وقتی ترور‌کننده‌های ریگان و لنون را دستگیر کردند در جیب کت­شان کتاب «ناتور دشت» پیدا شد.

نقدی بر کتاب «ناتور دشت»/ سلینجر، نویسند‌ه‌ای که دختران و زنان را سطحی و کسل‌کننده می‌داند

وقتی ترور‌کننده‌های ریگان و لنون را دستگیر کردند در جیب کت­شان کتاب «ناتور دشت» پیدا شد. کتاب محبوب دهه 60 میلادی پس از گذشت چندین دهه همچنان کتاب محبوب کتاب‌خوان‌هاست. بسیاری از منتقدان ادبی و رمان‌خوان‌ها «ناتور دشت» سلینجر را بهترین کتاب او می‌دانند.

به گزارش هفت هنر، هولدن کالفیلد شخصیت اصلی «ناتور دشت» نوجوانی تنها و بیگانه از اجتماع است. او انسان‌های پیرامونش را افرادی سطحی و معمولی می‌بیند که جز تامین نیازهای روزانه کار دیگری برای انجام دادن ندارند. هولدن از قرار گرفتن در میان آدم‌ها زجر می‌کشد و هر چه بیشتر قاطی‌شان می‌شود، منزوی‌تر می‌شود. این آدم‌های خودخواه و از خود راضی جز پول و نیازهای مادی خودشان به چیز دیگری فکر نمی‌کنند.

سلینجر در کتابش آدم‌های اجتماع را کسل‌ و خسته‌کننده به تصویر می‌کشد. انگار نویسنده حرف‌هایش را از دهان شخصیت‌های داستان‌های می‌زند و نقدهایش را به مردم جامعه وارد می‌کند. سلینجر تندترین انتقادها را به افرادی که در سینما مثل کفتار می‌خندند، افرادی که تنها یک چیز از رابطه با جنس مخالف‌شان می‌خواهند، وارد می‌کند. درست مثل هاینریش بل که در «عقاید یک دلقک» افراد پیرامونش را زیر تیغ تند انتقادش می‌برد.

اما در این میان، نویسنده دیدِ خوب و مثبتی به دختران و زنان ندارد. آنها را آدم‌هایی بسیار سطحی و خوشگذران معرفی می‌کند. همانند تصویری که فلینی در «هشت و نیم» از زن‌ها نشان می‌دهد. شخصیت‌هایی خالی از ذهن که از دارِ دنیا فقط زیبایی و لوندی را بلد هستند و جز همین زیبایی که گویی تنها سرمایه‌شان است هیچ چیز دیگری برای عرضه ندارند.

هولدن اولین مواجهه‌اش بعد از اخراج از مدرسه با سه دختر در بار آشنا می‌شود. دخترهایی که به قول خودش فقط مثل کودن‌ها از خنده ریسه می‌روند:« سه تا کودن تمام عیار»(72)

تنها هنر دخترها خوب رقصیدن بود:« ولی خدا، این دختره خنگ عجب می‌رقصید.»(ص74)

وقتی هولدن پس از پایان رقص به سر میز برمی‌گردد، می‌گوید:« بعد خواستم یه مکالمه‌ی جدی باهاشون راه بندازم ولی اصلا نشد. نمی‌شد گفت کدوم از همه مشنگ‌تره.»(75)

«همه‌شون تو دفتر بیمه کار می‌کردن. ازشون پرسیدم از کارشون خوششون می‌آد یا نه، ولی فکر می‌کنی می‌شد یه جواب درست و منطقی از دهن این سه تا خنگ مشنگ بیرون کشید.»(76)

تمام هم و غم دخترها دیدن ستاره‌ها سینما بود و بس. معاشرت با آنها هولدن را افسرده کرد.« اصلا آداب معاشرت بلد نبودن.»

او زنانی را که برای خیریه پول جمع می‌کنند افرادی که قصد خودنمایی دارند معرفی می‌کند:«نمی‌تونم مجسم کنم که بدون لباس شیک و ماتیک رو لباش بتونه کاری برا خیریه بکنه… اگه کسی خودشو تحویل نگیره یه ساعته کار خیریه رو می‌بوسه میذاره کنار.»

سِلی همکلاسی زیبایی هولدن دختر دیگری است که در عین زیبایی بسیار خسته‌کننده است. دختری که تنها به عشق چهره‌ها به دیدن تئاتر می‌رود:« اون خنگ خدا اگه می‌فهمید بلیت چه برنامه‌ای رو خریدم آب از لب و لوچه‌ش راه می‌افتاد…»(116)

سلینجر در «ناتور دشت» کسانی را که کتاب نمی‌خوانند، حرف‌های سطحی می‌زنند و سطحی فکر می‌کنند، کسل‌‌کننده می‌داند: «یه میلیون دختر اون دور و بر نشسته و وایساده منتظرِ دوستاشون بودن. دخترای که پاهاشونو انداخته بودن رو هم، دخترایی با ساق پاهای ماه، دخترایی با ساق پاهای بیریخت، دخترایی که پاهاشونو ننداخته بودن رو هم، دخترایی که خیلی خوشگل بودن و دخترایی که اگه از نزدیک میشناختیشون همگی لَش بودن. تماشای خوبی بود اگه بفهمی منظورم چیه. یجورایی هم خیلی آدمو افسرده میکرد، وقتی فکر میکردی اینا چه بلایی سرشون میاد. منظورم بعدِ فارغ‌التحصیل شدنه. میشد گفت اکثرشون لابد با یه مَشَنگی ازدواج میکنن-از اون مردایی که درباره این حرف میزنن که ماشین‌شون هر چن مایل یه گالن بنزین میسوزونه. مردایی که وقتی تو بازی گلف، یا بدتر بازی احمقانه پینگ‌پونگ ازشون میبری حرصشون در می‌آد. مردایی که خیلی پستن. مردایی که اصلا کتاب نمیخونن. مردایی که خیلی کِسِل کننده‌ن»(122)

هرچند در همین بخش، نویسنده رفتار مردان را مورد شماتت قرار می‌دهد اما باز از زنان تصویری ظاهری ارائه می‌دهد. انگار زن‌های جز زیبایی و اندام‌شان چیز دیگری برای عرضه کردن ندارند.  با اینکه سلینجر به آدم‌های اجتماع نقد دارد، ولی زنان، پر از ایراد در سیبل این انتقادات هستند. زنان کتا‌ب‌های به واقع حوصله‌ سربرند و این تصویر، شاید حاصل تجریبات نویسنده از زیستن در کنار آدم‌ها بوده است.

وقتی ترور‌کننده‌های ریگان و لنون را دستگیر کردند در جیب کت­شان کتاب «ناتور دشت» پیدا شد.