رفتن «فروشنده» رکود را به سینماها می‌آورد؟

همان گونه که انتظار می‌رفت، فروش رؤیایی سینماهای ایران در‌سال جاری نتوانست عمری بیش از نیم‌سال داشته باشد و همه چیز دوباره به همان سیاق سابق بازگشت. درواقع انتظاری هم جز این امر نبود. مگر در سینمای ایران چه اتفاقی رخ داده بود که انتظار داشته باشیم تماشاگرانش جهشی هفت هشت برابری داشته باشند؟ مگر درهای جدیدی باز شده بود؛ چهره‌های پرطرفدار جدیدی پیدا شده بودند؛ سوژه‌های خط‌قرمزی این سینما از محاق درآمده بودند؛ راه ورود استعدادها به سینما از مدار همیشگی توانایی جذب سرمایه و بازی‌های پشت‌پرده به نفع خلاقیت و توانایی‌هاشان تغییر جهت داده بود؛ یا خیلی ساده هنرمندان در آزمون و خطاهای همیشگی‌شان کیمیایی به دست آورده بودند که فیلم‌های خاک‌گرفته‌شان را طلا می‌کرد؟ … نه؛ هیچ اتفاقی رخ نداده بود. فقط و فقط به هر دلیلی شوروحالی در تماشاگران ایجاد شده و آنها را از خانه‌ها و لم‌دادن مقابل تلویزیون‌ها به سالن‌های سینما کشانده بود. همین. نتیجه این شوروحال البته خیلی‌ها را کامیاب کرد. چه فیلم‌های کم‌ارزشی که چندین و چند‌میلیارد تومان فروختند و چه تهیه‌کنندگانی که پول‌هایی کاسب شدند که در خواب هم نمی‌دیدند. اما بالاخره متاسفانه- همه چیز دوباره به همان روال سابق برگشت، حالا گیریم نه به همان شوری سابق- که دیگر نمی‌شد کسی را یافت که به خود زحمت سینما رفتن بدهد. با این‌که همین حالا اگر آمار فروش فیلم «فروشنده» را که مدیون پدیده‌ای به نام اصغر فرهادی است، کنار بگذاریم، فروش بقیه فیلم‌ها توفیر چندانی با فروش فیلم‌ها در همین مقطع از‌ سال پیش ندارد… بله؛ رؤیای شیرین موفقیت مالی سینما زود به پایان رسید. خیلی زودتر از این‌که بتواند کلیت سینمای ایران را منتفع کند. آنهایی که تاس‌شان جفت شش نشست و در روزهای خوش‌خوشان تماشاگران توانستند فیلم‌هاشان را اکران کنند، با کیسه‌ای پر از این رؤیای خوش بیدار شدند. بقیه هم که اکثریت را تشکیل می‌دهند، به روال همیشه سرشان بی‌کلاه ماند. بازی تمام شد و دوباره برگشتیم سر همان نقطه کذایی اول…

راه آزادی از فروشنده می‌گذرد!

