مهمترین، جنجالیترین، موفقترین، پرفروشترین و جریانسازترین فیلمهای سال در سینماها و جشنوارههای سینمایی را با هم مرور میکنیم.
به گزارش هفت هنر، در سال 2016 فیلمهای موفق و پر سر و صدای زیادی اکران شدند که در ادامه نگاهی به برخی فیلمها داریم.
پیدا کردن دوری (اندرو استنتُن) – آمریکا
انیمیشن سه بعدی تازۀ پیکسار با رسیدن به جایگاه دومین اثر پرفروش سال ثابت کرد که هنوز فانتزیهای معصومانه و واقعیتگریز محبوبترین نوع سینما هستند.
این فیلم، دربارۀ یک بچه ماهی کمحافظه که در سفری پرماجرا دنبال والدینش میگردد، درواقع دنبالۀ “پیدا کردن نیمو” (۲۰۰۳) است و صداپیشگان اصلیاش مشترکند. با آنکه نقدهای نوشته شده به فیلم در مجموع مثبت هستند، اما نمونههای منفی در یک نکته اتفاق نظر دارند و آن شباهتهای بسیار زیاد داستان و موقعیتهای “دوری” به “نیمو” است، تا جایی که انگار یک فیلم را دو بار ساخته باشند.
“پیدا کردن دوری” ثابت کرد برنده مالی سال سینمایی میلادی گذشته کمپانی دیزنی بود که چهار فیلم صدرفهرست آثار پرفروش سال به آن تعلق داشت که شامل “کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی” (پرفروشترین فیلم سال)، ” زوتوپیا” و “کتاب جنگل” میشود. مجموع این چهار فیلم بیشاز از چهار میلیارد دلار عاید این کمپانی تهیه و توزیع فیلم کردهاند.
فروشنده (اصغر فرهادی) – ایران
این افزوده دقیقۀ نود به جشنواره کن، با دو جایزۀ مهم جشنواره (بهترین فیلمنامه و بازیگر مرد) به خانه برگشت، دو جایزهای که فقط آغاز سفر موفقیتآمیز فیلم به جشنوارهها، جوایز دیگر و اکران عمومی رکورد شکنش در ایران بود.
با این وجود، “فروشنده” اولین فیلم اصغر فرهادی است که به طور مشخص اختلاف نظرهای موجود دربارۀ سینمای او را بیش از پیش دامن میزند. برخی منتقدان از تکرار بیظرافت همان موقعیتهای همیشگی و اتکای بیش از حد به غافلگیریها در آخرین لحظه شکایت کردند و برخی از نوع برخورد فیلم با مسئلۀ تجاوز.
اما به نظر میرسد موفقیت فیلم همچنان ادامه دارد و در خود ایران به پدیدهای اجتماعی بدل شده که میزان حمایت از آن گهگاه از خود سینما و ارزشهای یک اثر سینمایی فراتر رفته و پا به حیطههای دیگری میگذارد.
فروشنده برای بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان در گلدن گلوب نامزد شده است.
آتش در دریا (جانفرانکو روزی) – ایتالیا
از نظر زمانبندی و واکنش هنرمندانه به موضوعات روز، این شاید داغترین و حساسترین فیلم سال بود که هیئت داوران جشنواره فیلم برلین، در صدر آنها مریل استریپ، را در حد اهدای جایزه اول – خرس طلایی – تحت تأثیر قرار داد.
این ساختۀ برجستهترین مستندساز ایتالیایی این سالها، در ابتدا قرار بود فیلمی کوتاه دربارۀ سیلِ ورود پناهجویان به جزیرۀ لامپدوسا در سیسیل ایتالیا باشد، اما بعد از این که جیانفرانکو رزی یک سال را در آن جزیره گذارند تصمیم گرفت آن را به فیلمی بلند تبدیل کند که بیشتر از مهاجران روی خود ساکنان جزیره تمرکز داشت. فیلم نگاهی با فاصله دارد و حتی با در نظر گرفتن موضوع تلخش، از طنز عاری نیست. عمدۀ تمرکز فیلم روی یک پسربچه است که اوقاتش را به پرسه زدن در جزیره میگذراند.
این اثر ستایش شده منتقدان و مخالفان خودش را هم داشت که یک دسته از آنها به فقدان نمایش تأثیر حضور مهاجران بر زندگی ساکنان جزیره اشاره کردهاند.
