مجله امپایر، مصاحبهای با بازیگر برنده اسکار لئوناردو دیکاپریو، بازیگرفیلم The Revenant انجام داده که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
- این فیلم واقعا فوقالعاده سخت بود. لوکیشنهای فیلم خودشان یکی از چالشبرانگیزترین بخشهای ساخت فیلم بود. به این مسئله، تکنیک الخاندرو که عادت داره چندین ماه قبل از شروع فیلمبرداری، تمرین کنیم، تکنیک فیلمبرداری چیوو (لقب امانوئل لوبزگی، فیلمبردار فیلم) که در کل فیلمبرداری فقط از نور طبیعی استفاده میکرد و جنبه شاعرانهای که این دو با روشهایشان به فیلم آورده بودند را نیز باید اضافه کنید. الخاندرو و چیوو، با رقصاندن بسیار دقیق و هنرمندانه دوربین و بازیگران کار میکند. با این فیلم، آنها به دستآورد فوقالعاده عمیقی دست یافتهاند. در نهایت، به تمام اینها بار یک تُنی چیزی به نام «طبیعت» را اضافه کنید! اگر شما میخواهید که خود را در دنیای طبیعی فیلم غرق کنید، باید خودتان را به عنوان یک شخصیت آماده رویارویی با همه چیز بکنید
- ما الگوهای آب و هوایی بینهایت سختی را تجربه کردیم. یک روز هوا به منفی ۴۰ درجه رسید و حتی دوربینها نیز کار نمیکردند و بازیگران هم نمیتوانستند بازی کنند چون هوا به قدری سرد بود که ما دستان خودمان را نیز حس نمیکردیم. روزهایی هم بود که ما خود را در دو متر برف میدیدیم که در عرض ۵ ساعت به خاطر یک موج گرما آب میشدند. ما با یک آب و هوای غیر قابل پیشبینی مواجه بودیم که در تاریخ کشور کانادا بیسابقه بود. طبیعت داشت به ما یک پیغام میداد. تمام کارهایی که شما به عنوان یک بازیگر برای آمادهسازی خودتان انجام دادهاید، به صورت مداوم در حال تغییر بودند و ما باید به سرعت خودمان را با این شرایطی که مدام در حال تغییر بودند، وفق میدادیم. من در طول زندگی حرفهای خودم، تا به حال بخشی از پروژهای به این سختی نبودهام. این فیلم برای همه سخت بود و همه به شدت کار و تلاش کردند تا توانستیم به هدفمان برسیم. اگر بخواهم روراست باشم، من نمیدانم در آینده چند فیلم دیگر مانند The Revenant ساخته خواهد شد. فقط میتوانم بگویم که بخش اعظمی از سختیها، در فیلم قابل مشاهده است.
- این نقش برای من یک تجربه منحصر به فرد بود چون خیلی شبیه به یک پانتومیم بود. من در طول فیلم دیالوگهای بسیار کمی داشتم، اگر بخواهم دقیقتر بگویم، تقریبا هیچ دیالوگی نداشتم. من به این مسئله به صورت یک چالش جذاب نگاه کردم چون پیش از این من نقش شخصیتهای خیلی حرافی را بر عهده داشتم. قسمت اعظم این نقشآفرینی، مربوط میشد به آمادگی قبلی که برای نقش به دست آورده بودم اما من به صورت غریزی به محیط هم واکنش نشان میدادم و باید تلاش وی برای بقا و عطشش برای انتقام را، که جریان اصلی فیلم بود، نشان میدادم و تمام این کارها را جوری انجام میدادم که انگار هیچکسی اطراف من نیست. من سعی کردم تمام چیزهایی که لازم است را یاد بگیرم. نه تنها نحوه استفاده از تفنگ، بلکه چگونگی به دام انداختن حیوانات، چگونگی درست کردن آتش و چگونگی زنده ماندن در شرایط سخت را نیز سعی کردم یاد بگیرم. شما تا آنجایی که در توان دارید سعی میکنید برنامهریزی کنید و بعد باید خودتان را درمحیط رها کنید. اصلیترین نکتهای که در سرمای کشنده به آن پی میبرید، این است که دستان شما قربانیان اصلی هستند. در ابتدای فیلمبرداری من به این نتیجه رسیدم که برای ایفای نقش گلاس دستکش دستم نکنم زیرا به نظر من او شخصیتی داشت که دستکش دستش نمیکرد. گرم نگه داشتن دستهایم، هرروز برای من یک چالش بود، چون از شدت سرمای زیاد، قفل میشدند و من از این چالش لذت بردم.
- الخاندرو میخواست برای اینکه فیلم خیلی واقعی به نظر بیاید، بازیگرانی که برای فیلم انتخاب کرده بود، در چشمانداز محو شوند و خب این مسئله خیلی برای ما سخت بود. از دامنال گلیسون گرفته تا تام هاردی، ما تقریبا به مدت یک سال با موها و ریشهای بلند، درون کلبههای چوبی زندگی میکردیم. کل عوامل فیلم، تبدیل شده بودیم به یک سری مرد مو بلند ریشو که در شمال زندگی میکنند و تلاش میکنند که عقل خود را از دست ندهند.
- کار کردن با مارتی، کسی که استاد تاریخ فیلم است و اسپیلبرگ که از بسیاری جهات خیلی شبیه به مارتی است، شبیه به هم است. فقط اسپیلبرگ تصمیم گرفته که انواع مختلفی از فیلمها را تجربه کند. هر دوی آنها پروفسورهای تاریخ فیلم هستند. اسپیلبرگ عاشق بازیگران است و این عشق را دقیقا مانند مارتی به بازیگرانش نشان میدهد. کریس نولان، یک نابغه تمام عیار است و کسی است که داستانهای فوقالعاده زیادی در ذهن خودش دارد. به عنوان یک بازیگر، خیلی هیجانانگیزه که در مراحل پیش تولید فیلم با او حرف بزنی و نکتهای از ذهن او بیرون بکشی. چون اگر به اون مرحله برسی، میبینی که تکههای مختلف داستان چگونه فراتر از تصور تو در کنار هم قرار میگیرند. لوهرمن شما رو در دنیای خودش قرار میده. او در تمام موارد به شدت دقت به خرج میده حتی کاغد دیواریها! من واقعا او را دوست دارم و کنار او بودن، واقعا الهام بخشه. تارانتینو! باز هم یک خوره بزرگ سینما! اگر مارتی تمام فیلمهای ساخته شده تا سال ۱۹۸۰ رو دیده باشه (که شایعاتی مبنی بر این مسئله وجود دارد)، کوئنتین تمام «بی-مووی» هایی را که تا به امروز ساخته شدهاند، دیده! در بسیاری جهات، کوئنتین من رو به یاد مارتی میندازه. کارگردانان بسیار کمی وجود دارند که اسمشان با یک نوع استایل خاص همراه شده است و در تمام خانهها هنگامی که اسم آنها میآید، یک نوع خاصی از فیلم در ذهن همگان تداعی میشود. به نظرم الخاندرو هم، اکنون به یکی از این کارگردانان تبدیل شده است.
منبع زومجی