اصغر فرهادی سازنده پرفروش‌ترین فیلم چند ماه اخیر سینمای ایران است. «فروشنده» که پیش از آغاز اکرانش با کسب دو جایزه مهم از فستیوال مهم و معتبر کن پیش درآمد مناسبی برای نمایش فیلمش مهیا آورده بود؛ در روزهای منتهی به اکران نیز با پشت‌سر گذاردن روزهایی پرسروصدا و پرجنجال بیشتر تماشاگران و طرفدارانش را نیز درگیر کمپین‌های تبلیغاتی «فروشنده» کرد و نتیجه‌اش را نیز دید. درواقع ایجاد فضای دوقطبی شدید و پردامنه پیرامون این فیلم، در کنار حضور و جلوس پدیده‌ای چون اصغر فرهادی که با تعبیر رؤیاهای بخش اعظمی از فیلم‌بین‌های حرفه‌ای، خود را از قامت یک سینماگر به مقام یک پدیده اجتماعی ارتقا داده و بر صندلی کارگردانی این فیلم مهم‌ترین نقش را در فروش رؤیایی فیلم «فروشنده» ایفا کردند. می‌توان گفت هوشمندی فرهادی این‌جا بود که با درک درست این واقعیت که «فروشنده» در قیاس با آثار سابقش کمبودهای آشکاری را به نمایش می‌گذارد، عمده توانش را صرف پاسخ دادن به جنجال‌ها و نیز ایجاد جنجال‌های جدید کرد تا بتواند از قبل بر سر زبان انداختن نام فیلمش طرفدارانش را برای حمایت بیشتر تهییج کند و آنها نیز خوب از پس این کار برآمدند. نتیجه هم این شد که ایجاد فضای دوقطبی باعث شد طیفی که دلش نمی‌خواهد جز اعمال بی‌هزینه گامی دیگر در زمینه تحقق رویاهایش بردارد و حس می‌کند با هواداری از این یا آن یا رأی‌دادن‌های بی‌هزینه به این یا آن چهره به رخدادها و آدم‌های سیاسی مملکتش عکس‌العمل نشان می‌دهد، وارد میدان شده و خرید بلیت «فروشنده» را بدل به مبارزه‌ای آزادیخواهانه کنند. این اتفاق را در فیلم‌های قبلی این کارگردان نیز در مواردی چون ایجاد رقابت غیرواقعی بین او و مثلا- فیلم ده‌نمکی دیده بودیم و می‌توان گفت کم‌کم اصغر فرهادی نشان می‌دهد علاوه بر سینما در این زمینه‌ها نیز توانایی انکارناپذیری دارد…
به هر حال بیشترین سود را از این فعل و انفعالات مجازی فیلم فروشنده برد. این فیلم که روایتگر داستان زوج جوانی است که رابطه آنها را نقل مکان به خانه‌ای که پیشتر زنی به نام آهو در آن ساکن بوده تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به خشونت می‌کشد؛ در مدت زمان نزدیک به دو ماه نمایش توانست به فروشی بالغ بر ١٣و نیم‌میلیارد تومان برسد که برای هر فیلمی در این سینما رؤیایی است. این میزان فروش نه‌تنها «فروشنده» را بدل کرد به پرفروش‌ترین فیلم کارنامه فرهادی که جایگاهی ممتاز نیز برای این فیلم در جایی نزدیک به صدر جدول پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران مهیا کرد. هفتمین فیلم سینمایی اصغر فرهادی که می‌توان آن را نخستین فیلم در بین چند فیلم اخیر او نامید که میان منتقدان ایرانی اجماع کاملی بر سر ارزش و اهمیتش وجود ندارد و آرای منتقدان یک حوزه وسیع صفر و صدی را شامل می‌شود که برخی آن را یک شاهکار سینمایی و عده‌ای دیگر یک فیلم معمولی و حتی پر ایراد می‌دانند، با اتکا به این میزان فروش و نیز جوایز جهانی معتبرش یکی از موفق‌ترین فیلم‌های سینمای ایران در تمام تاریخش می‌تواند لقب گیرد…

خشکسالی و دروغ؛ تئاتری، آپارتمانی و پرفروش…

«خشکسالی و دروغ» که براساس نمایشنامه‌ای موفق از محمد یعقوبی سرشناس و موفق جلوی دوربین رفته، پدرام علیزاده را در مقام کارگردان دارد و محمدرضا گلزار، پگاه آهنگرانی، علی سرابی، آیدا کیخایی، مهدی محرابی، مارال بنی‌آدم و خاطره اسدی را در مقام بازیگر. این فیلم که درباره مشکلات زن و شوهر است که درنهایت به فاجعه منجر می‌شود، سبک و سیاق دیگر آثار مثلا اجتماعی اپیدمی‌شده سینمای ایران را در این سال‌های اخیر دارد. پدرام علیزاده که پیش از این فیلم «آخرین سرقت» را ساخته، در «خشکسالی و دروغ» آسیب اصلی را از بابت تئاتری بودن بیش از حد میزانسن‌ها، بازی‌ها و حتی فیلمنامه کار خورده؛ به نحوی که به‌نظر می‌رسد محمد یعقوبی در مقام نویسنده، مشاور کارگردان و بازیگردان، با حضوری پررنگ‌تر از کارگردان فیلم، بیش‌وپیش از این‌که دغدغه اقتباس از نمایشنامه‌اش را داشته باشد، در پی ادای دین به وجهه تئاتری‌اش بوده است…
«خشکسالی و دروغ» در مدت یک‌ماه و اندی که از اکرانش می‌گذرد، نزدیک به یک و نیم‌میلیارد تومان فروخته و از این نظر می‌توان گفت پدرام علیزاده توانسته گلیمش را از آب به سلامت بیرون کشد.

هیهات؛ وضع قرمز!

