عضویت در حزب توده و اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل به ما تفهیم شد این‌ اتهامات «نجف دریابندری» نویسنده و مترجم برجسته ایرانی را به گفته خودش به اعدام محکوم کرد.

نجف دریابندری از دروغ ابراهیم گلستان تا حکم اعدامش گفت

عضویت در حزب توده و اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل به ما تفهیم شد» این‌ اتهامات «نجف دریابندری» نویسنده و مترجم برجسته ایرانی را به گفته خودش به اعدام محکوم کرد.

به گزارش هفت هنر، «سال‌های جوانی و سیاست؛ خاطرات نجف دریابندری از آبادان» کتابی است که ناگفته‌های بسیاری را از دوره مهم زندگی این نویسنده و مترجم برجسته ایرانی مطرح می‌کند. «حسین میرزایی» یازده سال پیش و زمانی که نجف دریابندری هنوز توان به یاد آوردن گذشته و صحبت کردن را داشت با او گفتگو کرده است. در این کتاب ۱۳۵ صفحه‌ای، بخش‌های پنهان زیادی از زندگی و کار دریابندری در آبادان و روشنفکران دهه ۳۰ مانند ابراهیم گلستان، هوشنگ پزشک‌نیا، محمدعلی موحد و دیگران آشکار شده است.

پابه‌پای «نجف دریابندری» در آبادان

حسین میرزایی، از مصاحبهٔ خود با نجف دریابندری که منجر به انتشار کتاب «سال‌های جوانی و سیاست» شده، چنین می‌گوید: این گفتگو‌ها در سال ۱۳۸۴ و در چهار جلسه انجام شده است. هدف اولیه‌ام این بود که علاوه بر ایشان با چند شخصیت مطرح و برجسته دیگر که آبادانی هستند اما در عرصه ملی کار کرده‌اند و شناخته شده‌اند مثل ناصر تقوایی، صفدر تقی‌زاده و هاشم آقاجری گفتگو کنم و تحت عنوان تاریخ شفاهی شهر آبادان در قالب یک کتاب به چاپ برسانم.

میرزایی ادامه می‌دهد: در مسیری که پیش رفتم تنها موفق شدم با دو نفر از این افراد مصاحبه کنم بنابراین تدوین کتابی به آن شکل منتفی شد. بعد از مدتی که از آن پروژه گذشت، به این نتیجه رسیدم گفتگوهایی که انجام داده‌ام را به صورت جداگانه منتشر کنم؛ اولین کار هم چاپ و انتشار گفتگو با نجف دریابندری بود که پاییز امسال تحت عنوان «سال‌های جوانی و سیاست؛ خاطرات نجف دریابندری از آبادان» به صورت ناشر مولف منتشر شده است.

این پژوهشگر علوم اجتماعی خاطرنشان می‌کند: در آن مصاحبه‌ها تاکید زیادی داشتم که تجربه این آدم‌ها از زیست‌شان در شهر آبادان تا حدی که ممکن است مطرح شود. در واقع سعی کردم تاریخ‌نگاری زندگی این شخصیت‌ها در بستر زیست اجتماعی مردم شهر آبادان در آن دوره در اختیار مخاطب قرار گیرد.

میرزایی ادامه می‌دهد: روی جزئیات زندگی این افراد بسیار تاکید داشتم؛ مثلاً زندگی خانوادگی‌شان، کودکی یا بزنگاه‌هایی که در زندگی شخصی‌شان مطرح بوده و باعث شده که این شخصیت‌ها پرورش پیدا بکنند را سعی کردم در مصاحبه‌ها مطرح کنم تا علاوه بر طرح زندگی این آدم‌ها، شرایط اجتماعی آن دوره‌ها نیز نمایان شود.

زادهٔ شهرِ نفت

کتاب «سال‌های جوانی و سیاست» در پنج فصل با یک ضمیمه کتاب‌شناسی و نمایه منتشر شده است و به گفته حسین میرزایی، فقط در مورد فعالیت‌های سیاسی دریابندری نیست. میرزایی که در این کتاب با نجف دریابندری گفتگو کرده است، می‌گوید: این کتاب تنها با هدف اینکه فعالیت‌های سیاسی او را مطرح کنیم تهیه نشد. مثلاً من در این کتاب از ایشان پرسیده‌ام چطور از لحاظ فکری و اندیشه‌ای پرورش پیدا کرده‌اید که او مطرح می‌کند که ابتدا اندیشه‌های احمد کسروی برایش جالب بوده است و این نقبی می‌زند به دوره‌ای از حیات اجتماعی معاصر که اندیشه‌های کسروی در ایران طرفدارانی داشت.

