین خودشان را ندارند، تجربه شکل نمیگیرد. در مورد نمایشنامهنویسی هم این مساله صادق است نمایشنامهنویس زمانی میتواند رشد کند و پیدا شود که تئاتر باشد. تئاتر استانیسلاوسکی وجود داشت که چخوف کنارش رشد کرد. «مولیر» شکسپیر، در کنار یک تئاتر بود و به آن تکیه داد. اگر من کارگردان باشم تئاتری روی صحنه میبرم و به آقای ظریف وزیر امور خارجه هم یک نقش میدهم. اگر من کارگردان باشم میدانم آقای ظریف را در کارم کجا بنشانم. اگر منِ کارگردان قاب را بشناسم و درکی از میزانسن داشته باشم، میتوانم از هر کسی بازی بگیرم.
چطور میشود از کسی بازی گرفت که هیچ ایده و خلاقیتی ندارد؟
در برخورد با بازیگر دو اندیشه وجود دارد، گاهی ما با بازیگر خلاق مواجه هستیم، یک وقتی ما با بازیگران ابزار مواجه هستیم. تو میتوانی به شرط کارگردان بودن، از هر دو بازیگر بازی بگیری. در نهایت هم هیچ عیبی ندارد بازیگری با حضورش به تئاتر حال بدهد. ١٠٠ نفر مخاطب به خاطر او میآیند و تو قیمت بلیتت را هم ٣٠ هزار تومان میگذاری. بد است مگر؟ تئاتر مشکلات بزرگتر از اینها دارد. اصلا بحث بودن تئاتر، وجود تئاتر به نظر من بحث است. نه اینکه در تئاتر ما چه کسی بازی میکند. بازی کردن که بد نیست.
شما با این همه تجربه چرا کمتر سراغ کارگردانی رفتهاید؟
کارگردانی مشکلات و حواشی خودش را دارد. باید سالن داشته باشی. الان هم در این مقطع بخواهی کاری را اجرا کنی باید پول داشته باشی و کارت را در شکل خودش تامین کنی. لباس، تبلیغات و… باید هزینه کنی و راستش من پول این کارها را ندارم. یک تئاتر هم هست که دست مدیران دولتی است و مقررات و شرایط خودش را دارد که من این شرایط را ندارم و نمیتوانم از امکانات این سالنها استفاده کنم. در کل کارگردانی کار پر دردسری است و مسوولیتش سخت است. البته در دوره ابتدای ورودم به تئاتر کارگردانی کردم و بعد سر خوردم سمت بازیگری. همان دورانی که دانشجو بودم، با دکتر رفیعی آشنا شدم و او در مقام کارگردان بود و من شدم بازیگرش. بعد هم تجربیاتم در زمینه بازیگری بیشتر شد و حالا هم بیشتر بازیگری مسالهام است.
حالا که تصویر را هم به صورت جدی تجربه کردید، تفاوت بازیگری روی صحنه و جلوی دوربین چیست؟ اینکه میگویند بازی فلانی تئاتری است، درست است؟
سینما اندازههای خودش را دارد و اندازه در سینما اهمیت دارد. در تئاتر همهچیز روی دایره است و واسطهای وجود ندارد و هم چیز جلوی تماشاگر است. سینما ابزاری دارد، که به بازیگر کمک میکند. بازیگر در بخشی از حضورش در تصویر مدیون دکوپاژ، تدوین و فیلمبرداری است و نمیتوانی اینها را از او بگیری. هر کدام از اینها برای بازیگر سهم مشخصی دارد، اینها در تئاتر هم وجود دارد اما تاثیرگذاری شان فرق میکند.
خلاقیت در بازیگری در کدام یک از اینها میتواند بیشتر خودش را نشان دهد؟
بهطور طبیعی تئاتر. تئاتر دنیایش متفاوت است و بازیگر به بازیگری بیشتر نزدیک است. اما تصویر مدیوم متفاوتی است و بازیگر به واسطه واسطهها با مخاطب ارتباط برقرار میکند. اینها سهمی دارند و سهمشان هم جدی است. مثلا فیلمبردار یک اثر سینمایی میتواند یک بازیگر را متحول کند.
تا حالا شده سر فیلمی از اینکه بازی و شخصیتتان درک نمیشود از حضور در آن کار پشیمان شده باشید؟
(می خندد) نه پیش نیامده است. اصلا در تئاتر هم اتفاق نیفتاده است. من کارم را دوست دارم. به خصوص تئاتر را. اصلا هیچوقت پیش نیامده بگویم عجب غلطی کردیم در اینجا هستیم.
خودتان را با شرایط تطبیق میدهید؟
شدیدا. اصلا آدم معترضی نیستم و شکایت نمیکنم. اصلا نمیگویم چرا اینطوری شد یا مثلا این چه وضعی است. مثلا سر فیلمها اگر برایم ماشینی برای رفت و آمد در نظر نگیرند، برایم مهم نیست. اعتراض نمیکنم و با تاکسی و اتوبوس رفت و آمد میکنم. میدانید که متروسوار قهاری هستم.
