و بالاخره سهگانه احمقهای برادران کوئن تکمیل شد و هایل سزار روی پرده آمد. اتفاقی که رخ دادنش بیش از دوازده سال طول کشید و در این مدت خیلیها دنبال وقوع این رخداد بودند. نخستینبار در سال ٢٠٠۴ بود که اعلام شد برادران خلاق کوئن قرار است هایل سزار را جلوی دوربین ببرند. آن سال جورج کلونی وقتی مورد پرسش خبرنگاران قرار گرفت، اظهار داشت که پروژه بعدیاش بازی در هایل سزار خواهد بود. اتفاقات زیادی پس از آن افتاد؛ ازجمله اینکه برادران کوئن پس از آن خبر ١١ فیلم دیگر ساختند؛ تا درنهایت نوبت به هایل سزار رسید. فیلم البته اگر در همان زمان ساخته میشد، بیشک اتفاقات بهتری برایش رخ میداد. فراموش نکنیم که هایل سزار در کنار ای برادر کجایی و سنگدلی تحملناپذیر سه گانه احمقها را شکل میدهند و اینکه سومین ضلع این مثلث ١٢سال پس از دومین ضلع ساخته میشود، خود نشان از بیموقعبودن ساخت و نمایش این فیلم دارد. ١٢سال پیش هم برادران کوئن وضع و حال بهتری داشتند -و از شکستهای اخیرشان خبری نبود- و هم تماشاگران از جنس دیگری بودند. الان خیلی از طرفداران پروپاقرص آن دو فیلم قبلی، دیگر سینما اولویت زندگیشان نیست و بهقول منتقد طنازی، بعضی نیز از دنیا رفتهاند. درحالیکه آن روزها کوئنها در اوج محبوبیت مهمترین کارگردانان هالیوود به شمار میآمدند.
به هر حال اما هایل سزار اگرچه دیر اما بالاخره آمد و انتظار ١٢ساله دوستداران کوئنها را به نقطه پایان رساند؛ انتظاری که برپایه گفتههای کلونی ایجاد شده بود. گفتههایی که البته ظاهرا سوءتفاهمی بیش نبوده. جوئل کوئن درباره تأخیر ساخت این فیلم چنین میگوید: وقتی کلونی خبر ساخت هایل سزار را اعلام کرد، ایده فیلم حتی در حد طرح هم وجود خارجی نداشت. ما فقط جورج را با خبر بازی در نقش یک احمق دیگر دست انداخته بودیم. او هم کاملا از آن استقبال کرد.
ایده اولیه البته بسیار شبیه همین فیلمی است که جلوی دوربین رفته: داستانی درخصوص ساخت فیلمی استودیویی درباره روم باستان که در دهه ٢٠ هالیوود میگذرد؛ ظاهرا باوجود سرکارگذاشتن جورج کلونی، ایده محبوب برادران کوئن هم بود، اما ساخت آن با درگیری کوئنها بر سر پروژههای دیگر سالبهسال به تعویق افتاد. تاخیری که باعث شد سهگانه حماقت را فیلم «پس از خواندن بسوزان» تکمیل کند…
هایل سزار فعلی البته به این خاطر که داستانش به جای دهه٢٠ در دهه۵٠ میگذرد، با ایده اولیه متفاوت است. محور ماجراها نیز یک کارچاقکن هالیوودی به نام ادی منیکس است که باید خرابکاریهای ستارگان تحت قرارداد استودیو را رفع و رجوع کند. ادی با الهام از کارآگاه خصوصی افسانهای فِرد اوتاش پرونده ناپدیدشدن مرموز برد ویتلاک ستاره یک حماسه رومی با عنوان هایل سزار را دنبال میکند. نقش تعمیرکار را جاش برولین بازی کرده و ویتلاک هم جورج کلونی است…