«هیهات» یک فیلم چهار اپیزودی است با چهار کارگردان مختلف که همگی در این نکته که به طیف سنتی و مذهبی سینما تعلق دارند، با هم مشترکند. روح‌الله حجازی، دانش اقباشاوی، ‌هادی مقدم‌دوست و ‌هادی ناییجی این چهار کارگردان هستند که اپیزودهای گوناگون «هیهات» را که نکته مشترک‌شان عاشورایی‌بودن فضا و داستان‌هاست، جلوی دوربین برده‌اند. «هیهات» را محمدرضا شفیعی تهیه کرده که در کارنامه‌اش سریال ارزشمندی چون وضع سفید دیده می‌شود. بازیگرانی چون حمید فرخ‌نژاد، حامد بهداد، مینا ساداتی، بابک حمیدیان، آلا نجم، بهاران بنی‌احمد و خسرو شهراز نقش‌آفرینان این فیلم هستند که انصافا از نظر شکل و ساختار و کیفیت وجوه هنری و تکنیکی کار جزو معدود آثار نزدیک به استاندارد در سینمای ایران به‌شمار می‌آید. اما این فیلم با این همه چهره، موضوع محترم و نزدیکی روزهای نمایش آن با ایام عزاداری امام حسین(ع) و نیز سر و شکل قابل‌قبول و آبرومندش با فروشی کمتر از حد تصور، کمتر از ٢٠٠‌میلیون تومان از گیشه‌ها عایدی داشته که بسان بسیار موارد دیگر در سینمای ایران این نیز طعنه‌آمیز و هشداردهنده است…

شوربختی محتوم آرمان در واقعیت سینمای سهل‌گیر…

سومین فیلم جدول پرفروش‌های هفته سینمای ایران «سیانور» بهروز شعیبی است. فیلمی باارزش، خوش‌ساخت، جسور، متفاوت و البته دشوار که می‌تواند در ارتقای بهروز شعیبی از حد و اندازه یک فیلمساز مستعد خوش‌آتیه به سینماگری برجسته که از پس پروژه‌های دشوار به خوبی برمی‌آید، نقش مهمی داشته باشد…
«سیانور» را می‌توان یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌هایی دانست که در سال‌های اخیر در سینمای ایران ساخته و اکران شده است. دلیل تفاوت این فیلم نیز با روند نرمال سینمای جریان اصلی ایران، نه در ساختار یا فرم روایی عجیب‌وغریب آن که در روایت داستان متفاوت این فیلم ریشه دارد. درواقع «سیانور» بهروز شعیبی برخلاف فیلم‌های عافیت‌اندیش سینمای ایران که یا کار خود را راحت کرده و با حذف هر عنصر خلاقه‌ای تنها و تنها رضایت تماشاگر کم‌سواد عام را در نظر می‌گیرند یا با پرداخت به موضوعات جشنواره‌پسند رضایت منتقدان و فستیوال‌ها را مدنظر قرار می‌دهند، فیلمی است که جان می‌دهد برای ایجاد جاروجنجال و درگیری و به قولی فحش خورش ملس است. وقتی در سینمایی که فیلمسازانش آسه می‌روند و آسه می‌آیند، مبادا که گربه شاخ‌شان بزند، کارگردانی ساخت فیلمی درباره تاریخ پرمناقشه شکل‌گیری و سپس انشقاق سازمانی چون منافقین را در دستور کار قرار می‌دهد، به سهولت می‌توان گفت سر این کارگردان درد می‌کند و بوی قرمه سبزی می‌دهد یا به عبارت بهتر او آگاهانه به دل آتش زده و می‌دانسته با ساختن چنین فیلمی چه خطری دارد می‌کند. بهروز شعیبی صرفا به اعتبار چنین خطرکردن آگاهانه‌ای شایسته ستایش است، حتی اگر موضع‌گیری او یا روند تاریخی حوادث تصویرشده در این فیلم را قبول نداشته باشیم و ایراداتی را به آن وارد بدانیم… «سیانور» که دومین کار سینمایی بهروز شعیبی پس از فیلم مورداستقبال قرار گرفته «دهلیز» به شمار می‌آید، داستانی سیاسی- ماجرایی از سال‌های پرماجرای اوایل و میانه دهه ۵۰ روایت می‌کند. محور اصلی داستان سیانور حول پیدایش و سپس تغییر ایدئولوژی و انشقاق سازمان مجاهدین خلق جریان دارد و در کنار آن داستان زندگی عاشقانه یک زوج مبارز که در آن زمان در این گروه سازمان یافته فعالیت می‌کردند، روایت می‌شود. «سیانور» را مسعود احمدیان نوشته و تهیه‌کنندگی آن را نیز سیدمحمود رضوی برعهده داشته است. بازیگرانی چون مهدی‌هاشمی، هانیه توسلی، بابک حمیدیان، بهنوش طباطبایی، حامد کمیلی، آتیلا پسیانی و خود بهروز شعیبی هم در این فیلم حضور یافته‌اند…
سیانور فیلم دشواری بوده و این دشواری هم مسائل فنی و فضاسازی فیلم و هم مسائل سیاسی و چالش‌های احتمالی محتوایی فیلم را شامل بوده. شعیبی درواقع هم دشواری‌های کار نزدیک به غیرممکن خلق فضای تهران دهه ۵٠ را پیش پا داشته و هم چالش‌هایی را که پرداخت به سوژه‌ای چنین پیش روی فیلمساز قرار می‌دهد. شگفت که در هر دو این جنبه‌ها نیز سربلند از چالش بیرون آمده است، هم توانسته فضایی باورپذیر، آدم‌هایی واقعی و روابطی آرمانگرایانه در دل دهه ۵٠ بپروراند و هم این‌که به مدد هوش و نیز تعلقش به حلقه بچه مسلمان‌های سینما که ساخت سوژه‌های غیرممکن برای دیگران را برایشان بدل به امری ممکن می‌کند، موضوعی چالش‌برانگیز را بدون این‌که به دام شعار، پند یا موضع‌گیری‌های سیاسی بیفتد، به مخاطبش ارایه دهد. این ارزش اصلی «سیانور» است…
این فیلم اما متاسفانه در آزمون گیشه نتوانسته موفق جلوه کند. فروش یک‌میلیارد تومانی برای فیلمی چنین پرهزینه نمی‌تواند جز شکست باشد؛ سرنوشت محتومی که شوربختانه بیشتر فیلم‌های جدی ناهمخوان با ذائقه تماشاگران سهلگیر عادت کرده به سهل‌الوصول‌های تجاری یا جشنواره‌ای را درگیر خود می‌کند…