به خاطر همین میگویم جنستان با بازیگرهای سینما متفاوت است و اداهای معمول را ندارید. ما در سینما بازیگری داریم که با کاروانش سر صحنه حاضر میشود، آن وقت شما!
واقعا؟ به نظرم کار خوبی میکند، من موافق او هستم. من کاروان و از این چیزها ندارم. اما اگر داشتم مطمئن باشید استفاده میکردم چون چیز خوبی است.
حرف من این است آن بازیگر از جایی روند زندگی و کارش را تغییر داده که حالا خیلی چیزها به دست آورده است.
منظورت این است که اشرافیت وارد کار هنری شده است؟ به نظرم آدمهایی را که اهل فکر و هنر هستند، همه باید روی سرشان بگذارند، این آدمها باید روی بهترین مبلها بنشینند، من نمینشینم. باید بهترین ماشینها را داشته باشند و سوار شوند، من ندارم. باید غذای خوب بخورند و استراحت کنند. باید مراقبشان باشیم برای اینکه حیف هستند. اینها آدمهایی هستند که ما به تماشایشان مینشینیم. اینها به ما حس خوبی میدهند و ما را به زندگی امیدوار میکنند. ما از شنیدن موسیقی و صدایشان لذت میبریم، باید به اینها احترام گذاشت. من ترجیح میدهم یک هنرپیشه سوار لامبورگینی شود تا یک سیاستمدار یا کس و کار او. چرا یک هنرمند اینها را نداشته باشد؟ چرا یک هنرمند در خانه بزرگ زندگی نکند؟ مردم نباید هنرمندان را در مترو و اتوبوس ببینند، آنها را فقط باید روی پرده سینما و صحنه دید.
خب، این روند بازیگر را دچار خود بزرگبینی نمیکند؟ به جایی نمیرسد که برای همهچیز تعیین تکلیف کند؟
بازیگر جایگاهی ندارد که بتواند برای همهچیز تعیین تکلیف کند. اما اگر منظورت بد رفتاری است، خب هر کس خلق و خوی خودش را دارد. همه نمیتوانند ماسک مهربانی به صورت بزنند. هنرمند باید خودش را در برخورد با مردم حفظ کند و احتمالا هم این کار را میکنند.
چه کار میکنید که خودتان را به روز نگه دارید و در هر مقطعی حرفی برای گفتن داشته باشید؟
من روز را سالهاست گم کردهام و نمیدانم به روز شدن یعنی چه. مثلا در علم دندانپزشکی شاید به روز شدن مفهوم روشنتری داشته باشد. اینکه همزمان با دوران دانشجویی، طبابت کنی. مثلا متخصص مغز و اعصاب هستی اما درس قلب هم میخوانی. اما در زمینه بازیگری نمیدانم به روز شدن چیست، مثلا من باید چه کار کنم، ورک شاپ بروم؟ فقط میدانم بازیگر نیاز به وضعیت متعادل دارد و اینکه روزمرگی وارد حوزه کارش نشود.
دوست داشتید کدام کارگردان در تئاتر و سینما به شما پیشنهاد همکاری میداد؟
من کسی را که خیلی دوست داشتم، با او همکاری کردم، دکتر علی رفیعی. و دیگر کسی که دوست داشته باشم با او کار کنم برایم خیلی دغدغه نبوده است. با علی رفیعی کار کردم و به کار کردن با او عادت کردم.
بعد هم زندگی تو را جایی میبرد که نمیتوانی خیلی کارها را تجربه کنی. شرایط زندگی خیلی وقتها سخت میشود. بعضی وقتها حضورت در تئاتر محدود به یک سری آدم با یک سری کارها میشود.
در سینما هم دوست دارم نقش خوبی به من پیشنهاد بدهند و کارگردان موقعیتم را بشناسد و قبل از هر چیزی کارگردان آرتیست باشد. فیلمنامه خوب هم برایم مهم است. دوست دارم عوامل حرفهای باشند تا بتوانم احساس کنم اتفاق مهمی در حال افتادن است. من تازه وارد سینما شدم. همین الان بروید نگاه کنید از «ماهیها عاشق میشوند» تا امروز من در سینما خیلی سرشناس نیستم. نمیدانم کدام کارگردان خوب یا بد است. فقط میدانم اصغر فرهادی و مجید مجیدی در فستیوالهای مهم دنیا دیده شدهاند. من سینما را به اندازه مردم میشناسم. اما اگر من در سینمای ایران با همین اندازه و قوارهای که دارد، اگر در اثری با حضور کارگردان و تیم خوب حضور داشته باشم، دیده میشوم. آن وقت است که احساس بهتری دارم.