نرودا (پابلو لاراین) – شیلی
پرکارترین یا در واقع پرفیلمترین کارگردان سال پابلو لاراین شیلیایی بود که در حالی که ساختۀ سال ۲۰۱۵ اش به نام “کلوب” در کشورهای مختلف دنیا در سال ۲۰۱۶ اکران شد، دو فیلم تازۀ “نرودا” و “جکی” را به جشنوارههای سینمایی فرستاد که هر دو تا به حال با نقدهای مثبت و ستایشآمیزی روبرو شدهاند.
“نرودا” دربارۀ شاعر و سیاستمدار محبوب شیلیایی پابلو نروداست و دورهای را نشان میدهد که به دنبال محاکمه و تعقیب قانونی کمونیستها، نردوا که عضو این حزب بود، وادار به فراری طولانی در شیلی و در نهایت پناه گرفتن به اروپا میشود.
اما لاراین که فیلمش را یک اثر “ضد زندگینامه”ای خوانده با افزودن یک شخصیت خیالی که یک بازرس پلیس (با بازی گائل گارسیا برنال) است، فیلم را به بازی موش و گربه بین تخیل و واقعیت و بین دنیای ذهنی نرودا و کاستیهای متعددش (مثل علاقه اعتیادگونه او به زنان) با دنیای آرمانهای سیاسی و اجتماعی او تبدیل میکند.
سیرا نوادا (کریستی پویو) – رومانی
پنجمین فیلم بلند کریستی پویو که در بخش مسابقه جشنواره کن نمایش داده شد و قرار است نماینده رومانی در اسکار امسال باشد زمانی نزدیک به سه ساعت دارد و منهای دو سکانس، تماماً در یک آپارتمان کوچک در بخارست میگذرد.
شخصیت اصلی، یک دکتر میانسال، برای مراسم درگذشت پدرش با خانوادهاش دور هم جمع میشوند و تنگی فضای آپارتمان و شکاف عمیق بین دیدگاههای اعضای این خانواده بزرگ دربارۀ مسائلی از تروریسم تا چاوشسکو، به مجموعهای از تنشهای داراماتیک و موقعیتها کمیک میانجامد.
این کلاس درس کارگردانی فقط یک نمونه از موفقیت فیلمهای رومانیایی امسال است. یکی دیگر از فیلمهای مطرح سال، ساختۀ هموطن پویو، کریس منجیو، “فارغالتحصیلی”، بود که آن هم به موضوع شکاف طبقاتی و تنش در جامعه امروز رومانی میپرداخت.
تونی اردمن (مارن آده) – آلمان
فیلمی که هم در کن درخشید و هم در رأیگیری آخر سال منتقدان که توسط ماهنامه سینمایی “سایت اند ساوند” برگزار شد به عنوان بهترین فیلم سال انتخاب شد و در نهایت نماینده آلمان در اسکار شد.
این کمدی نسبتاً طولانی دربارۀ پدری اهل شوخیهای فیزیکی است که سعی دارد رابطهاش را با دخترش که برای یک کمپانی چندملیتی در رومانی کار میکند بهبود ببخشد، اما این تلاش نتیجهای غیرمنتظره و پیچیده به همراه میآورد. فیلم تا حدودی از رابطه خود کارگردان فیلم با پدرش الهام گرفته شده است.
این که کارگردانان مثل مارن آده به صدر فهرست فیلمهای برتر سال راه پیدا کند با موفقیت مشابه دیگر کارگردانان مثل آندرا آرنولد (“عزیز آمریکایی”)، میا هانسن-لاو (“آینده”) و کلی رایکارت (“زنان مشخص”) سال موفقی را برای فیلمسازان زن رقم زده است.
پترسن (جیم جارموش) – آمریکا
ساختۀ تازۀ جیم جارموش، ستارهکارگردان سینمای مستقل داستان یک راننده اتوبوسِ شاعرمسلک (با بازی آدام درایور) و همسر او (با بازی گلشیفته فراهانی، این بار در نقشی کاملاً غربی) است که به دنیای بیحادثه و ضدداستان فیلمهای اولیه او برمیگردد، دنیایی که جذابیتش در مشاهدات و شنیدههای ساده زندگی روزمره است که مملو از زیبایی و طنزاند.
پیتر برادشاو در “گاردین” با اشاره به معصومیت و زیبایی سادۀ دنیای فیلم مینویسد: “یادم نمی آید آخرین بار کی فیلمی دیدم که شخصیتهای بزرگسالش چنین سادگی و نیکی متواضعانهای داشته باشند. این نیکی تمام قواعد دنیای مدرن را در هم می شکند، چون برخلاف معمول نه نشان داده میشود تا دست انداخته میشود و نه برای این که مورد عقوبت قرار بگیرد.”