حسین میرزایی ادامه داد: نجف دریابندری توضیح می‌دهد که آن دوره زمانی یعنی اوایل دهه ۱۳۲۰، احمد کسروی یک شخصیت فکری بسیار مهمی در ایران بود و نسبت به اندیشه‌های او گرایش‌هایی وجود داشت و خود وی هم مدتی به این اندیشه گرایش داشت. اما بعد‌ها وقتی با اندیشه‌های حزب توده آشنا شد و به خصوص نقدی که حزب توده بر اندیشه‌های کسروی انجام داد، او این گرایش را کنار گذاشت و به حزب توده روی آورد. درواقع نجف دریابندری با حزب توده است که وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شود. چون شهر آبادان هم یک شهر کارگری بوده و حزب توده نگاه خاصی به این شهر داشته دریابندری هم درگیر فعالیت‌های سیاسی کارگری و حزب توده در آبادان می‌شود.

نجف دریابندری در بخش اول کتاب با عنوان «دوران کودکی» زادگاه خود در آبادان را توصیف می‌کند و می‌گوید: «بنده در سال ۱۳۰۷ متولد شدم. البته شناسنامه‌ام ۱۳۰۸ است ولی در زمستان ۱۳۰۷ در محله حمام جرمنی به دنیا آمدم. حمام جرمنی در انتهای خیابانی بود به نام پرویزی. خیابانی که از یک طرف می‌رفت به سمت شهر و از یک طرف می‌خورد به جاده شرکت نفت؛ جاده‌ای که یک سرش می‌رود به باوارده و یک سرش می‌رود به بریم. خانه ما در آخر این خیابان پرویزی بود. حمام جرمنی هم روبه رویش بود. من آخرین باری که رفتم آبادان، از حمام خبری نبود. آنجا یک دیواری به من نشان دادند و گفتند این دیوار حمام است. ولی درست پیدا نبود.»

دوران کودکی نجف دریابندری

فصل اول کتاب مربوط به دوران کودکی نجف دریابندری است. در همین فصل در مورد ماجرای کشف حجاب در آبادان در دوره رضاشاه توضیحاتی داده می‌شود که در کمتر جایی راجع به آن صحبت شده است.

 «سینما» معلمِ زبان انگلیسی دریابندری بود

فصل دوم کتاب «سال‌های جوانی و سیاست» در مورد دوران مدرسه است و مسائلی که نجف دریابندری در مدرسه با آن‌ها مواجه بوده است. حسین میرزایی درباره این فصل از کتاب می‌گوید: نکته جالب در این فصل روایت واکنش افسران رضاشاه در اتفاقات شهریور سال ۱۳۲۰ است که متفقین به ایران حمله و آن را اشغال می‌کنند. در این زمان یکی از ورودی‌های ارتش انگلیس شهر آبادان بوده و دریابندری به عنوان فردی که در آن دوره نوجوان بوده این واقعه را به چشم می‌بیند و می‌گوید من دیدم که افسران رضاشاه که قبل از آن خیلی با مردم شهر برخورد تحکم‌آمیزی داشتند وقتی ارتش انگلیس حمله می‌کند همه ناگهان شهر را خالی و فرار می‌کنند.

نجف دریابندری در کتاب خاطرات خود از آبادان در گفتگو با حسین میرزایی، به ماجرای ترک تحصیل خود اشاره می‌کند و می‌گوید: «من تا سال نهم در مدرسه رازی بودم و بعد تحصیل را‌‌ رها کردم. حالا چی شد که‌‌ رها کردم خیلی ساده است. معلمی داشتیم به اسم آقای علوی که معلم ریاضیات و هندسه بود. یک روز که درس رسم داشتیم و من رسم‌ام را نکشیده بودم، آمد پرسید رسم شما کجاست؟ گفتم که نیاوردم. گفت که خیلی خب پاشو برو بیار. من هم از کلاس رفتم بیرون که رسم‌ام را بیاورم و دیگر برنگشتم (می‌خندد) بعد از حدود هفت ـ هشت ده ما رفتم شرکت نفت.»