مثلا اگر اصغر فرهادی به شما پیشنهاد بدهد، به خاطر بزرگی اسمش حاضرید در فیلمش بازی کنید؟
چه حرفهایی میزنید. (میخندد) حالا اگر اصغر فرهادی این مصاحبه را بخواند، من هر حرفی بزنم، مساله درست میشود. من دنیای ذهنی هیچ کس را نمیشناسم و نمیخواهم وارد چیزی شوم که آن را نمیشناسم. میخواهم همین طور کنار برای خودم بمانم و از کنار ماجراها رد شوم و کنار بروم. اگر فرهادی به من پیشنهاد بازی در فیلمش را بدهد، پول نداشته باشد، قطعا نمیروم. اما به دفترش میروم و فیلمنامهاش را میخوانم. بعضی وقتها نقش را میپذیری و بعضی وقتها هم بهانه میگیری. اما خیلی از سینماییها میگویند در سینما پول نیست. اتفاقا من معتقدم سینما هنر گرانی است و اگر پول در آن نیست نباید فیلمی ساخته شود. با همه اینها دیگر دوست ندارم در سینما نقش کم بازی کنم. من سینما را تا امروز با نقشهای کوتاه تجربه کردم. فقط دو فیلم بود که نقش بیشتری در آن داشتم. یکی فیلم آقای موتمن بود که به خاطرش نامزد دریافت سیمرغ بلورین برای نقش تکمیل شده، نمیدانم چه کسی را تکمیل کردم، (می خندد) شدم. اما بقیه نقشهایم یک خطی بود. مثل دوبلورهایی که به جوانها دیالوگ یک خطی میدهند، انگار من هم هنوز در سینما راه نیفتادم. اما دوست دارم طول نقشم زیاد باشد. مثلا اگر کل فیلم ٢٠٠ سکانس است، ١٩٠ سکانس فقط من باشم. اینطور تو میتوانی درآمد بیشتری داشته باشی. معمولا به من که پیشنهاد میدهند، میگویند یک نقشی است که فقط شما و آقای عزتالله انتظامی میتوانید آن را بازی کنید. آقای انتظامی که سرشان شلوغ است و شما میمانید! بعد هم که میپذیری میگویند فقط دو روز با تو کار داریم. و بعد تبدیلت میکنند به کارگرهای ساختمانی. البته کارگرهای ساختمانی خیلی شریف هستند اما اینطور مناسبات را در سینما به هم میزنند. بعد هم میگویند دو روز کار است و پول هم نداریم. یعنی اینطور بازیگر را خراب میکنند. بعد هم مدام به تو میگویند استادی.
چرا به بازیگر تئاتر در سینما کمتر اعتماد میشود؟
خیلی وقتها کارگردانهای سینما بازی من را روی صحنه دیدهاند و انتخابم کردند. اما به هر حال دنیای این دو هنر با هم فرق میکند. تئاتر چیز دیگری است و سینما مساله دیگر. ما هم بُر خوردهایم در سینماییها اما به خاطر مساله فروش گیشه و چرخه مالی، بعضی وقتها به ما اعتماد نمیکنند. خوب این واقعیت دارد. تمام کسانی که من را میشناسند، به تئاتر شهر و اطراف آن ختم میشوند. خوب چهره من گستردگی ندارد که مخاطب به خاطر من بلیت سینما بخرد. اما نقشهایی هم وجود دارد که مردم به خاطر بازی کنار دستیات بلیت میخرند و تو هم دیده میشوی. شاید یک روزی در سینما جا افتادم به من اعتماد بیشتری کنند. مثلا به جای دو سکانس همه فیلم من باشم. (می خندد)
پشیمان نیستید چرا زودتر از اینها وارد حوزه تصویر نشدید؟
شاید اشتباه کردم. اما ایدهآلتر برایم این بود که وضعیت تئاتر این مملکت درست بود و من در آن میماندم و اصلا به این فکر نمیافتادم که از آن خارج شوم. وقتی آدم یک جا خودش را تعریف و تدوین کند، بهتر است تا همه جا سرک بکشد. اما پول و شهرت در سینماست. همان چیزهایی که تو میتوانی با آنها روزمرگیهایت را بگذرانی.
تئاتر شهرت ندارد؟
دارد، اما تئاتربینها تو را میشناسند. تئاتربینها هم محدود هستند. بخشی از مردم طبقه متوسط هستند یا کسانی که دستشان به دهنشان میرسد. یعنی وضع مالیشان خوب است. اما سینما و تلویزیون اینطور نیست. تو را همه جا میشناسند. هر کس زبان فارسی بداند، تو را میشناسد. هر شهری که سینما دارد، تو را میبیند. حضور من در سینما و تلویزیون، حتی زمانی که در سریال «گاوصندوق» مازیار میری بازی کردم، هیچوقت برایم شهرت نیاورد. من خیلی راحت در خیابان راه میروم. اما کافی است با بازیگر سینما و تلویزیون در خیابان راه بروی. آن وقت است که میبینی همه او را میشناسند. اما من این شهرت را هنوز به دست نیاوردم.
اگر این شهرت را به دست بیاورید دیگر نمیتوانید راحت در خیابان راه بروید…
اگر این شهرت منجر به پول شود، خوب در خیابان راه نمیروم! مگر دیوانهام؟! فکر کن وضعت خوب باشد و بعد هم سوار مترو شوی و خیابانها را گز کنی! (میخندد) من آنقدر در خیابان راه رفتهام که دیگر برایم کافی است.
منبع اعتماد