کنترل تلویزیون را بردارید. از شبکه نخست صداوسیما آغاز کنید و به سمت منتها الیه ماجراجویش پیش روید. حالا رادیوها را هم چک کنید. روی کاغذ علامتگذاری کنید. مثلا بنویسید Talk Show، Reality Show، Chat Show، سریال، گزارش و … وقتی سیر و سلوکتان با تلویزیون به پایان میرسد رد دراز ضربدرها یا تیکها در برابر تاکشو یا همان برنامههای گفتوگو محور حالتان را جا میآورد. انگار تلویزیون جایی است برای نشستن و حرف زدن مدام. چیزی شبیه نمایشنامههای آنتوان چخوف که در آن شخصیتها حرف میزنند؛ چون فاقد کنشند. آنان موجودهای منفعلی هستند که در مقام زنبور بیعسل دیگر چیزی برای اضافه کردن به جهان ندارند و در نهایت در ملالت دنیای خویش فرو میروند.در سالهای اخیر تلویزیون در ورطه شکلی از برنامهسازی فرو رفته است که حلقه اجراییاش تنگتر و تنگتر میشود. هماکنون مشهورترین برنامههای تلویزیون و حتی رادیو تاکشوها هستند. مهمترین برنامهسازان تلویزیون مشغول ساختن تاکشو هستند. رامبد جوان، مهران مدیری، سروش صحت و … وضعیت باثباتی از تولیدات تلویزیونی را رقم زدهاند. این مساله در تلویزیونهای مشهور جهان متفاوت است. در عموم سیستمهای رسانهای مشهور، عموما یک یا دو برنامه تاکشو برای سالیان طولانی توسط شبکه میزبانی میشود و این برنامهها به هویت آن شبکه بدل میشود. در سیستم رقابتی نیز این برنامهها تلاش میکنند مدام وارد چرخهای از خلاقیت شوند. در ایران اما هیچچیز خلاقانهای وجود ندارد. تاکشوها عموما کپیهای دستچندم به حساب میآیند و در کپیبرداری نیز تلاش میشود ارزانترین مدل انتخاب شود. در عوض هزینه عمده برنامه صرف مهمانان میشود. مهمانانی که مدام از یک برنامه به برنامه دیگر میروند. کافی است فهرست مهمانان برنامههایی چون فرمول یک، دورهمی، خندوانه و … را مرور کنیم تا به شخصیتهای مشترکشان دست یابیم. فاجعهبارتر آن است که از دید تلویزیون مهمان باید مشهور باشد و این شهرت نه محصول یک استعداد که محصول رسانه است. بخش مهمی از مهمانان برنامههای تاکشو در تلویزیون را بازیگران سینما و تلویزیون تشکیل میدهند و شما هیچوقت نمیتوانید برای مثال در برنامه دورهمی یک جامعهشناس یا انسانشناس قدر را ببینید. کسی که میتواند در یک ساعت از وضعیت کنونی مردم بگوید و حتی پیشبینی کند در یک سال آینده چه اتفاقی برای جامعه رخ میدهد. کسی که برخلاف یک بازیگر نه بر مبنای ترفندهای رسانهای که براساس تلاشها و مطالعاتش به جایی رسیده است و در نهایت صاحب ایده است تا بازتابدهنده یک ایده. در دهه هفتاد، مدیریت وقت سازمان صداوسیما که خود فلسفه خوانده بود، برای نجات فرهیختگی اجتماعی اقدام به تاسیس شبکه چهار میکند، شبکهای که همان سالهای بیتاکشوی تلویزیون، بخش عمده برنامههایش تاکشو بود اما از جنس فرهنگ و هنر. شبکه چهار محل تمرکز اندیشمندان شد و این تمرکزگرایی همانند همه تمرکزگراییهای ایران، منجر به فاجعه شده است. کافی است به محتوای این برنامه دقت کنیم تا دریابیم چگونه تلویزیون به اصطلاح رسانهای Yellow Page تبدیل شده است. بیشتر محتوای برنامههای تاکشو مسائل شخصی است و کمتر درباره کنشها یا اندیشههای اجتماعی صحبت میشود. حتی در مورد مسائل اجتماعی و یا سیاسی مهمانانی وارد گفتوگو میشوند که هیچ تخصصی در این باره ندارند. نتیجه این وضعیت هم انتشار قطعات این تاکشوها در فضای مجازی به عنوان سوتی یا قطعه فکاهی است. رویکرد برنامهسازی در تلویزیون در تاکشو حتی منجر به تقلیلگرایی امر سخنوری شده است. تقلیلگرایی که درد عظیمی در جامعه ایران است، در ابعاد برنامهسازی تلویزیونی نیز خودنمایی میکند. اول آنکه برنامهسازی به برنامههای گفتوگومحور تقلیل مییابد و در نهایت خود گفتوگو نیز به شکل خاصی تقلیل پیدا میکند. دیگر برنامهسازها به خودشان زحمتی نمیدهند در گفتوگو ساختارهای متفاوتی را تجربه کنند. سطح پرسشها محدود میشود و پاسخها را پیشاپیش میتوان حدس زد. زبان در جامعهای سطحی میشود که ادبیاتش در خطر است. میشود همین جا مکثی کرد و گفت آخرین بار که یک نویسنده یا یک ادیب یا شاعر و حتی زبانشناس در یکی از تاکشوهای مشهور تلویزیون دیدید چه زمانی بوده است؟ آیا تاکنون کسی در یک برنامه همانند دورهمی درباره وضعیت بد فارسی حرف زدن مهمانان یا حضار درون استودیو صحبت کرده است؟ آیا کسی آمده و بگوید چرا ما جامعهای شعر دوست بودهایم که این روزها شعر نمیگوییم؟ صرفنظر از این وضعیت تاکشوهای تلویزیونی نکته مهم آن است که این تاکشوها قرار است بیخطر باشند. قرار نیست در آن حرف مهمی زده شود و اساسا به دنبال چالش یا نقادی نیستند. برای همین در انتخاب هنرمند نیز به سراغ هنرمند فاقد اندیشه میروند. شما به ندرت در برنامههای تلویزیونی شاهد حضور رماننویسان یا نمایشنامهنویسان هستید، افرادی که با تکیه بر اندیشهورزی مینویسند. با این حال وضعیت به گونهای دیگر رقم میخورد. در سالهای اخیر و با گسترش بسترهای مجازی و شبکههای تعاملی برنامههای شبکه چهار به شکل جذابی دست به دست میشود. برای مثال انتقادهای بیژن عبدالکریمی درباره سانسور کتاب یا صحبتهای اخیر مهدی نصیری درباره حجاب نمونه جذاب ماجراست. این گفتوگوها حتی بدل به واکنشهای وسیع میان مردم میشود، چیزی که شما با دورهمی یا خندوانه به دستش نمیآورید. با آنکه تاکشوهای علمی و فرهنگی در شبکه چهار محصور مانده است؛ اما به لطف فضای مجازی دیده میشود. برتری این تاکشوها نیز در چند فاکتور خلاصه میشود. نخست آنکه مجریان این برنامهها سلبریتی نیستند و عموما صاحب تخصص در همان زمینه برنامهاند. دوم آنکه مهمان را نه براساس شهرت که برمبنای تخصص دعوت میکنند. سوم آنکه مهمان بهواسطه تکیه بر سواد خود، از محافظهکاری اجتناب و تلاش میکند ایده فکری خود را برای مخاطب بگشاید و از همین روست که برنامههای شبکه چهار در محاق دیده نشدن، چالشی پیش میرود. تجربه کار کردن خودم در چند قسمت از برنامه شبهای هنر نشان داد شبکه چهار با نوعی گشودگی در گفتوگو روبروست، هرچند آنجا نیز محافظهکاری حاکم است.اما اگر ملاک نقادی باشد چرا سهم بازتاب گفتوگوهای شبکه خبر اندک است؟ این پرسش اساسی است که زنگ هشداری است برای تلویزیون و بیاثر بودن شبکه خبرش. شبکههای خبری همواره محل مناسبی برای اجرای برنامههای چالشی اصطلاحا Chat Show است که نمونه مشهورش Hard Talk در BBC است که از مارس 1997 تا به امروز با اجرای استفان ساکور پخش میشود. برنامه چالشی که در آن یک مقام سیاسی یا اقتصادی و حتی متفکر وارد یک چالش جدی میشود. همان چیزی که در تلویزیون قرار بود با عنوان صندلی داغ شکل بگیرد و به مرور زمان محافظهکارتر و محافظهکارتر و حتی زرد شد. این در حالی است که شبکه خبر به سبب ماموریت سیاسیاش میتواند محل به چالش کشیدن مسوولان سیاسی و اقتصادی باشد اما نتیجه چیز دیگری است. حتی در این شبکه یک مجری به سبب نوع اجرای خلاقانهاش به شهرت نرسیده است. شبکهای که قرار بود رقیب BBC یا CNN باشد، از سادهترین استانداردهای امروز رسانهای نیز فاصله میگیرد.
وضعیت برای فضای خارج از تلویزیون نیز اسفناک است. به برنامه شهاب حسینی دقت کنید. ترکیبی است از مهمانان رامبد جوان و مهران مدیری حالا با یک زمینه خاص. اینکه مهمانها با هم رفیقند اما فراتر از رفاقت مهم مشهور بودن آنان است. به هر حال رفقای قدیمیتر و البته پشتهمتری از پژمان و سام داریم. آدمهایی که در مسیر رفاقت جان خود را فدا کردهانداما در اینجا رفاقت به معنی چگونه با هم معروف بودن است. عملا واژه از معنای اصلی خودش تهی میشود. شیوه کار هم که شبیه به برنامه سینا نعمتالله است. آن برنامه هم کپی برنامههای دیگری است از جمله جیمی کمیل. پس نتیجه کار یک دور باطل است. در تلویزیون هم نباشی برنامهات را به شیوه تلویزیونی میسازی، بدون دانش اجرا و البته جذابیتهای لازم برای تولید چنین برنامهای.
در نتیجه آنکه تاکشوهای امروز بازتابی از وضعیت اجتماعی مردمند. زرد بودن وجه قالبی در شکل زندگی ماست. ما کماکان در تمنای دانستن مسائل شخصی آدمهای مشهوریم و ردپایی که در جستوجوهای اینترنتی خود به جا گذاشتیم نشان میدهد بخش مهمی از ذهنیت ما کجاست. شکل زندگی امروز ایرانیها منبعث از همین تاکشوهاست. شکل برخورد مخاطبان حاضر در استودیو نسبت به گفتوگوها، واکنشهای هیجانی نسبت به بیان بیارزشترین گفتارها و در نهایت عدم تمنای محتوای باارزشتر از تولیدکنندگان نشان میدهد یک رابطه منطقی میان تولیدکننده و مصرفکننده وجود دارد. تنها پرسش آن است که اگر تلویزیون قرار است دانشگاه عمومی جامعه باشد، آیا واحدهای درسی ارایه شده توسط مدیران واحدهای با کیفیت با اساتید مجرب است یا خیر. شاید تلویزیون نیز مستلزم یک انقلاب فرهنگی است، شاید.
منبع اعتماد