حسین میرزایی با بیان اینکه «نجف دریابندری» یک مترجم برجسته است؛ درباره آموختن زبان انگلیسی توسط دریابندری می‌گوید: نجف دریابندری تاکید داشت که انگلیسی را از طریق فیلم‌هایی که در سینماهای آبادان نمایش داده می‌شد؛ آموخته است. چون آبادان سینماهایی داشت که فیلم‌های روز دنیا را برای خود انگلیسی‌ها نمایش می‌داد و ایرانی‌ها هم می‌توانستند این فیلم‌ها که در سینماهای مخصوص نمایش داده می‌شد را تماشا کنند. این سینما‌ها برای طبقات مختلف مثل کارگران و کارمندان وجود داشت و نجف دریابندری می‌گوید زبان انگلیسی را در سینما و از طریق تماشای فیلم‌های زبان اصلی آموخته است.

به گفته نجف دریابندری در این کتاب، او با گوش دادن به فیلم‌های خارجی در سینما، آنقدر زبان انگلیسی را خوب یاد گرفته بود که وقتی به شرکت نفت رفت می‌توانست این زبان را هم بخواند و هم حرف بزند.

ابراهیم گلستان دروغ می‌گوید

فصل سوم کتاب «روشنفکران نفتی» نام دارد و در واقع اشاره‌ای به حضور روشنفکرانی است که نجف دریابندری در اداره انتشارات شرکت نفت با آن‌ها همکاری داشت؛ چهره‌هایی مانند ابراهیم گلستان، هوشنگ پزشک‌نیا، محمدعلی موحد، حمید نطقی، ابوالقاسم حالت و دیگران. نجف دریابندری در اواسط دهه ۲۰ در شرکت نفت ایران ـ انگلیس استخدام می‌شود و کارهای مختلفی را آنجا انجام می‌دهد تا اینکه در ‌‌نهایت دوره‌ای که نفت ملی شد به اداره انتشارات شرکت نفت منتقل می‌شود.

نجف دریابندری در این فصل از کتاب در بخش آشنایی خود با ابراهیم گلستان به حسین میرزایی می‌گوید: «گلستان با پزشک‌نیا توی یک اتاق {در اداره انتشارات شرکت نفت} بودند. اما خیلی کم به اداره می‌آمد. گاهی می‌آمد و سلام و علیکی می‌کردیم. گاهی هم درباره ادبیات با هم صحبت می‌کردیم. من و گلستان هیچ‌وقت رابطه واقعی و صمیمی نداشتیم. ولی خب او دو، سه کار برای من انجام داد. زمانی که من به اداره انتشارات رفتم و تا حدی با گلستان آشنا شدم، صحبت شد که شما چه کار می‌کنید، چه کار کردید و از این حرف‌ها. من گفتم که چند داستان کوتاه ترجمه کردم. سه داستان از ویلیام فاکنر که شامل انبارسوزی، دو سرباز و گل سرخی برای امیلی می‌شد. آقای گلستان خیلی علاقه‌مند شد که من فاکنر را ترجمه کردم. گلستان از کار من خوشش آمد و بعدا که آن سه داستان را در یک کتاب چاپ کردم مقدمه‌ای برای کتاب نوشت. حالا در این گفت‌وگوی اخیری که با پرویز جاهد کرده و اسمش هست نوشتن با دوربین، از این قضیه یادی نکرده.»

به گفته حسین میرزایی، «نجف دریابندری» ابتدا به عنوان کارمند ماشین‌نویس و سپس به عنوان مترجم نشریاتی که اداره انتشارات به عنوان اولین روابط عمومی ایران تولید می‌کند، مشغول به کار می‌شود. بعد از مدتی به عنوان معرفی‌کننده فیلم‌های روز سینما در نشریات فعالیت می‌کند و یک ستون ثابت برای این کار داشته است.