لیلای دو و نیم میلیاردی

«من» به کارگردانی سهیل بیرقی فیلم شگفت‌انگیزی است. نه از این‌رو که کار شاقی کرده باشد، ابداعی و خلاقیتی در روایت داشته باشد، داستانی نو ارایه داده باشد یا خیلی ساده فیلم متفاوتی داشته باشد، نه؛ هیچ‌کدام از اینها نیست. «من» شگفت‌انگیز است، چون که ساخته شده است. آخر مگر فیلمی می‌توان ساخت که به مدت دو ساعت تمام یا کمتر و بیشتر تماشاگر را دعوت کند به خلافکاری و کلاهبرداری‌های یک زن بی‌این‌که در طی این روند اتفاقی رخ دهد، خطی عوض شود، اوج و عطفی پیش آید، جنبه‌هایی پنهان از شخصیت به نمایش درآید و…
با تمام این حرف‌ها کارگردان فیلم «من» سهیل بیرقی که سابقه دستیاری کارگردان در فیلم‌هایی چون «اسب حیوان نجیبی است، کیفر، تردید، بی‌خود و بی‌جهت، استراحت مطلق، زندگی با چشمان بسته، هر شب تنهایی و من دیه‌گو مارادونا هستم» را دارد، با روایت تلاش‌های ضدقهرمانش برای این‌که از معمولی‌بودن فراتر رود (او این را در حرف و عمل تکرار می‌کند) فیلمی متفاوت حاصل آورده که تماشایش آزارنده نیست، حتی می‌توان گام را فراتر گذاشته و تماشای بازی حیرت‌انگیز لیلا حاتمی را در «من» تجربه‌ای منحصربه‌فرد خواند که نشان می‌دهد بازیگر اگر واقعا بازیگر باشد، یک تنه می‌تواند فیلمی بی‌اوج و فرود را از معمولی‌بودن رهانده و فروشی نزدیک به حدود ٢میلیارد و ٣٠٠‌میلیون تومان را به ارمغان آورد. فروشی که برای فیلمی با این مختصات فروشی رؤیایی است…
«من» جز لیلا حاتمی بازی‌های خوب دیگری نیز دارد، امیر جدیدی، مانی حقیقی، بهنوش بختیاری، علیرضا استادی، علی منصور، سعید عطائیان، احمد غفوری، داود بخشی‌خانی، داود مرتضوی و مرتضی آقاحسینی بازی‌های قابل قبولی در «من» به نمایش گذاشته‌اند…

شکست سزاوارانه یا هشداردهنده؟!!