از همین خلاصه داستان گذرا هم مشخص است اصرار کوئنها مبنیبر ساخت این فیلم بهعنوان تکمیلکننده مجموعه احمقها بسیار واقعبینانه بوده؛ خلاصه داستان فیلم آشکارا و بهشدت احمقانه است. اما در مورد کلیت فیلم، نظرها بسیار متفاوتند و گاه کاملا خلاف همدیگر. مثلا درحالیکه کارتر برول، آهنگساز همیشگی کوئنها مدعی است این فیلم خندهدار نیست و کاملا جدی است؛ رالف فاینس، بازیگر نقش کارگردان هایل سزار در توصیف نقشش میگوید که یک کمدی موقعیت خارقالعاده را اجرا کردم که بهشدت کمیک بود. اتان کوئن هم در نگاهی متفاوتتر میگوید فیلمشان درباره صنعت فیلمسازی، زندگی، مذهب و ایمان است و در هایل سزار همچنان با همان جورج احمق طرف هستیم که یک کودن بیچون و چراست…
نکته جذاب دیگر در مورد هایل سزار شاید اصرار برادران کوئن به حضور احمقانه ستارگان فیلمهایشان باشد. تقریبا تمام هالیوودیها در فیلمهای این دو برادر حداقل یک بار هم که شده از آن شمایل همیشگیشان فاصله گرفته و کودنی تمامعیار شدهاند. در هایل سزار نوبت عدهای دیگر رسیده که تجربه احمقشدن را مقابل دوربین کوئنها زندگی کنند. هایل سزار علاوهبر جاش برولین، جورج کلونی و رالف فاینس، فرانسیس مکدورمند، چانینگ تاتوم، تیلدا سویینتون، دولف لاندگرن و اسکارلت یوهانسون را نیز قبای حماقت میپوشاند. تاتوم در این فیلم نقش ستاره خوشبروروی موزیکال و اسکارلت یوهانسون نیز نقش ورزشکار استر ویلیامز گونهای را بازی کرده. تیلدا سویینتون نقش خبرنگار ستون شایعات را دارد و البته عجیبتر از همه دولف لاندگرن است که درباره روند انتخابشدنش در هایل سزار میگوید: آنها کسی را میخواستند که نقش فرمانده دریایی را بازی کند. من هم یک کلاه پشمی روسی گذاشتم سرم و در تمام فیلم با یک زیردریایی در مالیبو سروکله میزدم…
سینمای کوئنها چندان به سبک و سیاق خاصی پایبند نیست و آنها فیلمهای گوناگون و متفاوتی ساختهاند که از کمدیهایی چون بزرگکردن آریزونا و قاتلین پیرزن تا فیلم گنگستری گذرگاه میلر؛ فیلم نوآرهایی چون خون ساده و فارگو؛ آثار جنایی چون فارگو، مردی که آنجا نبود و جایی برای پیرمردها نیست؛ عاشقانهای مثل سنگدلی تحملناپذیر و نیز تریلرهای سیاسی و جاسوسی مثل پس از خواندن بسوزان و… را شامل میشود. فیلمهای این دو اما متعلق به هر ژانری باشند، از یک نظر با هم وجه مشترک دارند و آن هم فضاهای طنزآمیز و شوخیهای فراوان است که بسان امضا بدل به ویژگی متمایزکننده آثار آنها شده. امضایی که علاوه بر شوخیهای به اصطلاح کوئنی؛ مدیون فضاهای منحصربهفرد و غریب آثار این دو برادر نیز هست که این ویژگیها باعث میشوند فیلمهای کوئنها حتی با دیدن پلانهایی معدود نیز قابل شناسایی باشد. میتوان گفت کوئنها شبیه هیچ فیلمساز دیگری نیستند. برای مثال میتوان به بارتون فینک، لبوفسکی بزرگ یا وکیل هادساکر اشاره کرد که عصاره واژه فیلم کوئنی به شمار میآیند. فیلمهای عجیبوغریبی که کوچکترین شباهتی به هیچ فیلم و فیلمساز دیگری ندارند.