میرزایی ادامه می‌دهد: نجف دریابندری تا این تاریخ هنوز کتابی چه در زمینه ترجمه و چه تالیف منتشر نکرده است؛ اما ترجمه داستان را قبل از پیوستن به اداره انتشارات و در هفده، هجده سالگی شروع کرده است. بعد از رفتن به اداره انتشارات کار ترجمه برایش جدی‌تر می‌شود. او در جایی از این گفت‌وگو به رابطه خودش با ابراهیم گلستان اشاره می‌کند و می‌گوید من کتابی را از گلستان گرفتم (وداع با اسلحه همینگوی) و آن را ترجمه کرده‌ام که چند سال بعد آن کتاب منتشر شد البته قبل از آن چند کتاب از ویلیام فاکنر ترجمه کرده بود که بعد‌ها تحت عنوان کتابی به نام «یک گل سرخی برای امیلی» چاپ می‌شود. پس می‌توان گفت در‌‌ همان بازه زمانی که استخدام شرکت نفت شده‌ کم‌کم کار ترجمه متون، ادبیات و داستان را شروع کرده است.

این پژوهشگر علوم اجتماعی به بخشی از گفتگوی خود با نجف دریابندری در همین زمینه اشاره می‌کند و می‌گوید: وقتی از ایشان سوال کردم که آیا شما در ترجمه تحت تاثیر قلم و زبان و سبک ابراهیم گلستان بوده‌اید؟ گفت نمی‌توانم این را بگویم که من از ایشان الگو گرفته‌ام اما ممکن است بدون تاثیر هم نبوده باشد. چون گلستان در ترجمه آثار داستانی آمریکایی پیشقدم است و ظاهراً ویلیام فاکنر را گلستان به جامعه ایرانی معرفی می‌کند.

نجف دریابندری در کتاب «سال‌های جوانی و سیاست»، نقدهای بسیاری به گفته‌های ابراهیم گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» دارد؛ او بسیاری از حرف‌های گلستان را درباره خودش بی‌اساس می‌داند و ماجرای ترجمه کتاب «وداع با اسلحه» و همین‌طور دعوای همسر سابقش با گلستان را متفاوت با آنچه خود گلستان گفته تعریف می‌کند. دریابندری اظهارات گلستان در خصوص استخدام یک کارمند به دستور حزب توده توسط خودش را «مطلقا دروغ» می‌داند.

رجال حزب توده، مارکسیسم سرشان نمی‌شد

فصل چهارم کتاب تحت عنوان «جامعه و سیاست دوران ما» است که بیشتر مسائل جامعه طبقاتی آبادان و اعتصابات کارگری آبادان را مطرح می‌کند که چرا نجف دریابندری به حزب توده گرایش پیدا می‌کند و چه فعالیت‌هایی انجام داده است. به گفته حسین میرزایی، ظاهرا دریابندری دوره‌ای در مطبوعات حزب توده که در خوزستان منتشر می‌شده به نام «خلق خوزستان» مطلب می‌نوشته است.

میرزایی در مورد فعالیت‌های سیاسی نجف دریابندری می‌گوید: دریابندری از خانواده پولدار و اعیان آبادان بوده است و وضع زندگیشان از سطح متوسط مردم بالا‌تر بوده است اما در جامعه‌ای زندگی می‌کند که کاملاً طبقاتی است. اقشار از لحاظ اقتصادی توانمند وجود داشتند اما درعین حال قشر توده کارگر هست که از نظر وضع زندگی در مضیقه هستند.

این روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادامه می‌دهد: هرچند شرکت نفت به واسطه اعتصاباتی که کارگران ایرانی انجام دادند مجبور می‌شود که از سال‌های ۱۳۲۵ به بعد یکسری امکانات و وسایل رفاهی برای زندگی کارگران فراهم کند اما درک این تبعیض‌ها باعث جهت‌گیری خیلی از افرادی که در آن زمان در آبادان زندگی می‌کردند نسبت به اندیشه‌های عدالت‌خواهانه حزب توده می‌شود. نجف دریابندری هم به حزب توده گرایش پیدا می‌کند و در اعتصاب‌هایی که این حزب برگزار می‌کند شرکت می‌کند. مثلا او عنوان می‌کند در سخنرانی‌ای که «جلال آل‌احمد» از طرف حزب توده در آبادان انجام داده حضور داشته و جلال را اولین‌بار آنجا از نزدیک می‌بیند.