اینجانب، دنیل بلیک (کن لوچ) – بریتانیا
فیلم داستان یک کارگر است که بعد از یک حمله قلبی، توسط دکترش از کارکردن منع میشود و حالا باید از دولت مستمری بیکاری دریافت کند. اما بوروکراسی پیش روی قهرمان فیلم، دریافت این مستمری را تا حد رسیدن به نقطه بیبازگشت به تأخیر میاندازد. دنیل بلیک همچنین در طی ماههای بیکاری و بیپولیاش با یک مادرجوان که او هم دچار بحران مشابهی است آشنا میشود.
“دنیل بلیک” از همان ابتدای کار تماشاگرانش را به شکلی الهامبخش به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد. در حالی نخل طلای کن را گرفت و ثابت کرد برای فرانسویها بزرگترین کارگردان زنده بریتانیایی است، در همانجا بعضی فیلم را شعاری و فاقد ظرافت دانستند.
در افتتاحیه جشنواره لندن فیلم، جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر بریتانیا به تماشای فیلم رفت و کنار لوچ ایستاد. کوربین بعدتر در پارلمان بریتانیا ترزا می، نخست وزیر کشور را دعوت کرد برای دیدن تصویری از اوضاع نابسامان مساعدتهای مالی دولتی به نیازمندان (و همین طور برای حمایت از صنعت سینمای بریتانیا) “اینجانب، دنیل بلیک” را تماشا کند.
عالم هپروت (دیمین شزل) – آمریکا
شزل در سومین فیلم بلندش هم به دنیای مورد علاقهاش – موسیقی و ادای دینهای سینمایی به کلاسیکها – وفادار مانده و هم یک بار دیگر اکثر منتقدان را با خودش همراه کرده است.
داستان یک عشق بازیگری (اما استون) و یک موزیسین (رایان گاسلینگ) که در لس آنجلس با هم آشنا شده و به هم دل میبازند را شزل در دوره دانشجویی به عنوان یک موزیکال مدرن نوشت، ولی هیچکس حاضر نشد روی فیلم سرمایهگذاری کند. اما حالا که ساخته شده، از این فیلم به عنوان اثری که میتواند باعث احیای ژانر از محبوبیت افتادۀ موزیکال شود یاد میکنند.
از بین منتقدان که تقریباً بیشترشان دربارۀ کمال تکنیکی و جذابیت طراحی رقص فیلم اتفاق نظر دارند، آنتونی لِین در مجله “نیویورکر” فیلم را اثری که زیباییاش فقط با تماشای آن روی پردۀ بزرگ دریافته میشود خوانده، در حالی که تاد مک کارتی در “هالیوود ریپورتر” نوشته نفس ساخته شدن این فیلم در این دوره و زمانه “حیرتانگیز” است.
مایلز پیش رو (دان چیدل) – آمریکا
سالی پربار برای فیلمهای زندگینامهای و سالی به مراتب پربارتر برای فیلمهایی دربارۀ دنیای موسیقی جاز که بعد از موفقیت فیلم “ویپلش شروع شد.
این روایت از زندگی نوازنده افسانهای ترومپت، مایلز دیویس، توسط بازیگر حالا کارگردان شده آمریکایی، دان چیدل، با بودجهای اندک و با حمایت خانواده مایلز دیویس ساخته شد.
روایت فیلم سه مقطع از زندگی این نوازنده تاریخساز را دربر میگردد که بدون توالی زمانی با هم ترکیب شدهاند و در یکی از آنها دیویس (با بازی خود چیدل) با یک روزنامهنگار که قصد دارد مقالهای دربارۀ او بنویسد (با بازی یوآن مکگرگور) روبرو میشود.
این تنها بخش فیلم است که حاصل تخیل نویسندگان فیلمنامه است و در واقعیت رخ نداده است. برخی به همین دلیل به فیلم ایراد گرفتهاند، اما خود چیدل صادقانه دلیل افزودن این بخش و دعوت از مکگرگور برای بازی در آن را محبوبیت تجاری این بازیگر عنوان کرده که در نهایت میتواند به موفقیت بیشتر فیلم در جاهایی که با مایلز دیویس آشنایی چندانی ندارند کمک کند.