فیلمهای کوئنها به شدیدترین شکل ممکن مقابل هرگونه نقد، تحلیل و طبقهبندی مقاومت میکنند؛ نه فیلمهای پیچیدهگو و عمیقنما از گونه فیلمهای به اصطلاح هنری فستیوالپسند هستند و نه بلاک باسترهای نوجوانپسند کامیکبوکی؛ نه بیانیههای پرشور اعتراضی اجتماعی- سیاسی قلمداد میشوند و نه فیلمهای بهدردنخوری که فقط برای خالیکردن جیب تماشاگران ساخته شده باشند؛ نه صرفا تفننیاند و نه جدیتشان را فریاد کرده و به رخ مخاطب میکشند. شاید بهترین کار این باشد که توصیف نوع کارهای برادران کوئن را از زبان خود آنها بخوانیم: صادقانه باید بگویم کار فیلم ساختن ما درحال حاضر با کاری که در کودکی انجام میدادیم فرق زیادی ندارد. درواقع فیلمهای امروزمان را با همان سبک و سیاقی میسازیم که فیلمهای ٨میلیمتریمان را میساختیم. فیلمهای ما هیچوقت رکوردی را در جدول فروش جابهجا نکردهاند؛ چون اساسا در چنین سطحی کار نکردهایم. ما هیچوقت جیب شرکت فیلمسازی را که از ما پشتیبانیمیکند، خالی نکردهایم. پس آنها خیلی خوشحال خواهند شد با ما کار کنند؛ برای پول کمی که باید بپردازند…
در این فیلم نیز اوضاع بسان همیشه به خوبی و خوشی برای کارگردانان و البته استودیو تهیهکننده سپری شده و هایل سزار باوجود اینکه فروشی رویایی نداشته، اما بههرحال سود معقولی را برای استودیو رقم زده است. بودجه ساخت این فیلم ٢٢میلیون دلار بوده که کوئنها توانستهاند بیش از ٣٠میلیون دلار در آمریکا و ٣٣ میلیون در بقیه کشورهای جهان روانه جیب یونیورسال کنند که انتظاری هم جز این نمیرفت. کوئنها مثل وودی آلن بهخاطر بودجه پایین فیلمهایشان و البته تماشاگران ثابتی که دارند، همواره میتوانند روی سود تضمینشده معقولی برای فیلمهایشان حساب باز کنند و دلیل پرکاری آنها نیز جز این نیست. هر تهیهکنندهای از فیلم آبرومندی که سودش تا حد زیادی تضمینشدهباشد، استقبال میکند؛ خصوصا اگر سازنده فیلم کسانی چون کوئنها باشند که علاوه بر سود مادی، بازتاب تبلیغاتی بزرگی نیز برای استودیو به ارمغان میآورد…
خون ساده، موج جنایت، بزرگکردن آریزونا، تقاطع میلر، بارتون فینک، وکیل هادساکر، فارگو، لبوفسکی بزرگ، مرد برهنه، ای برادر کجایی، مردی که آنجا نبود، سنگدلی تحملناپذیر، قاتلین پیرزن، اپیزودی از فیلم پاریس دوستت دارم، جایی برای پیرمردها نیست، پس از خواندن بسوزان، یک مرد جدی، شجاعت واقعی، گمبیت، درون لوین دیویس، ناشکسته و هایل سزار شماری از فیلمهای کارنامه پربار برادران کوئن هستند…
هایل سزار مثل بیشتر فیلمهای برادران کوئن، فیلم مهمی است. فیلمی با انبوه نقد و نظر و مصاحبه که توانسته صفحات سینمایی نشریات مهم جهان را تسخیر کند. مجموعه کوچکی که گردآوردهایم قرار است ما را با فضا، نگاه و نگرش و البته حالوهوای هایل سزار بیشتر آشنا کند.
پی نوشت: بگذارید تکلیف نام فیلم را همینجا روشن کنیم: نه درود بر سزار نه سلام و نه هیچ نام دیگری که در رسانهها مطرح شدهاند، نمیتوانند بار معنایی و حسی خاصی را که هایل سزار منتقل میکند، انتقال دهند…
منبع شهروند