نجف دریابندری در بخشی از فصل چهارم کتاب با عنوان «چرا توده‌ای شدم؟» درباره اولین فعالیت سیاسی‌اش اینطور می‌گوید: «فعالیت بنده در فروردین سال ۱۳۳۰ گل کرد. در آن موقع در دانشکده نفت آبادان اعتصاب شد و عده‌ای از دانشجویان دوستان من بودند. یادم هست در آن موقع عده‌ای از دانشجو‌ها رفته بودند توی برج ساعت دانشکده و از آنجا شعار می‌دادند و جماعتی بیرون ایستاده بودند و با این‌ها شعار می‌دادند. من جزو این بیرونی‌ها بودم و یادم هست که اینقدر سروصدا کردیم و شعار دادیم که صدای من گرفت»

نجف دریابندری در بخش دیگری از «سال‌های جوانی و سیاست» حزب توده را نقد می‌کند: «بنده بعد از اینکه از حزب توده درآمدم با ادبیات مارکسیستی آشنا شدم! اصولا حزب؛ اسمش و ظواهرش مارکسیستی بود اما درواقع از مارکسیسم خبری در حزب نبود. منتها بعد‌ها که من نگاه کردم و مثلا با رجال حزب آشنا شدم، دیدم این‌ها هیچ‌چیز از مارکسیسم سرشان نمی‌شود.»

نجف دریابندری به اعدام محکوم می‌شود

عنوان فصل پنجم کتاب «در آستانه اعدام» نام دارد که به دوره بعد از کودتا می‌پردازد؛ دوره‌ای که نجف دریابندری زندانی می‌شود و در همین زندان است که کتاب مشهور «تاریخ فلسفه غرب» نوشته «برتراند راسل» را ترجمه می‌کند و از‌‌ همان دوره است که نجف دریابندری موقعیت خود را به عنوان یک مترجم تثبیت می‌کند.

نجف دریابندری در گفتگوی خود با «حسین میرزایی» در این کتاب، از حبسی که کشیده و اتهام خود چنین می‌گوید: «عضویت در حزب توده و در دادگاه هم اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل را به ما تفهیم کردند.»

به گفته نجف دریابندری در این کتاب، او پس از دستگیری، ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شده است. ۵ ماه پس از انتقال دریابندری به زندان لشگر زرهی تهران، او از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود. پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان می‌گذارند که بعد از آن به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض می‌کند که نتیجه این اعتراض صدور حکمی چهارساله برای نجف دریابندری است و بنابراین چند ماه بعد از زندان آزاد می‌شود.

نجف دریابندری از دوره محکومیت خود اینطور یاد می‌کند: «یک سال در {زندان} آبادان بودم. بعد ما را بردند به دادگاه. دادگاه دسته‌جمعی بود. ما یک گروه ۱۱ نفره بودیم. بعدا که ما را محکوم کردند بازهم به زندان احمدآباد فرستادند. یک سال اینجا بودیم و بعد ما را بردند تهران.»

حسین میرزایی، درباره بازداشت‌های فعالان حزب توده که به دستگیری نجف دریابندری هم می‌انجامد می‌گوید: بعد از لو رفتن سازمان افسران حزب توده و آغاز دستگیری‌های اعضای حزب توده در سال ۱۳۳۳ است که در شهرستان‌ها هم یکسری دستگیری‌ها انجام می‌شود و در آبادان هم که یکی از مراکز مهم فعالیت حزب توده بوده؛ دستگیری‌هایی انجام می‌شود و نجف دریابندری و تعدادی از دوستانش بازداشت و محاکمه می‌شوند و همزمان از شرکت نفت هم به خاطر غیبت طولانی اخراج می‌شود.

این پژوهشگر ادامه می‌دهد: دادگاه ظاهرا او را به حبس ابد محکوم می‌کند اما بالاخره بعد از اینکه قائله‌ها می‌خوابد تخفیف در حکم او صورت می‌گیرد ابتدا به پانزده سال حبس و سپس و فقط چند سالی در حبس می‌ماند. بعد از آن، نجف دریابندری با لباس زندان به تهران می‌آید و از آبادان دیگر خارج می‌شود و زندگی‌اش در مسیر دیگری می‌افتد. یک سال اول زندان، دریابندری در آبادان بوده و بقیه محکومیت در زندان قصر تهران سپری می‌شود.

عضویت در حزب توده و اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل به ما تفهیم شد این‌ اتهامات «نجف دریابندری» نویسنده و مترجم برجسته ایرانی را به گفته خودش به اعدام محکوم کرد.