«نیمه‌شب اتفاق افتاد» دومین فیلم سینمایی تینا پاکروان فیلم محترم و آبرومندی است که فروش معمولی در حدود ۴٠٠میلیون تومان برای آن به هیچ‌وجه نمی‌تواند سزاوارانه باشد؛ درست به عکس «آس‌وپاس»» آرش معیریان، فیلم کهنه و تاریخ مصرف گذشته‌ای که این واقعیت که  در مدت زمان نزدیک به دو هفته حدود ۵٠٠‌میلیون تومان فروخته است، تا حد زیادی طعنه‌آمیز و هشداردهنده به‌نظر می‌رسد که آیا هنوز هم تماشاگرانی هستند که آزموده را دوباره آزموده و برای تماشای چنین فیلم‌هایی وقت و پول‌شان را صرف می‌کنند؛ تکلیف «این زن حقش را می‌خواهد» به کارگردانی محسن توکلی نیز کاملا روشن است. این فیلم که در مدت حدود دو هفته حدود ٢٠٠‌میلیون تومان فروخته یک شکست‌خورده قطعی است و هیچ اتفاقی نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد. اتفاق تلخ‌تر برای کارگردان این فیلم این است که فیلمش علاوه بر شکست اقتصادی با سکوت جمعی رسانه‌ها و منتقدان هم مواجه شده؛ به نحوی که حتی یک یادداشت و نقد نیز درباره این فیلم حتی در فضای ولنگ‌وباز مجازی نوشته نشده و این، قضیه را برای توکلی تلخ‌تر نیز می‌کند…
«نیمه‌شب اتفاق افتاد» بسان فیلم نخست تینا پاکروان «خانوم» داستانی زنانه را دستمایه روایتش قرار داده و داستان عشقی نامتعارف بین یک مرد جوان با یک بانوی میانسال را به تصویر می‌کشد. «نیمه‌شب اتفاق افتاد» را تینا پاکروان علاوه‌بر کارگردانی، تهیه نیز کرده و نویسندگی آن را نیز طلا معتضدی برعهده داشته است و حامد بهداد، رویا نونهالی، گوهر خیراندیش، آتیلا  پسیانی، ستاره اسکندی، رابعه اسکویی، سینا رازانی، کریم امینی، فرناز زوفا، دینا آبرون، علی تاجیک، محمد فیروزبخت، مهراب رضایی و شقایق فراهانی نقش‌های این فیلم را بازی کرده‌اند.
«آس‌وپاس» را اصغر نعیمی نوشته و تهیه‌ آن را محمدحسین فرحبخش و عبدالله علیخانی برعهده دارند. این فیلم که داستان رؤیارویی یک پسرک آس‌وپاس با شیخی عرب را بازگو می‌کند، با بازی بازیگرانی چون محمدرضا شریفی‌نیا، محمدرضا هدایتی، سحر قریشی، حسام نواب‌صفوی، لیلا بلوکات، بهاره رهنما و مهران غفوریان یکی از صدها فیلمی است که در سال‌های اخیر به فیلم‌های شانه تخم‌مرغی معروف شدند و به‌نظر می‌رسید دوره ساخت‌شان سرآمده اما ظاهرا معیریان در ساخت چنین فیلم‌هایی می‌خواهد تا پای جان پایمردی کند و این از عجایب روزگار است. نکته عجیب دیگر این‌که محمدحسین فرحبخش که در کارگردانی فارغ از خوب و بد آثارش دلبستگی‌اش را به مضامین تند اجتماعی نشان داده، در تهیه‌کنندگی با سلیقه‌ای ١٨٠ درجه متفاوت توان دل‌کندن از دنیای فیلم‌فارسی را ندارد و دفترش را بدل کرده به حریم امن فیلم فارسی‌سازان…
«این زن حقش را می‌خواهد» نیز که با فیلمنامه‌ای نوشته بابک کایدان با نام قبلی «پانسیون» با بازی میترا حجار، کامران تفتی، لعیا زنگنه، افسانه پاکرو، روشنک عجمیان، مینا جعفرزاده و… جلوی دوربین رفته، مضمونی اجتماعی دارد و داستان پایداری یک زن را روایت می‌کند که برای گرفتن حق قانونی قصاص برای فردی که او را مضروب کرده در تلاش است…